تبیان، دستیار زندگی
یوسف قوجق، فرهنگ و آداب و رسوم ترکمن ها را در « نردبانی رو به آسمان به زیبایی به تصویر کشیده است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نردبانی رو به آسمان

نگاهی به رمان «نردبانی رو به آسمان»

یوسف قوجق، فرهنگ و آداب و رسوم ترکمن ها را  در « نردبانی رو به آسمان» به زیبایی به تصویر کشیده است.

رضا شاعری - بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
نردبانی رو به آسمان

نردبانی رو به آسمان اثر  یوسف قوجق عنوان کتابی ست که چند روز پیش از فروشگاه کتاب کانون پرورشی تهیه کردم. بعد از مدت ها لذت خوشایندی را باخواندن واژه به واژه این کتاب تجربه کردم.

داستانی که با قلمی روان توسط نویسنده و «تایتی» پیرمرد صاحب نفوذ داستان، یا به قول ترکمن ها «یاشولی» که به زبان ترکمنی یعنی ریش سفید روایت می شود.

در طول داستان نویسنده فرهنگ و آداب و رسوم ترکمن ها را به زیبایی به تصویر کشیده است. در بسیاری از بخش های داستان و در گفت و گوهای فنی و دقیق شخصیت های داستان ضرب المثل های ایرانی به کار گرفته شده که به نظرم به خوبی در بدنه داستان به کار گرفته شده است.

بی آلایش بودن نویسنده و انتخاب واژه هایی روان و ساده برای نقل داستان، نشانگر توانایی یوسف قوجق در این حوزه است، سطر به سطر داستان را برای مخاطب داستان دلپذیرتر کرده است.
وقتی که قالکان صاحب فرزند دختر می شود نامش را برکت می گذارد. نویسنده با جملاتی زیبایی که قالکان به دختر نوزادش می گوید، در صدد این است که به نوجوانان ایرانی #بینش_ناب_اسلامی را یادآور شود.

یوسف قوجق با این سطرهای سپید نگاه تعلیمی هم دارد؛ نگاهی که اصلا بوی نصیحت به خود نمی گیرد، بلکه با بیان هنرمندانه او در جان و روح مخاطب نوجوان می نشاند.

بی آلایش بودن نویسنده و انتخاب واژه هایی روان و ساده برای نقل داستان، نشانگر توانایی یوسف قوجق در این حوزه است، سطر به سطر داستان را برای مخاطب داستان دلپذیرتر کرده است

«به فکر سفره ای هستم که باید همیشه ی خدا باز باشه. تو صحرای به این بزرگی، خانه ای هست کوچک،اندازه یک مونجوق. درست مثل چشم تو. خب، این خانه باید برکت داشته باشه. اسمت رو گذاشتیم برکت. تو برای ما برکت می آری. آره!»

روایت شهادت آیدین در دشت عباس، برادر یاشار که قصه با آن شروع می شود هم در نوع خود جالب است و به طور خاصی حماسه آفرینی مردمان ترکمن و اهالی مرزنشین را در سه نسل متفاوت به خوبی به تصویر کشیده است. شاید بزرگترین برکت فرزند قالکان همین شهادت پدر و مادر و فرزندانش باشد و نردبانی که آن ها را به سوی خدا برد... چند نقد هم به برخی از برش های کتاب دارم، مثلا تیراندازی ماهرانه و سوارکاری قالکانی که با اسب و تفنگ میانه ای ندارد و بارها در داستان از ضعف او در این زمینه گفته شده خیلی باور پذیر نیست.

بخش هایی از این رمان جذاب را در ادامه می خوانیم:

«ویرم گرفته دوچرخه را بیندازم روی ردّ چرخ های جیپ که هنوز هم روی خاک ها مانده اند... هنوز هم نمی دانم چرا یکهو همه ی آبادی این شکلی شده اند. تا مرا می بینند، اگر دور از من باشند لبخند می زنند؛ اگر هم نزدیکم باشند، می آیند نزدیک تر، دست به سرم می کشند و قربان صدقه ام می روند.

غلام، پسر بی بی زلیخا را بگو. تا دیروز نشده بود یک بار هم نگاهم بکند. نشده بود بگذارد حتی یک بار به موتورش دست بکشم. با آن موتور هوندایش، گاز می داد و کلاف  کلاف دود پشت سرش راه می انداخت و نگاه به من نمی کرد که ایستاده ام کنار دوچرخه ام که مثل همیشه زنجیرش دررفته. اما آن روز تا من را دید که کنار دوچرخه ام ایستاده ام، گازش را نگرفت و دودکنان از کنارم رد نشد. تا دید ایستاده ام کنار دوچرخه ام و نگاهش می کنم، سر موتورش را کج کرد و آمد سمتم. کارش غلامی نبود. از او بعید بود چنین کاری بکند.»

کتاب «نردبانی رو به آسمان» نوشته یوسف قوجق، از مجموعه طرح رمان نوجوان امروز برای گروه های سنی «د» و «ه» (دوره اول و دوم متوسطه، با شمارگان 10 هزار نسخه، 136 صفحه و بهای 335 هزار ریال توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان چاپ و در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است.