نیمه ی خرداد است
اندکی مانده به یادآور آن حادثه ی خونینی/ که در آن خون آشام، خواست اندیشه اورا ببرد
و بریدند ، پروبال کبوترها را، تا که شاهین خیالش به ثریا نرسد
تا که افکار رهایی بخشش به دل مردم دنیا نرسد
ولی آن گونه نشد،که تبعید/نتوانست که در بند کند عنقا را
و ندانستند ، دام ودانه قفس عنقا نیست
او که تبعید گهش می شد ،هر کجا دانشگاه/ وچه دانشگاهی/ داشت ،هرجای جهان دانشجو
تاکه از پر زدن و گاه زپرپرشدن فوج کبوترهایش ، کرکس از خانه برون رفت و وطن جای کبوترها شد
و همه در ره سیمرغ پر وبال گشودند و سیمرغ آمد.
راه روشن شده بود/دشت گلشن شده بود
گرچه در خانه گهی دزد به ایوان می زد/او بلد بود و کبریت به شیطان می زد
دشمن از ناکامی/ شد اثیر خامی/پای در بیشه ی شیران آورد
گر چه خود را آخر ، خوار و درگیر پشیمان آورد
جنگ با تلخی آن جام به انجام رسید
و صد البته که دشمن ناکام
فرصتی شد که جوانان وطن با دل خود بنشینند/نور از نور بگیرند و به دنیا بدهند/شهد شیرین گل دانش و دین/ از گلستان امام ، به همه مردم دنیا بدهند.
ناگهان مرغ سحر بانگ برآورد که/آن روح خدا ،به خدا،پیوسته
لحظه ها سنگین شد/ابر غم می بارید/هق هق گریه توانست فقط راه به جایی ببرد/دل ماتم زده را،در باران/ سوی آن رحلت جانسوز خدایی ببرد
ای خدا رحلت جانسوز نبی چه قدر سنگین بود؟
همه از هر جایی ،راهی مقصد تهران شده اند/ تا بهشت زهرا/همره مرکب جانان شده اند
دلشان رفته و انگار به دنبال دلند/آخر آن پیر سفر کرده ،امام دل بود
دل ما همره خود برد و همین مشکل بود
اوکه می رفت پدر بود برای مردم/رهنمای مردم/ صفت بت شکنی داشت چنان ابراهیم
از محمد(ص) هنر آموخته بود/از علی (ع) عدلش را/از حسن(ع) تدبیر واز حسین(ع) راه قیام
نایب مهدی (عج)بود
او به مردم هنر آموخته بود/هنر استادن/ هنر گفتن نه،به زیادی خواهان
هنر سخت شدن ،نرم شدن ، در جدال دشمن/در کنارخودشان/هنر وحدت و یک پارچگی
عاقبت رفت ولی ،چشم بد دور، امام دگر آمد از راه/از همان جنس امام/ باصلابت ،با عزم ،راه او را در پیش / می برد قافله را ،به همان راه منیر/ راه آن مرشد پیر/ پسر فاطمه است/ سید خامنه است
سید ابراهیم سجادی زاده . گنبد کاووس
رحلت امام(ره)
نيمه ي خرداد است
اندكي مانده به ياد أور آن حادثه ي خونيني/ كه در آن ،خون آشام، خواست انديشه اورا ببرد
و بريدند ، پروبال كبوترها را، تا كه شاهين خيالش به ثريا نرسد
تا كه افكار رهايي بخشش به دل مردم دنيا نرسد
ولي آن گونه نشد،كه تبعيد/نتوانست كه در بند كند عنقا را
و ندانستند ، دام ودانه قفس عنقا نيست
او كه تبعيد گهش مي شد ،هر كجا دانشگاه/ وچه دانشگاهي/ داشت ،هرجاي جهان دانشجو
تاكه از پر زدن و گاه زپرپرشدن فوج كبوترهايش ، كركس از خانه برون رفت و وطن جاي كبوترها شد
و همه در ره سيمرغ پر وبال گشودند و سيمرغ آمد.
راه روشن شده بود/دشت گلشن شده بود
گرچه در خانه گهي دزد به ايوان مي زد/او بلد بود و كبريت به شيطان مي زد
دشمن از ناكامي/ شد اثير خامي/پاي در بيشه ي شيران آورد
گر چه خود را آخر ، خوار و درگير پشيمان آورد
جنگ با تلخي آن جام به انجام رسيد
و صد البته كه دشمن ناكام
فرصتي شد كه جوانان وطن با دل خود بنشينند/نور از نور بگيرند و به دنيا بدهند/شهد شيرين گل دانش و دين/ از گلستان امام ، به همه مردم دنيا بدهند.
ناگهان مرغ سحر بانگ برآورد كه/آن روح خدا ،به خدا،پيوسته
لحظه ها سنگين شد/ابر غم مي باريد/هق هق گريه توانست فقط راه به جايي ببرد/دل ماتم زده را سوي آن رحلت جانسوز خدايي ببرد
اي خدا رحلت جانسوز نبي چه قدر سنگين بود؟
همه از هر جايي راهي مقصد تهران شده اند/ تا بهشت زهرا/همره مركب جانان شده اند
دلشان رفته و انگار به دنبال دلند/آخر آن پير سفر كرده ،امام دل بود
دل ما همره خود برد و همين مشكل بود
اوكه مي رفت پدر بود براي مردم/رهنماي مردم/ صفت بت شكني داشت چنان ابراهيم
از محمد(ص) هنر آموخته بود/از علي (ع) عدلش را/از حسن(ع) تدبير واز حسين(ع) راه قيام
نايب مهدي (عج)بود
او به مردم هنر آموخته بود/هنر استادن/ هنر گفتن نه،به زيادي خواهان
هنر سخت شدن ،نرم شدن ، در جدال دشمن/در كنارخودشان/هنر وحدت و يك پارچگي
عاقبت رفت ولي ،چشم بد دور امام دگر آمد از راه/از همان جنس امام/ باصلابت ،با عزم ،راه او را در پيش / مي برد قافله را ،به همان راه منير/ راه أن مرشد پير/ پسر فاطمه است/ سيد خامنه است
سيد ابراهيم سجادي زاده . گنبد كاووس