تبیان، دستیار زندگی
آرامشِ طوفانی
آرامشِ طوفانی
آرامشِ طوفانی
طلوع می کند آن آفتاب پنهانی ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی دوباره پلک دلم می پرد، نشانه ی چیست؟ شنیده ام که می آید کسی به مهمانی
این جشن ها...
این جشن ها...
این جشن ها...
این جشن ها برای من آقا نمی شود با این چراغ ها شب من پا نمی شود من بیشتر برای خودم گریه می کنم این جشن ها برای تو بر پا نمی شود
خبری در راه است
خبری در راه است
خبری در راه است
دوست دارم به توّلای تو بنویسم عشق آه خورشید به پهنای تو بنویسم عشق دستْ خطم به قشنگی خط و خالت نیست تا به زیبایی لب های تو بنویسم عشق
ملکوت حقایق
ملکوت حقایق
ملکوت حقایق
ای آفتاب عشق و عدالت شتاب کن باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن این خاک تشنه، بی تو به باران نمی رسد باغ خزان زده به بهاران نمی رسد
غمشادی پنهان
غمشادی پنهان
غمشادی پنهان
ای عشق! کاری کن که درماندند درمان ها برگردد و برگردان حقیقت را به ایمان ها چشم انتظارت شهرهامان کوچه در کوچه هر شب چراغان قدم هایت خیابان ها
راز عشق
راز عشق
راز عشق
شعری به رسم هدیه...سلامی به رسم یاد روز تولد تو سپردم به دست باد ای باد راه خانه موعودمان کجاست ای رودهای گمشده مقصودمان کجاست
غمشادی پنهان
غمشادی پنهان
غمشادی پنهان
ای عشق! کاری کن که درماندند درمان ها برگردد و برگردان حقیقت را به ایمان ها چشم انتظارت شهرهامان کوچه در کوچه هر شب چراغان قدم هایت خیابان ها
فیض بامدادان
فیض بامدادان
فیض بامدادان
از قلب دریا کاروان نور پیداست چون مهر تابان کشتیی از دور پیداست کشتی ولی بر عرشه آن قرص خورشید هرجا درخشید و درخشید و درخشید
مجذوب وصف لیلا
مجذوب وصف لیلا
مجذوب وصف لیلا
ما را در این شب ها تمنا می نویسند مجذوب وصف و وصل لیلا می نویسند من قطره ای ناچیزم اما مطمئنم آخر مرا هم پای دریا می نویسند
مستِ آقا
مستِ آقا
مستِ آقا
آسمان امشب زمین را بوسه باران می کند فرش دارد عرش را در خاک مهمان می کند باز هم دارد ملک سجده به انسان می کند سفره ها را دست حق دارد پر از نان می کند
چشم انتظار اذن خدا
چشم انتظار اذن خدا
چشم انتظار اذن خدا
او چشم انتظار اذن خداست، تا از پرده غیبت بدر آید و خورشید جمال خویش را بى هیچ حجابى به جهانیانِ در ظلمت نشسته بنمایاند. او چشم انتظار فرمان پروردگار است تا با سلاح عقل و علم و عطوفت ـ و نه با شمشیر فقط ـ همه دلها را مسخّر خویش گرداند و همه سرزمینه
چشم ها را می گشایی(شعر)
چشم ها را می گشایی(شعر)
چشم ها را می گشایی(شعر)
شم ها را مي گشايي عشق مي ريزد زمين با گل لبخندتان باشد بياميزد زمين آيه ي تطهير مي بارد نگاهت مرد صبح! باشد از خواب هزاران ساله برخيزد زمين کي هواي تو کبوتر مي وزد اي ناگهان! کي بگو کي مي شود از خون بپرهيزد زمين؟
مهـدی؛ احیاگر قانون حسین
مهـدی؛ احیاگر قانون حسین
مهـدی؛ احیاگر قانون حسین
گمگشته در انـــوار الهی کره‌ی خاک صوت صلوات است که سر برده زافــلاک تا دوست زند خنده و تا خصم شود کــــور گــــــردیده زمین بر سر گردون طبق نور هم سامـــــره سینا شده هم بیت ولا طور ریزد عوض گل به زمین بال و پر حــور
پيامك‌هاي مهدوي عصر جمعه
پيامك‌هاي مهدوي عصر جمعه
پيامك‌هاي مهدوي عصر جمعه
اگر براي اعمالمان دفتري داشتيم و مي‌توانستيم هر چند وقت يك بار، صفحه اي به عقب برگرديم و با دقت به آن نگاه كنيم تازه مي‌فهميديم كه چقدر مديون اوييم، براي لحظه لحظه‌هاي زندگي پيامك‌هاي انتظار، تلنگري است تا در دنيايي كه سرگرم آن هستيم،‌ چند لحظه اي به ياد