تبیان، دستیار زندگی
آنچه می خوانید بخش اول مشروح سخنان استاد حجت الاسلام و المسلمین قرائتی است که پیرامون موضوع امدادهای غیبی در لحظه آخر در جلسه درسهایی از قرآن، به تاریخ 16/7/1388 ایراد شده است:
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

امدادهای غیبی در دقیقه نود

حجت الاسلام قرائتی

اشاره:

آنچه می خوانید بخش اول مشروح سخنان استاد حجت الاسلام و المسلمین قرائتی است که پیرامون موضوع "امدادهای غیبی در لحظه آخر" در جلسه درسهایی از قرآن، به تاریخ 16/7/1388 ایراد شده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

در محضر مبارك نسل نو، محصلّین عزیز هستیم. بحثی كه به نظرم آمد، امدادهای غیبی در لحظه‌های آخر. این موضوع بحث خوبی است، قرآنی است و مفید انشاء الله. موضوع بحث امدادهای غیبی در لحظه‌ی آخر در پرانتز (دقیقه‌ی 90).

امدادهای غیبی در لحظه‌ی آخر. به قول فوتبالیست‌ها می گویند: دقیقه‌ی 90. سیزده‌ تا مطلب من یادداشت كردم بگویم. كه چطور لطف خدا در یك لحظه می‌رسد، 5 تا هم قهر خدا البته این 5 تا و اینها چیزهایی بوده كه به ذهن من رسیده است. حالا اگر به ذهن شما هم چیزی رسید من اضافه می‌كنم.

زلیخا همه‌ی درها را سفت و محکم بست. به كنیزهایش هم نگفت: ببندید. با دست خودش بست كه خاطرش جمع باشد. می‌خواست هیچ كس نفهمد، اما همه‌ی دنیا فهمیدند.

1- تار عنکبوت، حافظ جان پیامبر در برابر دشمنان

پیغمبر اسلام كه مبعوث شد خوب كارشكنی‌های زیادی كردند تا بالاخره یك طرحی ریختند كه از هر قبیله‌ای یك چاقوكش و تروریست بیاید در خانه‌ی پیغمبر بریزند، پیغمبر را بكشند. فامیل پیغمبر هم نمی‌تواند با همه‌ی قبیله‌ها درگیر شود. وقتی یك نفر بكشد، یك نفر را می‌شود گرفت. اما از سی تا قبیله سی نفر اگر ریختند كشتند كه با سی تا قبیله نمی‌شود طرف شد. آن شب پیغمبر چه كسی را جای خودش خواباند؟ حضرت علی را در جای خود خواباند و در غار رفت. اینجا دشمنان دیدند علی خوابیده است. پیغمبر كجاست؟ نمی‌دانم بروید ببینید كجاست؟ گشتند و گشتند و گشتند تا كنار غار رفتند. آن لحظه‌ی آخر چه كسی می‌تواند پیغمبر را در غار حفظ كند، تا بالای كوه هم آمدند، چند متری غار تار عنكبوت، تار عنكبوت لطف خدا بود كه دقیقه‌ی 90 آمد جان پیغمبر را نجات داد. پس 1- تار عنكبوت.

2- طوفان شن در طبس

زمانی كه مسئولین جمهوری اسلامی سرگرم مسائل دیگر بودند، از توطئه‌ی آمریكا خبر نداشتند، و آمریكا طراحی خیلی عمیقی كرد برای اینكه یك هجومی بكند به ایران، لحظه‌ای كه هلی كوپترها بلند شد، دقیقه‌ی نود لحظه‌ی آخر، شن‌های طبس یك مرتبه یك گردباد شن آمد هلی كوپتر را پایین انداخت. در یك لحظه چند تا هلی كوپتر را پایین انداخت. شن‌های طبس امداد غیبی بود در دقیقه‌ی نَوَد.

3- سخن گفتن حضرت عیسی در دامان مادر

حضرت مریم (س) ازدواج نكرده بود. خداوند بدون شوهر به او بچه داد. بچه كه متولد شد مریم ترسید. گفت: حالا به من خواهند گفت: تو با چه كسی بودی؟ معاذ الله زنا كردی! اتفاقاً این حرف‌ها را هم به او زدند.

گفتند: عربی‌هایی كه می‌خوانم آیه‌ی قرآن است. «ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ» (مریم/28) «ابو» اَب یعنی پدر. «ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ» یعنی پدرت خوب بوده. «ابوك» پدر تو «امْرَأَ سَوْءٍ» مرد بدی نبوده. «اُم» هم یعنی مادر. «وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِیًّا» (مریم/28) مادرت هم خوب بوده. مریم ننه‌ات خوب، بابات خوب، تو چرا فاسد شدی؟ نعوذ بالله! این بچه از كجا پیدا شده است؟ مریم چه كند؟ خدا به او بچه داده است معصوم هم هست. پاك هم هست. مردم هم می‌گویند: مریم گناه كرده است. اینجا چه كند؟ در یك لحظه بچه در گهواره حرف زد. حضرت عیسی در كودكی حرف زد. گفت: «إِنِّی» اینها كه می‌خوانم آیه‌ی قرآن هست. «إِنِّی»، «إِنِّی» كه بلد هستید یعنی چه؟ «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ» (مریم/30) من بنده‌ی خدا هستم. «آتانِیَ الْكِتاب‏» (مریم/30) كتاب آسمانی هم به من می‌دهند. «وَ جَعَلَنی‏ نَبِیًّا» (مریم/30) خدا مرا پیغمبر قرار داده است. یعنی دقیقه‌ی نود كه مریم هیچ راهی نداشت برای اینكه خودش را بگوید: من معصوم هستم، دقیقه‌ی نود بچه سخن گفت.

4- ماجرای یوسف و زلیخا

در فیلم زلیخا و یوسف دیدید. زلیخا عاشق یوسف شد، همه درها را بست. خیلی هم درها را بست. قرآن درباره‌ی در بستن درها تعبیرات عجیبی دارد. می‌گوید: «غَلَّقَتِ الْأَبْواب‏» (یوسف/23) «غَلَقَ» یعنی بست. «غَلََّقَ» یعنی سفت بست. نمی‌گوید: «غَلَّقَتِ الباب‏» می‌گوید: «غَلَّقَتِ الْأَبْواب‏» باب یعنی یك در، ابواب یعنی درها. یعنی سفت همه‌ی درها را بست. به كنیزهایش هم نگفت: ببندید. با دست خودش بست كه خاطرش جمع باشد. می‌خواست هیچ كس نفهمد، اما همه‌ی دنیا فهمیدند. یعنی اینطور نیست كه هرچه شما بخواهی بشود. هرچه خدا می‌خواهد می‌شود.

«وَ غَلَّقَتِ الْأَبْواب‏» 1- همه‌ی درها را بست. 2- با دست خودش بست. 3- محكم بست. و پیشنهاد عمل گناه كرد. «وَ قالَتْ هَیْتَ لَكَ» (یوسف/23) یعنی گناه كنیم. «قالَ مَعاذَ اللَّه‏» (یوسف/23) پناه می‌برم بر خدا.

یوسف فرار كرد. زلیخا هم عقب او دوید. از عقب پیراهن یوسف را گرفت و پاره شد. تا لب در رسیدند صاحب، یعنی مسئول پیدا شد. فوری زلیخا گفت: این نیّت بد دارد. «ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءا» (یوسف/25) یعنی جزای كسی كه به اهل تو اراده‌ی سوء كرده است، چیست؟ این قصد بد كرده است. حالا یوسف الآن اینجا چه كند؟ خائن خانم است. ولی به صاحبش گفت كه: خائن یوسف است. یك مرتبه «شَهِدَ شاهِد» (یوسف/26) یك بچه‌ی كوچك طبق بعضی از نقل‌ها بچه ی كوچك زبان درآمد گفت: یوسف پاك است. گیر درخانم است. دقیقه‌ی نود، آنجایی كه آدم هیچ راهی ندارد برای اینكه بگوید: من...

5- شکافته شدن دریا برای حضرت موسی و پیروانش

فرعون شورای نظامی تشكیل داد برای نابود كردن حضرت موسی. موسی هم یارانش را برداشت از منطقه فرار كند، فرعون هم عقب موسی. موسی جلو، فرعون عقب. یك مرتبه موسی متوجه شد كه جلویش دریا است. پشت سرش دشمن. دقیقه‌ی نود! چه كند؟ وارد دریا شوند غرق می‌شوند. برگردند لشگر فرعون است. نمی‌دانم چه كنم.

خدا گفت: «اِضرب»، «اِضرب» یعنی بزن. «اضْرِبْ بِعَصاكَ» (شعرا/63) بحر یعنی چه؟ دریا. «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْر» عصایت را به آب دریا بزن. موسی عصایش را زد، این آب‌ها كنار رفت و كنار رفت، از دو سمت آب‌ها روی هم سوار شد. وسط دریا محل عبور شد. گفت: حالا عبور كن. لحظه‌ی آخر موسی و لشگرش را از بن بست نجات داد.

دقیقه‌ی نود كه مریم هیچ راهی نداشت برای اینكه خودش را بگوید: من معصوم هستم، دقیقه‌ی نود بچه سخن گفت.

6- رطب تازه از درخت خشک برای حضرت مریم

مریم وقتی زایید چه غذایی باید بخورد؟ به چه كسی بگوید؟ پرستاری كه ندارد. همه نگاه بد به او می‌كنند.گفت: خدایا زن زائو غذا می‌خواهد. چه كسی برای من غذا درست كند؟ همه‌ی منطقه با من بد هستند. به من نگاه بد می‌كنند. می‌گویند: این بدون شوهر است. بچه از كجا پیدا شده است؟! خدا به او گفت: «هُزِّی‏» (مریم/25) «هُزِّی‏» یعنی تكان بده. این درخت خشك را تكان بده، «تُساقِط» ساقط می‌شود، یعنی پایین می‌افتد «عَلَیْكِ» بر تو «رُطَباً» رطب یعنی رطب «رُطَباً جَنِیًّا» درخت خشك را یك تكان بده، از درخت خشك خرمای تازه می‌رسد. اینها حدیث نیست كه بگویید: درست است یا نه؟ معتبر است یا معتبر نیست. اینها متن قرآن است. یعنی لحظه‌ی آخر از درخت خشك رطب می‌ریزد. (دقیقه‌ی 90) برای هركسی این صحنه‌ها پیش آمده است. و این لطف خدا است.


تنظیم برای تبیان: شکوری