تبیان، دستیار زندگی
زنگ آخر بود، معلم نداشتیم. حوصله ام سر رفته بود. از کلاس آمدم بیرون، یه چرخی توی حیاط زدم. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عمو نوروز و شهر ما

عمو نوروز و شهر ما

زنگ آخر بود، معلم نداشتیم. حوصله ام سر رفته بود. از کلاس آمدم بیرون، یه چرخی توی حیاط زدم. رفتم تو سالن.

جلوی تابلوی اعلانات ایستادم و آگهی های مسابقه ها و فراخوان ها را می خواندم که یک دفعه چشمم به خبری افتاد و برق از سرم پرید. «امسال عمو نوروز به همراه بابانوئل میهمان ایرانی هاست.» البته خوشحال شدم ولی پریدن برق از سرم به این خاطر بود که بابانوئل هم امسال به مهمانی می آمد.

حتماً عمو نوروز از ما خیلی تعریف کرده. از میهمان نوازیمون، رعایت مقرراتمون، به خصوص پاکیزگی مون. آخه آن ها از چند روز قبل از کریسمس هم خانه هایشان را تمیز و مرتب می کنند و هم خیابان هایشان را با درختان کاج و ناقوس ها و زنگ ها، خانه ها و خیابان هایشان را تمیز و مرتب می کنند.

وقتی هم لحظه تحویل سال می شود، همه توی خیابان ها هستند و شادی می کنند. خیلی بد می شود اگر بابانوئل شهرمان را با این سر و وضع ببیند.

فوری رفتم بالا توی کلاس و کنار دوستم نشستمو با اضطراب پرسیدم :امروز چندمه؟ دوستم پرسید چرا اینقدر نگرانی؟ چند روز دیگر عید می شود و به مسافرت می رویم.

گفتم: وقتی که روزنامه نمی خوانی و فقط می نشینی و درس می خوانی همین می شود دیگر!

- حالا مگه چی شده؟

- بیا برویم پایین تا برایت بگویم. با هم رفتیم پایین و او هم روزنامه را خواند. بعد از خواندن خبر دوستم ناراحت نشد که هیچ، شروع کرد به خندیدن.

- چرا می خندی؟

- ببین چه شانسی بهت رو کرده امسال عیدمون کریسمس هم می شود.

- برو بابا تو هم با این دلِ خوشت، اصلاَ می دانی بابانوئل برای چی آمده؟ برای اینکه رسم و رسومات عید ما را ببیند.

- مثل کشورهای دیگر ما هم سنت هامون دید و بازدید و خانه تکانی و از این جور حرف هاست دیگر!

- خوب ما فقط به خانه مان می رسیم و کاری به شهرمان نداریم.

- خوب مگه شهر ما چشه؟

- کثیفه، تزئینات نداره، مراسم نورافشانی و جالب را که دیگر نگو!

- خوب تقصیر خودته دیگه، تا همین دیروز زباله هاتو می ریختی توی جوی آب...خودت که تا دیروز اگر تزئینی توی شهر یا مدرسه می دیدی خسارت بهشون می زدی و اصلاَ هم همکاری نمی کردی!

تازه امروز از خواب بیدار شدی؟ وقتی فکر کردم دیدم راست میگه همش تقصیر خودمان است که اصلاَ فرهنگ همکاری را یاد نگرفتیم.

عمو نوروز و شهر ما

خودمون قدمی برای شهرمون برنمی داریم که هیچ، سیزده به در به جنگل می رویم و روی چمن ها می نشینیم و قدم به قدم خسارت وارد می کنیم.

برای عکس انداختن یک عالمه گل را می چینیم یا تاب می بندیم به درخت ها. وقتی زنگ خورد، به خیابان رفتم و چهره شهر را با دقت نگاه کردم. دیوارها کثیف یک عالمه اعلامیه چسبیده شده بود روی دیوار، دم سطل زباله ها پر از آشغال بود، چون گربه ها کیسه های زباله را پاره کرده بودند.

فکرش را بکن فقط دو روز کسی این کوچه، خیابان ها را تمیز نکند، تهران با زباله دانی یکی می شود. بابا که به خانه آمد پرسیدم: برای عید چی کار می کنیم؟

-منظورت چیه؟

- آخه امسال بابانوئل می آید و ما هنوز هیچ کاری نکردیم.

-مگه باید کاری کنیم؟ اصلاً انگار نه انگار که چند روز دیگه عیده!

- اگه خانه تکانی را می گویی که تقریباً تمام شده. فردای آن روز وقتی رفتم مدرسه یک راست رفتم اتاق پرورشی و پیشنهاد دادم که امسال تزئین مدرسه با من باشه! آن ها هم که باورشان نمی شد بچه شیطونی مثل من چنین پیشنهادی بدهد با ناباوری قبول کردند. با همکاری پنج، شش نفر از بچه ها که تمایل داشتند کمکم کنند دست به کار شدیم. به یکی از آن ها گفتم که روی مقواهای کوچک سبز و آبی شعارهایی برای پاکیزگی و استقبال از بهار بنویسه.

به یکی دیگه هم گفتم که نقاشی و خوشنویسی و کاریکاتور هم به عهده اوست. به بقیه هم گفتم برای تزئینات مدرسه کمکم کنند. از آن روز به بعد همه چیز داشت به خوبی پیش می رفت.

روزهای آخر بود تقریباً همه کارها آماده بود و زنگ تفریح دوم رفتیم و همه را به در و دیوار مدرسه چسباندیم. خیلی قشنگ شده بود. اما یکی دو روزی گذشت، بعضی از بچه ها شعارها را عوض کردند. نقاشی ها هم که طبق معمول بی نصیب نمانده بود و تزئینات هم اگر تا چند روز دیگر روی در و دیوار مدرسه باقی می ماند پیزی از آن ها باقی نمی ماند.

با خودم فکر کردم اگر همه ما کمی بیشتر حس همکاری داشته باشیم و علاوه بر خانه هایمان به شهرمان هم توجه کنیم، شهری پاکیزه تر و زیبا خواهیم داشت.

koodak@tebyan.com

تهیه: سید علیرضا نوابی

تنظیم: فهیمه امرالله

شبکه کودک و نوجوان تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.