یک مرغابی عروسکی دارم که همیشه برایش قصه می گویم و پرهایش را ناز می کنم.
دیشب به او گفتم:دوست نداری توی رودخانه شنا کنی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1395/03/17
دوست دارم پیش تو باشم
یک مرغابی عروسکی دارم که همیشه برایش قصه می گویم و پرهایش را ناز می کنم.
دیشب به او گفتم: دوست نداری توی رودخانه شنا کنی؟
مرغابی گفت: نه دوست دارم پپیش تو باشم.
گفتم: دوست نداری تو آسمون پرواز کنی؟
گفت: نه دوست دارم پیش تو باشم.
گفتم: دوست نداری با مرغابی ها به گردش بروی و کواک کواک کنی؟
گفت: دوست دارم پیش تو باشم.
من دیگر چیزی از مرغابی نپرسیدم مرغابی به ساعت نگاه کرد و گفت:
دیشب به او گفتم: دوست نداری توی رودخانه شنا کنی؟
مرغابی گفت: نه دوست دارم پپیش تو باشم.
گفتم: دوست نداری تو آسمون پرواز کنی؟
گفت: نه دوست دارم پیش تو باشم.
گفتم: دوست نداری با مرغابی ها به گردش بروی و کواک کواک کنی؟
گفت: دوست دارم پیش تو باشم.
من دیگر چیزی از مرغابی نپرسیدم مرغابی به ساعت نگاه کرد و گفت:
وقت خواب شده دوست نداری بخوابی؟
من هم زود گفتم: ((نه، دوست دارم پیش تو باشم))
مرغابی کواک کواک خندید و من دوباره نازش کردم.
منبع: کیهان بچه ها
منبع: کیهان بچه ها
تهیه:شهرزاد فراهانی
شبکه کودک و نوجوان تبیان