تبیان، دستیار زندگی
عمر بن سعد، ناگزیر درخواست امام حسین علیه السلام را پذیرفت و پیام داد كه یك شب را به شما مهلت دادم ولى بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر طاعت فرود نیاورید، فیصله كار را به شمشیر مى سپاریم . در این هنگام ، آرامش نسبى حاكم گردید و هر دو سپاه به خیمه گاه خ
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فرمان حمله ناگهانی

ثارالله

در روز هشتم محرم الحرام سال 61 هـجری عمر بن سعد، نامه ای درارتباط با عدم تمایل خود به جنگ با امام حسین علیه السلام، سوی عبید الله بن زیاد فرستاد. هنگامی كه نامه عمر بن سعد مبنی بر مصالحه با امام علیه السلام به دست ابن زیاد رسید، شمر بن ذی الجوشن - که در مجلس وی حضور داشت - او را از این کار باز داشت. عبید الله نیز تحت تأثیر او نامه شدید اللحنی به ابن سعد نوشت و دستور داد تا کار حسین علیه السلام و یارانش را یکسره کند، و به شمر نیز گفت: اگر ابن سعد از این دستور سر باز زد، گردن او را بزن و خود فرماندهی لشکر را به عهده بگیر.(1)

شمر نیز نامه ی ابن زیاد را پیش از ظهر روز تاسوعا به کربلا رساند. وقتی عمر بن سعد، نامه عبیدالله بن زیاد را دریافت نمود، تصور كرد، اگر در مبارزه با امام حسین علیه السلام تعلل بورزد، موقعیت خویش را از دست خواهد داد و شمر به جاى او به فرماندهى سپاه خواهد رسید. بدین جهت در عصر تاسوعا بدون هیچ گونه اخطار قبلى و با دست پاچگى تمام فرمان حمله عمومى به سوى خیمه هاى امام حسین علیه السلام را صادر كرد.

وى با گفتن « یا خیل الله اركبى و بالجنة ابشرى » (2) تلاش ‍ نمود تا كردار خویش را بایسته جلوه دهد و روحیات متزلزل سپاهیان خویش را تقویت كند، تا مبادا در نبرد با فرزندزاده رسول خدا صلى الله علیه و آله دچار سردرگمى و سستى و پراكندگى گردند. سپاه كفر پیشه عمر بن سعد، یك پارچه به حركت درآمده و به سوى خیمه هاى امام حسین علیه السلام هجوم آوردند.

وقتی حضرت زینب سلام الله علیها صدای خروش لشكر را شنید، نزد برادر دوید و عرض كرد: برادر مگر صدای لشكر را نمی‌شنوید كه نزدیك شده‌اند. حضرت سیدالشهدا  علیه السلام سر از زانو برداشت و به خواهر فرمود: ای خواهر اكنون رسول خدا صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم كه به من فرمود: تو به سوی ما خواهی آمد. وقتی حضرت زینب سلام الله علیها این خبر وحشت اثر را شنید، سیلی بر صورت زد و صدا را به واویلا بلند كرد، امام حسین علیه السلام فرمود: ای خواهر ویل و  عذاب از برای تو نیست، ساكت باش، خدا ترا رحمت كند. سپس عباس علیه السلام به خدمت آن حضرت آمد و عرض كرد برادر لشكر به شما روی آورده. حضرت برخاست و فرمود: ای برادر! عباس! جانم فدای تو باد، سوار شو و برو ایشان را ملاقات كن و بپرس چه شده كه ایشان رو به من آورده‌اند.

عمر بن سعد كه مظنون به مسامحه كارى شده بود و شمر را رقیب خود مى دید، از درخواست امام حسین علیه السلام سرباز زد و گفت : براى حسین ، دیگر مهلتى نیست

عباس علیه السلام با بیست سوار كه از جمله زهیر و حبیب بودند به سوی ایشان شتافت و از ایشان پرسید كه غرض شما از این حركت و غوغا چیست؟ آنان پاسخ دادند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمان آمده است كه باید بر شما عرضه كنیم و آن این است كه یا در طاعت او درآیید و با وى بیعت كنید و یا آماده نبرد سرنوشت ساز باشید!

حضرت عباس علیه السلام فرمود: پس قدرى تامل كنید تا من این گزارش را به سرورم حسین علیه السلام برسانم.

حضرت عباس علیه السلام ، پیام دشمن را به امام علیه السلام رسانید. امام حسین علیه السلام به وى فرمود: به سوى ایشان برو و از آنان مهلت بخواه كه امشب را صبر كنند و كار نبرد را به فردا واگذار كنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقدارى بیشتر به نماز و عبادت بپردازم و خدا مى داند كه من به راز و نیاز با وى و نیایش در درگاهش چه قدر علاقمندم .(3)

حضرت عباس علیه السلام مجددا پیام امام حسین علیه السلام را به دشمن رسانید. عمر بن سعد كه مظنون به مسامحه كارى شده بود و شمر را رقیب خود مى دید، از درخواست امام حسین علیه السلام سرباز زد و گفت : براى حسین ، دیگر مهلتى نیست.

لیكن برخى از فرماندهان سپاه ، از جمله قیس بن اشعث و عمرو بن حجاج بر او اعتراض كرده و گفتند: اگر سپاهیان كفر و شرك از ما مهلت مى خواستند، ما دریغ نمى كردیم ولى از مهلت دادن به فرزندزاده رسول خدا صلى الله علیه و آله دریغ مى ورزیم ؟ لازم است او را مهلت دهید.(4)

عمر بن سعد، ناگزیر درخواست امام حسین علیه السلام را پذیرفت و پیام داد كه یك شب را به شما مهلت دادم ولى بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر طاعت فرود نیاورید، فیصله كار را به شمشیر مى سپاریم . در این هنگام ، آرامش نسبى حاكم گردید و هر دو سپاه به خیمه گاه خویش برگشته و منتظر فرا رسیدن روز بعد شدند.(5)

پی نوشت:

1) دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، وقایع روز تاسوعا.

2) بحارالانوار، ج 44، ص 391 ؛[این جمله، شعارى بود كه پدرش سعد بن ابى وقاص در جنگ با ایرانیان (جنگ قادسیه) در آغاز هر نبردى ، سر مى داد.]

3) منتهى الامال، ج 1، ص 337.

4) مقتل الحسین مقرم،ص 212.

5) الارشاد مفید، ج2، ص91.

ابوالفضل صالح صدر

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.