اتل متل ، یه اتاق، پر از عکس شهیده

یک سو علی ، محمد، یک طرفم سعیده

سربندهای رنگارنگ، رو هر کدوم یه اسمه

یکی "فدای مهدی" یا "گدای فاطمه"

پا که می ذاری اینجا ، می افتی یاد خدا

نوشته رو سر درش ، "خوش آمدی به اینجا"

در و که باز می کنی، چندتا عکس و می بینی

به یاد روزای جنگ، می ری اونجا می شینی

زل می زنی به عکسا، ولی صدات نمیاد

خیره می شی به قابا، دلت یه چیزی می خواد

رو تاقچه ی این اتاق، چند تا عکس شهیده

یکی داره می خنده ، یکی سرش بریده

تو این اتاق وقتی که ، می ری به روزای جنگ

می گی آهای بچه ها ، دلم شده خیلی تنگ

چشم و اگه ببندی ، در دل و باز کنی

اگه بخوای می بینی ، می تونی پرواز کنی

برا یه لحظه پلکا ، می ره یهو روی هم

هوا که خیلی خوب بود ، چرا شده خیلی دم

می بینی روی خاکریز، حاج اسماعیل ایستاده

اون طرفم شهیدی ، غریبونه جون داده

حاج اسماعیل می خنده ، تو هم بهش می خندی

سلام بهش می کنی ، سر بندش و می بندی

می ری به والفجر هشت ، دل می زنی به اروند

تو عکس دسته جمعی ، یکی می گه یه لبخند

موجای رود اروند ، همیشه پر خروشند

غواصا هر روز و شب ، تو کار و جنب و جوشند

دلت باهات را میاد ، یه سر میری به مجنون

همون جا که هر دلی ، از غریبیش شده خون

این نیزارا حرف دارن ، غم توی سینه دارن

می گن که چندتا شهید ، هنوز در انتظارن

دلت می ره به فکه ، رو ماسه ها می شینه

وقتی نگاه می کنی ، یه قتلگاه می بینه

میگن غروب فکه ، به دل تنگی میاره

می گن خیلی غریبه ، این غم انتظاره

یه سر می ری شلمچه ، یه سر می ری به مهران

می ری به دهلاویه ، به قتلگاه چمران

با ادب و احترام ، دست می ذاری رو سینه

سلام می دی به چمران ، دلت می شه آئینه

یه سر می ری قتلگاه ، می گی چه کربلائی

چشم و اگه ببندی ، می شنوی صدایی

صدای توپ و تانکه! یا صدای خمپاره س!

گوشات یهو تیز می شه ، چون از گلوی پاره س!

صداش بالا نمیاد ، نامفهوم و مبهمه

با پلکاش گفت : السلام ، علیک یا فاطمه

...دیگه کجا نرفتی ؟ آهان- به یادم افتاد

طلائیه نرفتم ، روزاش نرفته از یاد

همون روزای خونی ، همون شبای نازش

شب و قنوتای وتر ، دل و راز و نیازش

همون سنگر خاکی ، همون شبای پرواز

همون میادین مین ، همون صفای پرواز

طلائیه یادته؟
!، ترکشای خمپاره ش

یا که میون کانال ، جنازه های پاره ش

طلائیه یادته ، اون میدونای مینش

اون بچه های شیر و اون خاکریز و کمینش...

به هر کجا که باشه ، دلم فقط پر کشید

غصه می خوردم چرا ، چشمم روزا رو ندید

روزای بمب و موشک ، روزای مین و سنگر

روزای شیمیایی ، قربونی های بی سر

روزای دل واپسی ، برای پر کشیدن

یا اینکه تو سنگرا ، آقا مهدی رو دیدن

روزای گرم و شرجی ، روزای آب و تابش

شبای پر ستاره ش ، یا سنگرای خوابش

روزای لبخند زدن ، که رایج جبهه بود

روزای بعد حمله ، یکی بودش یا نبود

چه لحظه هایی داشتیم ، چه روزایی گذشتند

صد وای و حیف و افسوس ، جا مونده ها نرفتند...

تو حال بودم که دیدم ، یهو هوا عالی شد

زیر پاهام جای خاک ، خالی شد و قالی شد

پیش چشام یه لحظه ، دیدم چقدر سفید شد

یهو دیدم که اتاق ، پر از عکس شهید شد

همون اتاق که الان ، پر از پلاک و قابه

یا جای درس خونده ، یا که نماز و خوابه

همون اتاق که الان ، دارالشفای درده

عکسای روی دیوار، من و دیوونه کرده

شهید همت و عباس، طوقانی و علمدار

باکری و زین الدین، حاج کاظم رستگار

سید علی حکیم ، حمید شمخانی

مهرداد مجد زاده، حمید رمضانی

مرعشی و علی پور، کردونی و فضل الله

بخون برا شادی شون، یه حمد سه قل هو الله...

من موندم و این اتاق، که خیلی مجنونشم

راست حسینی بگم، یه دنیا مدیونشم

هر کسی این شعر و خوند،ببره از من یه نام

دعا کنه شهید شم مثل شهید گمنام

قربونتون والسلام


جمعه سیزدهم 10 1387
X