تبیان، دستیار زندگی
نی نی و داداشی با هم توپ بازی می کردن.داداشی توپو انداخت برای نی نی
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نی‌نی گریه‌او
نی‌نی گریه‌او

نی نی و داداشی با هم توپ بازی می کردن.داداشی توپو انداخت برای نی نی .

نی نی نتونست بگیره به خاطر همین زد به گریه .

داداشی رفت توپو آورد و داد به نی نی، و گفت بیا گریه نکن خودم توپو برات آوردم .

نی نی خواست توپ و  از داداشی بگیره ولی توپ از دستش افتاد و دوباره گریش گرفت. 

داداشی خودش توپ رو از رو زمین برداشت و گذاشت تو بغل نی نی .

داداشی رفت سر جای قبلی ایستاد و گفت: نی نی  حالا توپ منو بنداز دوباره بازی کنیم.

نی نی جیغ زد و گفت:  توپ تو نیست توپ اودمه (منظورش این بود که توپ خودمه) و دوباره گریه کرد.

داداشی گفت: خوب باشه اصلا توپ خودت باشه .حالا میای بازی کنیم؟

نی نی لپاشو پر از باد کرده بود و با یه عالمه اخم توپو بغل کرده بود و هیچی نمی گفت.

داداشی گفت اصلا من دیگه با تو بازی نمی کنم.

نی نی دوباره گریه کرد

داداشی یه لیوان آب برداشت تا بخوره.

نی نی هم آب می خواست .

داداشی لیوان آبو پر کرد و داد به نی نی .

نی نی جیغ زد و گفت : "ایلی زیاده" (منظورش  این بود که خیلی زیاده).

داداشی یه خورده از آب رو خالی کرد و گفت بیا بخور.

 نی نی حالا گفت:  "این ایلی چمه" (منظورش این بود که خیلی کمه) و باز هم زد به گریه .

داداشی دیگه خسته شده بود رفت پیش مامان و گفت وای از دست این نی نی گریه او، خسته شدم .همش گریه می کنه.

مامان اومد نی نی رو بغل کرد. نی نی تا مامانو دید دوباره لباش گریه ای شد .مامان نی نی رو بوس کرد و گفت آخی بچم خوابش گرفته . بعد نی نی رو برد و توی تختخوابش گذاشت و موهاشو ناز کرد تا خوابش رفت .

داداشی فهمید که نی نی خوابش میومده و هی بهانه می گرفته .داداشی صورت نی نی رو بوس کرد و از اتاقش بیرون رفت تا نی نی راحت بخوابه .

انسیه نوش آبادی

بخش کودک و نوجوان تبیان


مطالب مرتبط:

علی کوچولوی بازیگوش

من داداش بزرگترم

دندونم درد می‌کنه!

خونه‌تکونی من و صبا

شهر ما خانه‌ی ما

کبوتر و درخت

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.