اي فرياد رس دادخواهان با دلي خون بار از درد
هجران وبا ديدگاني اشكباراز طول انتظار سر هر
كوي و برزن از ديار يار مي پرسم تا روزنه اي
به كوي تو بازيابم وبه سوي تو بشتابم.
اي عزيز زهرا اي گل هميشه بهارم اي مونس
لحظه هاي تنهايي ام!
كدام نماز شب است كه بي ياد تو برپا شود؟ كدام
اشك شوق وسوز دل است كه نشان از تو نداشته
باشد ؟كدام وصيت نامه شهيد است كه خالي از
اسم عزيز تو باشد؟مگر مي شود دعاي كميل و
توسلي بي ياد تو سر شود؟ اي ارمان مجسم
عدالتخواهان چلچراغ روشن شبستان تاريخ
روشنگر زمين وزمان مرد برگزيده اعصار ذخيره
جاويدان الهي ونويد بخش صبح در شب انتظار
بيا و چراغ دل ما روشن كن.
مي دانم مي ايي
و من امدنت را به تمامي فصل ها
به جويبارها وبه بلبل هاي ترانه خوان
خواهم گفت من امدنت را صد بار به گل هاي اطلسي
واسمان ها خواهم گفت.
اي پاك اي خوب
شب هاي تاريك بي سرانجام بگرفته اميدو توان را
بادا كه باز ايي وبر تيره شب هجرانمان خورشيد عالمتاب گردي
به اميد ان روز.