تبیان، دستیار زندگی
محصول نقطه پایان فرایند است. در واقع محصول هم جزئی از فرایند است، جایی که فرایند تمام می شود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خاکستری های بابک، روزی یک اثر ...

محصول نقطه پایان فرایند است. در واقع محصول هم جزئی از فرآیند است، جایی که فرآیند تمام می شود.در فرآیند نقاشی کردن، یک سری واقعیت های سیال وجود دارند که شبیه سازی تعمدی قلمروهای کلان هستند که آن جا نیروی جاذبه حکم فرماست و این خود مختاری نیروی جاذبه باعث تشکیل ماده می شود.

فراوری: سمیه فروغی-بخش هنری تبیان

بابک اطمینانی در سال ۱۳۳۵ در تهران به دنیا آمد . هنرمندی است كه در غرب مدرن تحصیل كرده است اما نقاشی هایش، احساساتش و افكارش به سوی شرق عرفانی اشاره دارند. بینش او درجستجوی وحدت است بین دو قطب متضاد مدرنیسم و سنت.
نقاشی های بابك اطمینانی درباره جوهر است-درباره آشكار نهان- و زیبایی باشكوهش، نقاشی های او درباره یگانگی و راز و رمز طبیعت است، و خود او نیز از این دو منبع الهام می گیرد. او نقاشی می كند تا اراده هنرمندانه اش را با قوانین فیزیك و تصادفات سرنوشت یكی گرداند.
« من نقاشی می كنم تا استغاثه كنم به درگاه اویی كه تقسیم ناپذیر است تا پرده از رازی بر بوم نقاشی من بردارد. اگر دعایم مستجاب شود، كائناتی از جنس رنگ در برابر چشمانم زنده می شود كه به آن شهادت می دهم. »

بابک اطمینانی

سبک او به دوره های کاری گوناگونی تقسیم می شود: دوره دانشگاهی که شامل کارهای فیگوراتیو می شود و کارهایی که با چند سطح ساده با تکه های بریده کاغذ اجرا شده اند، دوره فی البداهه ها، دوره  تم های ایرانی (پروژه فوق لیسانس او)، و دوره آفرینش.
بابک اطمینانی به واسطه سبک ویژه اش خیلی زود به نقاش شناخته شده نسل خودش تبدیل شد و اینک سال هاست که به عنوان نقاش و مدرس هنر کار می کند. او بعد از چهار سال، این روزها مجموعه ای از جدیدترین آثارش را در نگارخانه شماره ٦ به نمایش درآورده است؛ آن هم به شکلی منحصربه فرد، روزی یک اثر.

محصول نقطه پایان فرآیند است. درواقع محصول هم جزئی از فرآیند است، جایی که فرآیند تمام می شود. در فرآیند نقاشی کردن، یک سری واقعیت های سیال وجود دارند که شبیه سازی تعمدی قلمروهای کلان هستند که آن جا نیروی جاذبه حکم فرماست و این خودمختاری نیروی جاذبه باعث تشکیل ماده می شود. این حقیقت یک طرف قضیه است. طرف دیگر قضیه این است که به عنوان یک نقاش آن حس زیبایی شناسی و نقاشانه و زبانی که قرار است در اینجا عمل کند هم دخیل می شود. این فرآیند یک فرآیند خارج از حضور بابک نیست.

نقاشی بابک اطمینانی

او در زمینه فرآیند تولید نقاشی هایش می گوید «من کاملا در این فرآیند حضور دارم. ولی وقتی به کار پایان یافته نگاه می کنید حضور انسان را در آن احساس نمی کنید. انگار که به مرور زمان و بر اثر حوادث طبیعی این اتفاق افتاده که این بخشی از آن محتوایی است که من دوست دارم کار، داشته باشد. معمولا روی جاهایی که حضورم در کار معلوم می شود ٓ چون بالاخره آدم از خودش ردپا می گذارد ٓ دوباره کار می کنم تا حضور فیزیکی ام مشهود نباشد. وقتی فرآیند تمام می شود که در این فرآیند کلی اتفاقات ادراکی برای ام می افتد؛ به هرحال من دارم در حیطه رنگ و بوم کار می کنم و وقتی به خود کار پایان یافته هم نگاه می کنم، خود آن تصویر سرمنشأ تحریکات ذهنی و حسی می شود. آن وقت خود کار با من صحبت می کند، برای ایده های بعدی.»
وی در رابطه با دیدگاهش نسبت به زیبایی و روند تغییر در آثارش می گوید « به باور من زیبایی جوهره وجود است. دست کم من به این شکل به زیبایی نگاه می کنم؛ منتها اینکه رنگ آرام آرام از کارم کم شد تا این مجموعه جدید که در گالری ٦ به نمایش گذاشته ام دوباره رنگ در محیط خاکستری ها برگشته، حدود دو سال طول کشید تا من موفق شدم طوری این امتزاج را انجام دهم که خودم از محصولش راضی باشم. چون بحثم، بحث ماده و انرژی است، در آن کارهای اولیه ام که پر از رنگ بود، این رنگ بود که حرف اول را می زد، نه رفتار طبیعی ماده، بنابراین من شروع به حذف کردن رنگ كردم برای اینکه خود جِرم، حرف اول را بزند تا اینكه به خاکستری ها رسیدم. در آنجا بود که جرم بیشتر شروع به حرف زدن كرد.

هنرمند اغلب بیان و کلامش را با زبان دستش راهی قلم ، ساز و یا بوم نقاشی می کند، بیانی از عمق احساس هنرمند، که گاه با رنگهای فام ،گاه با ترکیب و گاه در بومی تنها با درجات خاکستری، مانند خورشید می درخشد ،آری خاکستری هم می درخشد ،حتی با روزی یک اثر...

هرچند وقتی به خاکستری ها دست می زنید، جرمی را زیر انگشتان تان حس نمی کنید، برای اینکه این جرم نازک تر از آن است که بتوان با دست لمسش کرد؛ کمااینکه خیلی ها هم فکر می کردند و هنوز هم فکر می کنند که این کارها عکس هستند. قبل تر هم که به فوتورئالیسم اشاره کرده بودم، منظورم این بود که نمود ظاهری کار طوری است که انگار یک هنرمند هایپررئالیست این پرده را ساخته که این حاصل یک برخورد انتزاعی با نقاشی است. در اصل این نقاشی ها به شکلی دیگر شکل گرفته اند، ولی حاصلش از عکس هم واقعی تر به نظر می رسد. وقتی با عکس مواجه می شویم می دانیم که عکس است؛ ولی موقع مواجهه با خاکستری ها تا وقتی که بیننده به تابلو دست نزند خیالش راحت نمی شود که مسطح است.
خود این برای من جالب است؛ یعنی اینکه مخاطب با کار چه رابطه ای برقرار می کند. من حدود هشت سال توی خاکستری ها بودم، چنان که گاهی وقت ها دلم برای رنگ تنگ می شد؛ منتها کارم هنوز با خاکستری ها تمام نشده بود. هنوز هم فکر می کنم که کارم با خاکستری ها تمام نشده و گوشه هایی دارد که می توانم برگردم. برای اینکه بخواهم میل رنگ خواهی ام را ارضا کنم، کار را خیلی رنگی شروع می کردم که بتوانم رنگ بازی ها را انجام دهم و دلم سیر شود و بعد یواش یواش به سراغ خاکستری ها می رفتم ولی در این دوره جدید می بینید که رنگ چگونه به کارها برگشته؛ ولی هنوز محیط خاکستری حفظ شده.
همچنان که در آثار او میتوان تاثیر نقاشان میدان رنگ را دید ، وی معتقد است که در نقاشی ها باید مخاطب را به داخل تصویر خواند در این رابطه می گوید که « یک اثر هنری باید جاذبه داشته باشد؛ وگرنه چگونه می تواند تأثیر داشته باشد و همان طور که توضیح دادم جاذبه را زیبایی به وجود می آورد؛ اما اینکه کار من در نقاشی به این سو رفته به خاطر تأثیر حرکت های انتزاع پسانقاشانه و امثال آن نیست؛ بلکه ماحصل اتفاقی است که برای هر نقاشی در آتلیه اش می افتد.  اوایل که به ایران برگشته بودم و می خواستم کار کنم، طبق معمول رنگ از دستم ریخت روی زمین و زمین هم یک مقدار خیس بود. این دو ماده شروع کردند در غیاب من به گفت وگو با هم و بعد دیدم که چقدر طبیعت دارد در آنجا نقش بازی می کند و آنجا بود که جرقه این ایده در ذهنم زده شد؛ درحالی که قبلا بارها و بارها این اتفاق برایم افتاده بود؛ ولی باعث جرقه این کارها نشده بود.»
در آثار او رنگ خیلی رقیق می شود؛ البته غلظت رنگ هم وجود دارد؛ ولی استفاده از رنگ های غلیظ موضعی است؛ ولی اساسا منظور او از آثارش سیالیت قضیه است؛ یعنی وقتی یک واقعیت سیال را بازسازی می کند که تعمدا شبیه غلمروهای کلان است؛ یعنی تعمدا با سیالیتی مواجه است و از نظر او برای اینکه سیالیت وجود داشته باشد، رنگ باید رقیق باشد.


منابع : شرق/ گرافیک