بوی اسفند خیمه بر پا شد
بوی اسفند خیمه بر پا شد
تشنه لب بود و لحظه ای کوتاه دستهایش نصیب دریا شد ازخجالت چه گفت زیر لبش؟ گونه هایش چقدر زیبا شد ** موج هایی که تشنه اش بودند پیش پایش به سجده افتادند بر افق ها نشست چشمانش خاطراتی غریب پیدا شد ** خاطراتی شبیه کوچه و شب خاطراتی شبیه کیسه ی نان بین دشمن...یتیم ها...حالا سنگ هاشان جواب خرما شد ** یاعلی گفت و از زمین برخاست بار سنگین خیمه بر دوشش روی دوشش علَم گرفت وحرم بوی اسفند خیمه بر پا شد ** حرف صحرا سکوت بود وسکوت پهلوانی به قلب میدان زد بدر و خیبر عجیب بود اما... تازه اینجا علی شکوفا شد ** ناگهان کل کهکشان لرزید پهلوانی به روی خاک افتاد ازهمین جا به رسم فرزندی ماه دیگر به نام زهرا شد ** با نسیمی پَر کلاه عمو سمت خیمه در آسمان جا شد کم کَمک روی خاک می افتاد آه، مردم! پدر چه تنها شد ** قبل از آن لحظه هرکسی میگفت روی سقا شبیه مهتاب است بعداز آن بود آسمان حس کرد ماه دیگر شبیه سقا شد... بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
محسن کاویانی