عَلِيُّ بْنُ الْحَكَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام قَالَ:
«إِنَّ الْقُرْآنَ الَّذِي جَاءَ بِهِ جَبْرَئِيلُ عليهالسلام إِلَى مُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآله سَبْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ آيَة»
حضرت صادق عليهالسلام فرمود: «قرآنى كه جبرئيل براى محمد صلىاللهعليهوآله آورد هفده هزار آيه بوده است.»
منابع: اصول كافي، كتاب فضل القرآن، باب النوادر، ج2، ص634، ح28.
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج12، ص526.
راويشناسي: حديث معلّق(تعليق) است يعني حذف نام يك يا چند راوى از ابتداى سند به اتكاء اسناد قبل. و در ابتداي سند حديث قبلي چنين آمده است: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَم...
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى: محمد بن يحيى العطار= امامي و ثقه (رجال النجاشي، ص353)
أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ: أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري= امامي و ثقه (رجال النجاشي، ص82)
عَلِيُّ بْنُ الْحَكَمِ: علي بن الحكم الأنباري= امامي و ثقه (فهرست الطوسي، ص264)
هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ: هشام بن سالم= امامي و ثقه (رجال النجاشي، ص434)
سندشناسي: اين حديث صحيح است (يعني سندى است كه تمام سلسلهى راويان سند امامى عادل ضابط بوده و سند به معصوم ع منتهى گردد.)
مسند است (يعني: سندى است كه در آن نام تمام سلسلهى راويان سند بدون ابهام ذكر شده و سند به معصوم ع منتهى مىگردد.)
تعليق است (يعني حذف نام يك يا چند راوى از ابتداى سند به اتكاء اسناد قبل، بدون اينكه به قسمت محذوف سند با عباراتى چون بهذا الإسناد يا ضمير اشاره شود.)
متنشناسي: امام صادق عليهالسلام در اين حديث ميفرمايند: «قرآنى كه جبرئيل براى حضرت محمد صلىاللهعليهوآله آورده است هفده هزار آيه بوده است.»
سؤال: اين حديث دلالت ميكند بر اينكه بسياري از آيات قرآن تحريف شده است زيرا ميفرمايد قرآنى كه بر پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم نازل شده است هفده هزار آيه بوده است و حال آنكه قرآني كه در دست ما است از شـش هـزار و دويست و چند آيه تجاوز نمىكند و به هفت هزار آيه نمىرسد؟
جواب:
اولاً: در برخى از نسخههاى كتاب كافى اين حديث به اين صورت آمده است:
إِنَّ الْقُرْآنَ الَّذِي جَاءَ بِهِ جَبْرَئِيلُ عليهالسلام إِلى مُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآله سَبْعَةَ آلَافِ آيَةٍ؛ قرآنى كه جبرئيل براى محمد صلّى اللّه عليه و اله آورد هفت هزار آيه دارد. [محسن فيض كاشانى، الوافى، به نقل از: محمد هادى معرفت، صيانة القرآن عن التحريف، ص 264 و ر. ك: محسن فيض كاشانى، الصافى فى تفسير القرآن، تصحيح شيخ حسين الأعلمى، ج 1، ص 49.] و عدد هفت هزار، عددى تقريبى است كه با تعداد آيات قرآن انطباق دارد. زيرا تعداد آيههاى قرآن، بنابر روايت معروف از پيامبر صلى الله عليه و آله 6236 آيه مىباشد [پژوهشى در تاريخ قرآن كريم، ص 72، به نقل از مجمع البيان، ج 10، ص 406.] و برخى تعداد آن را 6666 شمردهاند. [وافى، ج 9، ص 1781، به نقل از سيد حيدر علوى در تفسير «المحيط الاعظم».]
محدث فيض كاشانى در الوافى اين حديث را به نقل از كتاب كافى به همين صورت آورده است؛ و از نظر بزرگان، نسخههايى از كتاب كافى كه نزد فيض كاشانى بودند، از صحت و اتقان بيشترى برخوردار بودهاند. [ر. ك: ميرزا ابوالحسن شعرانى، مقدمهى الوافى: ج 1، ص 2. مرحوم شعرانى در تعليقه بر شرح كافى ملا صالح مازندرانى، بر اين باورند كه لفظ «عشر» در «سبعة عشر» از لغزشهاى نسخهنويسان كتاب كافى و يا از راوى اين حديث است. (ر. ك: محمد صالح المازندرانى، شرح جامع على الكافى، تعليق ميرزا ابوالحسن الشعرانى، ج 11، ص 76)]
در كتاب وافى- كه جامع كتب اربعه است- روايت بدون واژه «عشر» به اين صورت آورده شده است: «سبعة آلاف آية» [فيض كاشانى، محسن؛ الوافى؛ چاپ سنگى، ج 2 (الجزء الخامس) ص 274 و 232 (پاورقى) و چاپ مكتبة امير المؤمنين، ج 5، ص 1781] و مفاد آن هفت هزار آيه مىشود كه نزديك به شماره آيات قرآن موجود است مرحوم فيض اهل دقت در نقل است و در نسخههاى كافى كه فعلاً در دست است احتمال غلط مىرود. [ر.ك: صيانة القرآن من التحريف؛ ص 263- 267]
ثانياً: بر فرض كه اين حديث به صورت هفده هزار آيه باشد، مىتواند مقصود از اين روايت، علاوه بر متن قرآن، توضيح و تفسير آن كه جبرئيل از سوى خدا براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آورده است نيز باشد؛ نظير آن چه مرحوم صدوق در كتاب اعتقادات خود فرموده است كه آن چه از وحى به عنوان غير قرآن نازل شده اگر به وحى قرآنى افزوده شود، به هفده هزار آيه مىرسد، اين محدث بزرگ شيعه [ابو جعفر صدوق (386 ه. ق)]، اين حديث را علاج و عدد زايد بر آيات موجود را حمل بر احاديث قدسى كرده است. ايشان كه در مقام بيان اعتقادات اماميه است مىگويد: اعتقاد و باور ما اين است كه قرآنى كه خداوند بر پيغمبرش محمد صلّى اللّه عليه و اله فرو فرستاده، همين قرآن شناخته شده و معروف ميان مردم است و قرآن هرگز بيش از اين نيست... و هر كس به ما نسبت دهد قرآن را بيش از اين مىدانيم، به ما افترا بسته و دروغ مىگويد... بلكه مىگوييم نوعى از وحى، كه از جنس وحى قرآن نيست، به اندازهاى نازل شده كه اگر آن را با تعداد آيات قرآن جمع كنيم، به 17 هزار آيه مىرسد؛ مانند اين سخن جبرئيل به پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله [كه نوعى وحى نازل از سوى خداست]: «ان اللّه تعالى يقول لك يا محمد، دار خلقى و ...؛ خداوند تعالى به تو مىگويد: اى محمد، با آفريدههاى من مدارا كن و ...» و مانند آن، كه بسيارند و جملگى وحى غير قرآنى هستند؛ چون اگر [از سنخ وحى] قرآنى بودند بايد در قرآن مىبودند و هرگز از آن جدا نمىشدند... [ابو جعفر صدوق، الاعتقادات، ص84]
ثالثا: امكان دارد آيات قرآن را با قطعههاى كوچكترى شمار كنيم تا به اين عدد برسيم، اين پاسخ نيز مدّنظر برخى از بزرگان است. [رسالة فى إثبات تواتر القرآن، ص96]
رابعا: اگر اين پاسخها را كافى ندانيم، هرگز نمىتوانيم به مفاد اين حديث ملتزم شويم، چون شيوهى ائمه عليهم السّلام، براى همگان مشهود است. هرگز آنان در امرى بسيار بزرگ، مانند قرآن، سخنى نمىگويند كه مايهى حيرت و سرگردانى ديگران شود بدون آن كه دليل و يا حتى مصداقى براى آن بياورند. شما هرگز، در هيچ كدام از منابع شيعى معتبر و غير معتبر، روايتى پيدا نمىكنيد كه آيهاى از آيات قرآن را نشان دهد و از حذف تمام آن از قرآن موجود خبر دهد، تا مصداقى از دو ثلث قرآنى باشد كه طبق اين حديث از قرآن ساقط شده است، بلكه- همان گونه كه گروههاى گوناگون اين احاديث را ملاحظه كرديد- تمام احاديث تحريف نما تنها از حذف كلمه و يا عبارتى از آيهى قرآن حكايت مىكنند. بنابراين، چطور ممكن است بيش از ده هزار آيه كاملا از قرآن حذف شده باشد، بدون آن كه بتوان يك مورد از آن را در منابع پيدا كرد؛ پس اين خبر يا مجعول است و يا راوى آن به خطا رفته است و بر فرض صحت صدور و عدم خطاى راوى، امام عليه السّلام در مقام بيان جملگى وحى نازل شده، اعم از وحى قرآنى و وحى غير قرآنى است؛ همان طور كه مرحوم ابو جعفر صدوق احتمال دادهاند؛ ضمن اين كه با اصل خلقيت اسلام و حديث ثقلين و حكمت الهى و هدايت نمىسازد؛ چون در اين صورت عمدهى كتاب الهى از بين رفته است.
عليهذا اين روايت، بر فرض كه موثّق و يا صحيح باشد، [مرحوم مجلسى در مرآة العقول، ج 12 مىنويسد: اگر راوى اين روايت« هشام بن سالم» باشد، خبر صحيح استو اگر« هارون بن مسلم» باشد كه در بعضى از نسخ آمده روايت موثق خواهد بود.] يا به گونهاى هماهنگ با آيات و روايات و ادله قطعى است كه دلالت بر عدم تحريف قرآن دارند، و يا آنگونه كه بعضي فهميدهاند، دلالت بر تحريف و كم شدن حدود دو ثلث قرآن دارد كه در اين صورت به خاطر مخالفت با قرآن و دلايل قطعى و رواياتى كه تعليم مىدهند كه مخالف قرآن را دور بيندازيد، ناگزير به طرد آن هستيم. [براي آگاهي بيشتر رجوع كنيد به: محمّد احسانىفر لنگرودى، نفى برداشت تحريف از صحيحه هشام در «الكافى»، مجموعه مقالات فارسى كنگره بين المللى ثقة الاسلام كليني، چاپ مؤسسه دارالحديث]
منابع و مآخذ:
1. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1407ق، نوبت چهارم، ج2، ص634، ح28.
2. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1404ق، نوبت دوم، ج12، ص526.
3. كنگره بين المللى ثقة الاسلام كليني، مجموعه مقالات فارسى، مؤسسه علمى- فرهنگى دار الحديث، قم، 1387ش، چاپ: اول، ج5، ص:180 و 193-217
4. نجارزادگان(محمدى)، فتح الله، تحريف ناپذيرى قرآن، مشعر، تهران، 1384، چاپ: اوّل، ص89-90.
5. معرفت، محمد هادى، تاريخ قرآن، سمت، تهران، 1382، چاپ: پنجم، ص179.
6. مصباح يزدى، محمد تقى، قرآنشناسى، موسسه آموزشى وپژوهشى امام خمينى(ره)، قم، 1380، چاپ: دوم، ج1، ص:220-221.
7. ميرجليلى، علي محمد، وافى، مباني و روشهاى فقه الحديثي در آن، مدرسه عالى شهيد مطهرى رحمه الله (كنگره فيض كاشانى(، تهران، 1387ش، چاپ: اول، ص:158-159.
8. قنبرى، محمد، شناختنامه كلينى و الكافي، دار الحديث، قم، 1387ش، چاپ: اول، ج2، ص:45-46.
كپي برداري تنها با ذكر منبع مجاز است
27 آذر
روز وحدت حوزه و دانشگاه
به مناسبت فعاليتهاى چشمگير آيتالله شهيد مفتح در راه تحقق وحدت بين حوزه و دانشگاه و لزوم ارتباط، همكارى و همفكرى اين دو قشر انديشمند جامعه، روز 27 آذر كه سالروز شهادت دكتر مفتح نيز مىباشد، به عنوان (روز وحدت حوزه و دانشگاه) نامگذارى شده است.
« از نقشههاى اجانب، كوشش در جدايى اين دو قطب و تفرقه اندازى بين اين دو مركز حساس آدمساز بوده و هست، جدا كردن اين دو مركز، در مقابل يكديگر قرار دادن آنها، و در نتيجه خنثى كردن فعاليت آنان در مقابل استعمار و استمثارگران از بزرگترين فاجعههاى عصر حاضر است.»
صحيفه نور جلد 9، ص 187
« ائتلاف اين دو قشر يعنى ائتلاف همه ملت.»
صحيفه نور جلد 12، ص 146
« دعوت اسلام پيوند همه قشرها و خصوصا پيوند دانشگاه و فيضيه است و تا اين دو قشر با هم پيوند داشته باشند استقلال كشور شما محفوظ مىماند.»
صحيفه نور جلد 14، ص 282
« نه دانشگاهى بدون روحانى مىتواند به استقلال برسد و نه روحانى بدون دانشگاهى.»
صحيفه نور جلد 9، ص 187و188
« توصيه اينجانب آن است كه نسل حاضر و آينده غفلت نكنند و دانشگاهيان و جوانان برومند عزيز هر چه بيشتر با روحانيان طلاب علوم اسلامى پيوند دوستى و تفاهم را محكمتر و استوارتر سازند و از نقشهها و توطئههاى دشمن غدار غافل نباشند.»
صحيفه نور جلد21، ص 183
« قشر روحانى و قشر دانشگاهى، اينها بايد چشمهايشان را باز كنند و همه با هم برادروار، بدون اختلاف كلمه، همه با هم به پيش بروند و اين نهضت را به آخر برسانند.»
صحيفه نور جلد 6، ص 61
« هشدار مىدهم كه ملت و روحانيت، دانشگاه و روحانيت از هم جدا نشوند كه جدا شدن اينها از هم هلاكت ملت و هلاكت اسلام و هلاكت كشور است.»
صحيفه نور جلد 14، ص 125
27آذر
شهادت آيةالله دكتر مفتح
روز 27 آذر1358، آيةالله دكتر محمد مفتح، عضو شوراى انقلاب، پس از عمرى تلاش و جهاد مستمر و خستگى ناپذير در راه تبليغ دين، هنگام ورود به دانشكده الهيات تهران به همراه دو پاسدارش توسط عناصر منحرفت گروهك فرقان هدف گلوله قرار گرفتند و به فيض عظيم شهادت نائل آمدند.
« جناب حجةالاسلام، دانشمند محترم آقاى مفتح و دو نفر پاسداران عزيز اسلام رحمةالله عليهم به فيض شهادت رسيدند و آتش نهضت اسلامى را افروختهتر و جنبش قيام ملت را متحركتر كردند.»
« اميد بود از دانش استاد محترم و از زبان و علم او بهرهها براى اسلام و پيشرفت نهضت برداشته شود و اميد است از شهادت امثال ايشان بهرهها برداريم.»
صحيفه نور جلد 11، ص 39
منبع: كتاب: ايام در نگاه امام(قدس سره) تهيه كننده: مركز تحقيقات اسلامي سپاه
منتخبي از جملات بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني(ره) درباره شهيد و شهادت:
برنامه اسلام از عصر وحى تاكنون بر شهادت توأم با شهامت بوده. قتال در راه خدا و راه مستضعفين در رأس برنامههاى اسلام است.
صحيفه امام، ج7، ص: 179
*****
... از شهادت باكى نيست. اولياى ما هم شهيد شدند يا مسموم شدند يا مقتول. اولياى ما هم بعض از آنها در حبس و بعض از آنها در تبعيد به سر بردند. براى اسلام هر چه بدهيم كم داديم. و جانهاى ما لايق نيست. بدخواهان ما گمان نكنند كه جوانهاى ما از مُردن، از شهادت، باكى دارند. شهادت ارثى است كه از اولياى ما به ما مىرسد. آنها بايد از مردن بترسند كه بعد از موت را فنا مىدانند. ما كه بعد از موت را حيات بالاتر از اين حيات مىدانيم چه باكى داريم.
صحيفه امام، ج9، ص: 341
*****
شهادت يك هديهاى است از جانب خداى تبارك و تعالى براى آن كسانى كه لايق هستند. و دنبال هر شهادتى بايد تصميمها قوى تر بشود.
صحيفه امام، ج10، ص: 440
*****
من از خداوند تعالى رحمت براى شهداى عزيز در اين جنگ تحميلى خواستارم. اينان براى اسلام فدا شدند و در نزد خداى تعالى و در جوار رحمت واسعه او به سعادت ابدى و افتخار دائمى رسيدند، و به بازماندگان آنان تبريك و تسليت عرض مىكنم.
صحيفه امام، ج13، ص: 272
*****
اين شهدا زنده هستند و در پيش خداى تبارك و تعالى: عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُون
صحيفه امام، ج14، ص: 258
*****
منطق ملت ما، منطق مؤمنين، منطق قرآن است: إِنا للَّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. با اين منطق، هيچ قدرتى نمىتواند مقابله كند. جمعيتى كه- ملتى كه- خود را از خدا مىدانند و همه چيز خود را از خدا مىدانند و رفتن از اينجا را به سوى محبوب خود، مطلوب خود مىدانند، با اين ملت نمىتوانند مقابله كنند. آن كه شهادت را در آغوش، همچون عزيزى مىپذيرد، آن كوردلان نمىتوانند مقابله كنند.
صحيفه امام، ج15، ص: 134
*****
همين شهادتها پيروزى را بيمه مىكند. همين شهادتهاست كه دشمن شما را رسوا مىكند در دنيا، هر چند كه همه دنيا با آنها موافق باشد.
صحيفه امام، ج17، ص: 58
*****
رحمت خداوند بر همه شهيدان، و رضوان و مغفرت حق بر ارواح مطهرشان كه جوار قرب او را برگزيدند و سرفراز و مشتاق به سوى جايگاه مخصوصشان در پيشگاه رب خويش شتافتند.
صحيفه امام، ج17، ص: 95
*****
شهادت در راه خداوند چيزى نيست كه بتوان آن را با سنجشهاى بشرى و انگيزههاى عادى ارزيابى كرد.
صحيفه امام، ج18، ص: 74
*****
يك موى سر اين كوخنشينان و شهيددادگان به همه كاخ و كاخنشينان جهان شرف و برترى دارد.
صحيفه امام، ج20، ص: 342
*****
خداوندا! تو مىدانى كه فرزندان اين سرزمين در كنار پدران و مادران خود براى عزت دين تو به شهادت مىرسند و با لبى خندان و دلى پر از شوق و اميد به جوار رحمت بىانتهاى تو بال و پر مىكشند.
صحيفه امام، ج20، ص: 347
*****
... شهادت در راه خدا مسئلهاى نيست كه بشود با پيروزى يا شكست در صحنههاى نبرد مقايسه شود. مقام شهادت، خود اوج بندگى و سير و سلوك در عالم معنويت است.
صحيفه امام، ج21، ص: 88
*****
ما تابع امر خداييم؛ و به همين دليل طالب شهادتيم. و تنها به همين دليل است كه زير بار ذلت و بندگى غير خدا نمىرويم.
صحيفه امام، ج21، ص: 89
*****
خدا مىداند كه راه و رسم شهادت كور شدنى نيست؛ و اين ملتها و آيندگان هستند كه به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود.
صحيفه امام، ج21، ص: 92
*****
همين تربت پاك شهيدان است كه تا قيامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دار الشفاى آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان كه با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان كه در اين قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهايى كه اين گوهرها را در دامن خود پروراندند!
صحيفه امام، ج21، ص: 93
*****
شهدا شمع محفل دوستانند. شهدا در قهقهه مستانهشان و در شادى وصولشان عِندَ رَبِّهِم يُرزَقون اند؛ و از «نفوس مطمئنهاى» هستند كه مورد خطاب فَادخُلِي فِي عِبادِي و ادخُلي جَنَّتِي پروردگارند.
صحيفه امام، ج21، ص: 147
*****