مطمئن باش بروضربه ات کاری بوددل من سخت شکستو چه بی رحمانهبه من و سادگیم خندیدیبه منو عشقی پاککه پر از یاد تو بودتو بروبرو تا راحت ترتکه های دل خود را سر هم بند زنممطمئن باش بروضربه ات کاری بود.. |
قطره دلش دريا ميخواست. خيلي وقت بود كه به خدا گفته بود.
اما هيچ كلمهاي توان سنگيني عشق را نداشت. آدم همه عشقش را توي يك قطره ريخت.
قطره از قلب عاشق عبور كرد. و وقتي كه قطره از چشم عاشق چكيد،
خدا گفت: حالا تو بينهايتي، چون كه عكس من در اشك عاشق است.
در زمان عیسى بن مریم علیه السلام ، زنى بود صالحه عابده ، چون وقت نماز مى شد، هر کارى که داشت مى گذاشت و به نماز و طاعت مشغول مى شد روزى نان مى پخت ، مؤذن بانگ کرد، نان پختن رها کرد و به نماز مشغول گشت چون در نماز ایستاد، شیطان در وى وسوسه کرد: تا تو از نماز فارغ شوى نان همه سوخته شود. زن به دل جواب داد:
اگر همه نان بسوزد بهتر که روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد. دیگر بار شیطان وسوسه کرد که : پسرت در تنور افتاد و سوخته شد. زن در دل جواب داد: اگر خداى تعالى قضا کرده است که من نماز کنم و پسر مرا به آتش بسوزاند من به قضاى خداى تعالى راضى گشتم و از نماز دست برندارم که اللّه تعالى فرزند را نگاه دارد از آتش .
شوهرِ زن از درِ خانه در آمد، زن را دید در نماز، نان را در تنور به جاى خویش دید نسوخته و فرزند را دید در آتش بازى مى کند و یک تار موى از او کم نشده و آتش به قدرت خداى عزّوجلّ بر وى بوستان گشته .
چون زن از نماز فارغ گشت شوهر دست او را گرفت و نزدیک تنور آورد و در تنور نگریست ، فرزند را دید به سلامت و نان به سلامت هیچ بریان نشده ، تعجّب کرد و شکر بارى تعالى کرد و زن سجده شکر بجا آورد خداى عزّوجلّ را. شوهر فرزند را برداشت و به نزدیک عیسى علیه السلام برد و حال قصه با وى بگفت : عیسى علیه السلام گفت : برو از این زن بپرس تا چه معاملت کرده است و چه سرّ دارد از خداى ؟
اگرچه این کرامت اگر براى مردان بود، او را وحى مى آمد و جبرئیل براى وى وحى مى آورد.
شوهر پیش زن آمد و از معالمتِ وى پرسید. زن جواب داد: کار آخرت پیش گرفتم و کار دنیا را بازپس داشتم و دیگر تا من عاقلم هرگز بى طهارت ننشستم الا در حال زنان ، و دیگر اگر هزار کار در دست داشتم چون بانگ نماز بشنیدم همه کارها به جاى رها کردم و به نماز مشغول گشتم و دیگر هر که با ما جفا کرد و دشنام داد، کین و عداوت وى در دل نداشتم و او را جواب ندادم و کار خویش با خداى خویش افکندم و به قضاى خداى تعالى راضى شدم و فرمان خداى را تعظیم داشتم و بر خلق وى رحمت کردم و سائل را هرگز باز نگردانیدم اگر اندک و اگر بسیار بودى بدادمى و دیگر نماز شب و نماز چاشت رها نکردمى ، عیسى علیه السلام گفت : اگر این زن مرد بودى پیامبر گشتى
من چون تویی دارم وتو چون خودی نداری .
امام زین العابدین