مبعث، یکی از اعیاد بزرگ امت اسلامی است. پوشیدن لباس تمیز و مناسب، صلوات
فرستادن و روزه گرفتن، از سنت های سفارش شده در این عید بزرگ به شمار می آید. امام صادق علیه السلام درباره روزه داری در روز عید مبعث فرمودند: «کسی که در روز بیست و هفتم ماه رجب روزه بگیرد، خداوند ثواب هفتاد سال روزه را به او خواهد داد».
بعثت، به معنای برانگیخته شدن برای انجام کاری است و مبعث، روزی است که پیامبر صلی الله علیه و آله از سوی خداوند متعال به رسالت مبعوث گردید. در قرآن کریم واژه بعثت با صیغه های مختلف به کار رفته و در مجموع به دو قسمت تقسیم می شود:
قسمت اوّل درباره بعثت پیامبران است، مانند آنجا که می فرماید: «به تحقیق در هر امتی رسولی را برانگیختم».
قسمت دیگر درباره دوران پس از مرگ و زنده شدن مردگان می باشد، همانند آن جا که می فرماید: «آنان که کافر شدند، پنداشتند هرگز برانگیخته نمی شوند. بگو آری سوگند به پروردگارم که البته برانگیخته خواهید شد. سپس خبر داده می شوید بر آن چه عمل کرده اید و آن بر خداوند آسان است».
در غار حراء نشسته بود. چشمان را به افقهاى دور دوخته بود و با خود مىاندیشید. صحرا، تن آفتابسوخته خود را، انگار در خُنکاى بیرنگ غروب، مىشست.
محمد نمىدانست چرا به فکر کودکى خویش افتاده است. پدر را هرگز ندیده بود، اما از مادر چیزهایى به یاد داشت که از شش سالگى فراتر نمىرفت . بیشتر حلیمه، دایه خود را به یاد مىآورد و نیز جدّ خود عبدالمطلب را. اما، مهربانترین دایه خویش، صحرا را، پیش از هر کس در خاطر داشت: روزهاى تنهایى؛ روزهاى چوپانى، با دستهایى که هنوز بوى کودکى مىداد؛ روزهایى که اندیشههاى طولانى در آفرینش آسمان و صحراى گسترده و کوههاى برافراشته و شنهاى روان و خارهاى مغیلان و اندیشیدن در آفریننده آنها یگانه دستاورد تنهایى او بود. آن روزها گاه دل کوچکش بهانه مادر مىگرفت. از مادر، شبحى به یاد مىآورد که سخت محتشم بود و بسیار زیبا، در لباسى که وقار او را همان قدر آشکار مىکرد که تن او را مىپوشید. تا به خاطر مىآورد، چهره مادر را، در هالهاى از غم مىدید. بعدها دانست که مادر، شوى خود را زود از دست داده بود، به همان زودى که او خود مادر را .
هر روز که می گذرد، نیاز بشر به آموزه های اصیل و ناب اسلام راستین بیشتر می شود. بعثت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فقط برای دوران جاهلیت تاریخ نیست، بلکه بشر امروزی که در جاهلیت مدرنیته خود، بیش از پیش در خطر سراشیبی سقوط قرار گرفته، بدان احتیاج مبرم دارد. با نگاهی اجمالی به عصر بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله می توانیم عصر امروز را با عصر نزول قرآن تطبیق بدهیم و به حکیمانه بودن بعثت و دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله پی ببریم.
مردم عرب، شعر را به جای حکمت قرار داده بودند و غیر از شعر نیز چیزی نداشتند که در احکام و افعالشان بدان رجوع نمایند. به وسیله شعر با یکدیگر مخاصمه کرده و بر هم مثل می زدند و بر هم فضل می فروختند ... .(1)
پس شعر، در معنای ادبیات، نقش محوری در میان عرب داشت. به همین دلیل معجزه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله یعنی قرآن، از جنس شعر و ادب ( ولی بسیار فصیح تر و بلیغ تر و با معنا تر از آن ) می باشد. زیرا با توجه به روایات، معجزات پیامبران، متناسب با مقتضیات و شرایط زمانشان بوده است. چنانچه در دوران حضرت موسی علیه السلام ساحرین به واسطه عقل و داده های عقلی در سحر به اوج رسیده بودند. به همین دلیل با دیدن عصای حضرت موسی علیه السلام متوجه شدند که این کار ایشان بالاتر است از تمام آنچه آنها بدان از طریق عقل دست یافته بودند و به همین دلیل ایمان آوردند. در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز سردمداران ادب به این نتیجه رسیدند که سخنان ایشان از جنس داده های عقلی نبوده و به منبع دیگری وصل می باشد.
در غار حراء نشسته بود. چشمان را به افقهاى دور دوخته بود و با خود مى اندیشید. صحرا، تن آفتاب سوخته خود را، انگار در خنکاى بیرنگ غروب ، مى شست .
محمد نمى دانست چرا به فکر کودکى خویش افتاده است . پدر را هرگز ندیده بود، اما از مادر چیزهایى به یاد داشت که از شش سالگى فراتر نمى رفت . بیشتر حلیمه ، دایه خود را به یاد مى آورد و نیز جد خود عبدالمطلب را. اما، مهربان ترین دایه خویش ، صحرا را، پیش از هر کس در خاطر داشت : روزهاى تنهایى ؛ روزهاى چوپانى ، با دستهایى که هنوز بوى کودکى مى داد؛ روزهایى که اندیشه هاى طولانى در آفرینش آسمان و صحراى گسترده و کوههاى برافراشته و شنهاى روان و خارهاى مغیلان و اندیشیدن در آفریننده آنها یگانه دستاورد تنهایى او بود. آن روزها گاه دل کوچکش بهانه مادر مى گرفت . از مادر، شبحى به یاد مى آورد که سخت محتشم بود و بسیار زیبا، در لباسى که وقار او را همان قدر آشکار مى کرد که تن او را مى پوشید. تا به خاطر مى آورد، چهره مادر را در هاله اى از غم مى دید. بعدها دانست که مادر، شوى خود را زود از دست داده بود، به همان زودى که او خود مادر را.
این مطلب از نظر تاریخ مسلم است که:
اولا-رسول خدا(ص)در تمام دوران زندگى قبل از بعثتخود،لحظهاى در برابر بتها پرستش نکرد،و از آئین مشرکین وبتپرستان و سنتها و مراسم شرکآلود و غلط ایشان پیروى نکرد،و از«اکل میته»و ذبائحى که نام خدا بر آنها ذکر نشده بودنمىخورد،و اینکه در صحیح بخارى و مسند احمد بن حنبل آمدهاست که گویند:
براى رسولخدا(ص)سفره غذائى حاضر کردند،و زید بنعمرو بن نفیل (1) را نیز بر سر آن سفره خواندند،ولى زید از حضور برسر آن سفره خوددارى کرده گفت:
«انا لا آکل مما تذبحون على انصابکم،و لا آکل الا ما ذکر اسمالله علیه»
من از آنچه شما بر بتهاى خود ذبح میکنید نمىخورم و جز آنچه را نامخدا بر آن برده شده نخواهم خورد. و در نقل احمد بن حنبل هست کهرسول خدا(ص)بر سر سفرهاى با سفیان بن حارث غذا میخورد وزید از آنجا عبور کرد و آن دو او را به خوردن دعوت کردند و او چنین پاسخى داد... (2)
مخدوش و غیر قابل قبول است و از اینرو خود اهل سنت و آنها که صحیح بخارى را صحیحترین کتابهاى حدیثى میدانند نتوانستهاند آنرا بپذیرند و در صدد توجیه برآمده که از آنجملهسهیلى در کتاب«الروض الانف»گوید:
در غار حرأ نشسته بود. چشمان را به افقهای دور دوخته بود و با خود میاندیشید. صحرا، تن آفتابسوخته خود را، انگار در خنکای بیرنگ غروب، میشست .
محمد نمیدانست چرا به فکر کودکی خویش افتاده است . پدر را هرگز ندیده بود، اما از مادر چیزهایی به یاد داشت که از شش سالگی فراتر نمیرفت . بیشتر حلیمه، دایه خود را به یاد میآورد و نیز جد خود عبدالمطلب را. اما، مهربانترین دایه خویش، صحرا را، پیش از هر کس در خاطر داشت: روزهای تنهایی؛ روزهای چوپانی، با دستهایی که هنوز بوی کودکی میداد؛ روزهایی که اندیشههای طولانی در آفرینش آسمان و صحرای گسترده و کوههای برافراشته و شنهای روان و خارهای مغیلان و اندیشیدن در آفریننده آنها یگانه دستاورد تنهایی او بود. آن روزها گاه دل کوچکش بهانه مادر میگرفت . از مادر، شبحی به یاد میآورد که سخت محتشم بود و بسیار زیبا، در لباسی که وقار او را همان قدر آشکار میکرد که تن او را میپوشید. تا به خاطر میآورد، چهره مادر را در هالهای از غم میدید. بعدها دانست که مادر، شوی خود را زود از دست داده بود، به همان زودی که او خود مادر را.
بعد از این سلسله مباحث دریافتیم که وجود پیامبران برای انسان امری لازم و واجب می باشد و انسان بدون وجود این رسولان قادر نمی باشد که راه سعادت را بپیماید. حال باید به این نکته بپردازیم که انبیاء الهی دارای چه خصوصیتی هستند که می توانند در فراز و فرود راه زندگی انسان، هادی ومشعلدار باشند.
الف- اوصاف و وظایف پیامبران
حضرت علی علیه السلام در توصیف انبیاء و وظایف آنها در نهج البلاغه فرازهایی را ذکر نموده اند که در اینجا به آنها اشاره می نماییم.
" فاستودعهم فی أفضل مستودع ... قام منهم بدین الله خلف."؛ پیامبران را در بهترین جایگاه به ودیعت گذارد، و در بهترین مکان ها استقرارشان داد. از صلب کریمانه پدران به رحم پاک مادران منتقل فرمود، که هرگاه یکی از آنان درگذشت، دیگری برای پیش برد دین خدا به پاخاست.(27)
" و لقد کان فی رسول الله (ص) کاف لک فی الأسوة ... دابته رجلاه و خادمه یداه."؛ برای تو کافی است که راه و رسم زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را اطلاعت نمایی، تا راهنمای خوبی برای تو در شناخت بدی ها و عیب های دنیا و رسوایی ها و زشتی های آن باشد، چه این که دنیا از هر سو بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بازداشته و برای غیر او گسترانده شد، از سینه دنیا شیر نخورد، و از زیورهای آن فاصله گرفت. اگر می خواهی دومی را، موسی علیه السلام و زندگی او را تعریف کنم، آنجا که می گوید:
بعد از این که به اوضاع و احوال عصر جاهلیت پرداختیم و نیز به فلسفه بعثت انبیاء واقف گشتیم، حال باید ببینیم که این برانگیختن انبیاء چه نتایجی را به همراه داشته است. گروهی به رسالت و دعوت او کافر شده و سزاوار جنگیدن، کشتن و شکنجه جاوید شدند. گروهی نیز در ظاهر اسلام را قبول نموده ولی در دل اسلام را نپذیرفته و منافق شدند. با اسلام ظاهری خون آنها محفوظ شده و احکام اسلامی در مورد مسلمانان در این دنیا در مورد آنان جاری شد. ولی در آخرت به جهت نفاق در پائین ترین طبقات جهنم جاوید هستند.
و گروهی در ظاهر و باطن مسلمان شده و هم کار خوب و هم کارهای بد انجام دادند. این دسته ممکن است بدون رفتن به جهنم به بهشت بروند.
گروهی هم علاوه بر داشتن صفات گروه فوق عمل صالح انجام داده و کارهای خیر زیادی انجام دادند. پروردگار به این دسته بهشت هایی که در آن نهرهایی جریان دارد، وعده داده است. اینان هیچ عذاب و مجازات هایی نمی بینند. خداوند گناهان آنها را بخشیده و بدی هایشان را به چند برابر خوبی تبدیل می کند.
و عده ای علاوه بر داشتن خصوصیات دسته قبل به منظور نزدیکی به خدای متعال به تزکیه نفس از اخلاق رذیله و آراستن آن به اخلاق عالی پرداخته که خدا نیز آنها را به خود نزدیک و مقام ارجمندی به آنها عنایت می کند.
سرآغاز تاریخ اسلام از روزی شروع شد که پیامبراسلام صلی الله علیه و آله در خلوت با محبوب، در دل غاری که در دامن کوهی در شمال مکه بود، راز و نیاز می کرد. گویا غار حراء هنوز هم پژواک مناجات پیامبراکرم را در قطعه قطعه سنگ ریزه های خود به یادگار حمل می کند و در گوش عاشقان حضرت که در آن وادی قدم می گذارند؛ نجوا می کند.
روزی از روزهایی که پیامبراکرم(ص) در غار مشغول مناجات و دلدادگی بود، صدایی شنید:
" یا محمد اقرا"؛ او شگفت زده گفت: چه بخوانم؟ شنید: ای محمد!
" اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم."( علق/5-1)؛بخوان به نام پروردگارت که - جهان را- آفرید. همان که انسان را از خون بسته ای خلق کرد. بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان که به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمی دانست، یاد داد.
حضرت جبرائیل به حضرت محمد صلوات الله علیه فرمود:" ارسلنی الله الیک لیتخذک رسولاً؛ خداوند مرا به سوی تو فرستاده است، تا تو را پیامبر این امت قرار دهم.(1)
حضرت رسول اکرم(ص) هر ساله مدتی به کوه حرا(2) می رفت و به عبادت و راز و نیاز و تفکر می پرداخت تا این که روزی شنید فرشته ای به او گفت: ای محمد! بخوان. محمد (ص) گفت: چه بخوانم؟ فرشته آیات آغازین سوره علق را بر وی قرائت کرد و پیامبر(ص) نیز آنها را خواند.(3)
هرگاه سخن از رخداد واقعه ای به میان می آید ناخودآگاه به دنبال فلسفه و علل ایجاد آن می گردیم. در باب بعثت نیز علت را جویا می شویم که چه نیازی به وجود پیامبران بوده است؟
در نفس انسان نیازها و غرایز گوناگونی قرار داده شده است که همگی طالب ارضاء و هدایت صحیح هستند. خداوند متعادل برای هدایت انسان، بهترین ابزار را در اختیار او قرار داده و امکانات متعددی به او عطا نموده است، تا هم بتواند نیروی خود را صرف ارضای نفسانیات کند و هم با امکانات و نیروی داده شده، بر خواهش های نفسانی غلبه کند و کشش های درونی را تحت نظم و ضابطه درآورد. دو راهنما نیز در اختیار او قرار داده است تا حق را از باطل و سرّه را از ناسرّه متمایز کند؛ یکی در درون انسان که عقل است و دیگری پیامبران الهی که ایشان از طریق وحی دستورات را برای انسان بازگو می کنند تا تمام رفتارها را به انسان بیاموزند و حدود و مقررات آن را نیز روشن نمایند، چون عقل دارای خطا و نقصان است. برترین هادی، آن است که دارای مقام عصمت و مرتبط با وحی باشد و تنها راه آن بعثت انبیاء است. پس بعثت بزرگ ترین نعمت خداوند بر بشر است و جا دارد که خداوند بر این نعمت منت گذارد و این احسان و نیکویی را به رخ آنان بکشد، چنان که می فرماید:
خورشید عشق را، ره شام و زوال نیست
بر هر دلی که تافت، در آن دل ضلال نیست
در آسمان دلبری و آستان عشق
نور جمال دلبر ما را مثال نیست
هر دم چو مهر نور فشاند به خاطرم
تا شوق اوست، جان و دلم را ملال نیست
با نام احمد است که دل زنده می شود
دل را بیازمای که کاری محال نیست
ای آفتاب حق که تویی ختم مرسلین
با روشنیّ روی تو، بدر وهلال نیست
حد کمال و حکمت و انوار معرفت
تنها تویی وغیر تو حدّ کمال نیست
تا تو شفیع خلقی و دریای رحمتی
امید عفو هست و نشان وبال نیست
در صحنه حیات و به طومار کائنات
آیین پاک منجی ما را همال نیست
ما عاشقان و پیرو راه محمدیم
بهتر ازین طریقت و راه و روال نیست
"محمدرضا خزائلی"
اى خــواجه عــالم هـمه عالم به فدایت |
چــون کـرده خـدا، خلقت عالم ز برایت |
ذات تــو بـود علـّت و عـالم هـمه معلول |
در حــقّ تــو لــولاک از آن گـفته خدایت |
شـد خـتــم رسالــت به تو این جامه زیبا |
خـیّــاط ازل دوخـتــه بــر قـــدّ رســایت |
در روز جــزا جـمـلـه رســولــان مــکــرّم |
از آدم و عیسى همه در تحــت لــوایت |
هنگام سخا چون به عطا دست گشائى |
صد حاتم طائى شده درویـش و گدایت |
مـردم هـمـه مـشتاق به فردوس برینند |
فردوس بـرین تـا شـده مـشتاق لقایت |
راضى به رضا گشتى و صابر به مصائب |
تا صبر و رضا مات شد از صبر و رضایت |
«ذاکر»