معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 501436
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

اهداف قیام عاشورا-قسمت ششم

هدف پنجم: مبارزه با جهل  

یکى دیگر از اهداف قیام امام حسین(علیه السلام)، که در زیارت اربعین(1) به آن اشاره شده، مبارزه با جهل و نجات مردم از ضلالت و گمراهى است.

این زیارت با سلام و درود بر حضرت ابى عبدالله(علیه السلام) و بیان ویژگى ها و صفات آن حضرت شروع شده، سپس به تشریح اهداف و آثار قیام آن حضرت پرداخته و مى فرماید: «وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ، وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ; امام حسین(علیه السلام)خون قلبش را در راه تو داد (و نهایت ایثار و فداکارى را کرد) تا بندگانت را از جهل و نادانى و حیرت و سرگردانى نجات دهد».

بنابراین، یکى از اهداف نهضت عاشورا مبارزه با جهل و نادانى، و نجات مردم از ضلالت و گمراهى است.

اقسام جهالت:

قبل از پرداختن به گسترش جهل در عصر حکومت بنى امیّه، لازم است توضیحى پیرامون انواع جهالت داشته باشیم.

جهالت و نادانى گاه نسبت به موضوع است و گاه نسبت به حکم شرعى، و جهالت نسبت به حکم شرع، گاه ناشى از قصور است، و گاه منشأ آن تقصیر و کوتاهى است. جهل به موضوع مثل اینکه شخصى مى داند نوشیدن شراب حرام است; ولى یک نوشیدنى را به تصوّر آن که نوشابه حلال است مى خورد و سپس معلوم مى شود که شراب بوده است.

و جهل به حکم مثل اینکه مى داند این نوشیدنى شراب است، ولى حکم شرعى آن را نمى داند. شخص مکلّف در فرض این مثال گاه منابع اطّلاعاتى و تحقیقاتى در اختیار دارد و به دنبال تحقیق نمى رود، که در این صورت تقصیر کرده و «جاهل مقصّر» نامیده مى شود. و گاه منابع اطّلاعاتى در اختیار ندارد، یا اصلا احتمال خطا و اشتباه نمى دهد، که در این صورت «جاهل قاصر» نامیده مى شود.

سیطره جهل بر جامعه اسلامى در عصر بنى امیّه

مسلمانان در دوران بنى امیّه عموماً و در عصر حاکمیّت معاویه و یزید خصوصاً دشمن شناس نبودند. آنها نمى دانستند که بنى امیّه جانشینان بر حق رسول الله(صلى الله علیه وآله) نیستند، و بنى امیّه دلسوز و حامى اسلام نمى باشند، و جهل آنها به خاطر تقصیر و کوتاهى شان بود، و لذا جاهل مقصّر بودند. آیا آنها نمى دانستند بنى امیّه بازماندگان دوران جاهلیّتند، و کینه دیرینه اى از اسلام دارند و هنوز خاطره تلخ کشته شدن عزیزانشان را در جنگ هاى بدر و احد و احزاب فراموش نکرده اند، و درصدد انتقام آن خون ها هستند.

و از آنجا که پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) پیش بینى این روزها را مى کرد خلافت را بر آل ابوسفیان حرام کرد.

این مطلب در روایات متعدّد، از جمله گفتگوى امام حسین(علیه السلام)و مروان بن حکم منعکس شده است. فرداى شبى که امام حسین(علیه السلام)به دارالاماره مدینه خوانده شد، و خبر مرگ معاویه به آن حضرت ابلاغ گشت، و از وى تقاضاى بیعت براى یزید شد و حضرت موافقت نکرد، فرداى آن شب مروان(2) امام(علیه السلام) را در کوچه ملاقات کرد. خطاب به حضرت عرض کرد: یا اباعبدالله! من خیرخواه تو هستم و پیشنهادى برایت دارم که اگر بپذیرى به خیر و صلاح شماست! امام(علیه السلام) فرمود: پیشنهادت چیست؟ عرض کرد: همان گونه که دیشب در مجلس ولید بن عتبه گفتم، شما با یزید بیعت کنید که این کار به نفع دین و دنیاى شماست! امام(علیه السلام) فرمود:

«إِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَعَلَى الاِْسْلامِ اَلسَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُْمَّةُ بِراع مِثْلَ یَزیدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) یَقُولُ: «اَلْخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ أَبِی سُفْیانَ فَإِذا رَأَیْتُمْ مُعاوِیَةَ عَلى مِنْبَرى فَاَبْقِرُوا بَطْنَهُ» وَقَدْ رَآهُ اَهْلُ الْمَدینَةَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَلَمْ یَبْقَرُوا فَابْتَلاهُمُ اللهُ بِیَزیدِ الْفاسِقِ; ما از آنِ خداییم، و به سوى او باز مى گردیم. هر زمان مسلمانان به فرمانروایى همچون یزید بن معاویه گرفتار شوند باید فاتحه اسلام را خواند. بى شک از جدّم رسول خدا(صلى الله علیه وآله)شنیدم که مى فرمود: «خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزى معاویه را بر بالاى منبر من دیدید او را بکشید» و مردم مدینه او را بر فراز منبر آن حضرت دیدند و نکشتند و در نتیجه خداوند آنها را مبتلا به یزید فاسق کرد».(3)

مروان با شنیدن این بیان کوبنده و مستدلِ امام حسین(علیه السلام)خاموش گشت و رفت.

این هم اعتراف بعضى از دانشمندان اهل سنّت

ابن ابى الحدید مى نویسد: معاویه دوستى داشت که هر روز به ملاقاتش مى رفت و از رازداران معاویه و اصحاب سرّ او بود. او مى گوید: «پس از شهادت على(علیه السلام) و امام مجتبى(علیه السلام) که معاویه بر سرتاسر جهان اسلام مسلّط شده بود، به او گفتم: معاویه! تو به آنچه که خواستى رسیدى و اکنون حاکم بر تمام بلاد اسلام هستى، به بنى هاشم کمتر ظلم و ستم کن، و دستور بده که دیگر بر فراز منابر على(علیه السلام) را سبّ و لعن نکنند. معاویه گفت: اشتباه مى کنى! باید چنان کنم که مسلمانان بر فراز مأذنه ها نام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را بر زبان نیاورند. آرى! زمانى آرام مى گیرم که نام محمّد را از بالاى مأذنه ها به زیر بکشم! «دفناً دفناً».(4)

جنایات یزید:

عناد و دشمنى بنى امیّه مخصوصاً یزید با اسلام، عناد و کینه اى ریشه اى و اساسى و غیر قابل جمع بود، ولى متأسّفانه در آن زمان گروه عظیمى از مسلمانان آنها را نمى شناختند.

یزید که معروف به شرابخوارگى، آدم کشى، هوسبازى و فسق و فجور بود به مدینه حمله کرد و شمار زیادى از مردان و زنان آن شهر مقدّس را از دم تیغ گذراند، و سه روز آن شهر را بر سربازان خود مباح کرد، تا هر کارى بخواهند انجام دهند! لشکریان یزید به قتل و غارت پرداخته و کارهاى دیگرى که قلم از ذکر آن شرم دارد!(5)

هنگامى که عبدالله بن زبیر به خانه خدا پناهنده شد، یزید نه به ابن زبیر رحم کرد و نه احترام کعبه را نگهداشت و نه حال ساکنان مکّه را مراعات نمود، لذا دستور داد منجنیق ها را در اطراف مکّه نصب و خانه خدا را سنگباران کنند!(6) در حالى که طبق احکام اسلامى هر کس به خانه خدا پناه ببرد در امان است; حتّى مجرمین. هر چند مى توان آب و غذا را بر مجرمین بست تا بر اثر فشار گرسنگى و تشنگى مجبور شوند از حرم امن الهى خارج گردند، و سپس در صورت اثبات جرم آنها را دستگیر و مجازات کنند.(7)

مبارزه امام حسین(علیه السلام) با جهل و نادانى:

امام حسین(علیه السلام) براى بیدارى و آگاهى مردم قیام کرد، امّا آن قدر خواب آنها عمیق و جهل وناآگاهیشان ریشه دار بود که جز خون قلب امام(علیه السلام) و یاران وفادارش این آفت مهم را از مزرعه اسلام دور نساخت. مردم پس از شهادت حضرت ابى عبدالله(علیه السلام) و همراهانش، و اسارت خاندان عصمت و طهارت، و بر سر نیزه رفتن سرهاى مقدّس شهداى کربلا، از خواب غفلت بیدار شدند و قیام ها یکى پس از دیگرى شکل گرفت و بنى امیّه پس از واقعه کربلا روى خوش ندیدند، تا اینکه این خون هاى پاک منتهى به سقوط بنى امیّه و ریشه کن شدن این درخت ناپاک شد.(8)

پیام این هدف

بر عاشقان امام حسین(علیه السلام) و عزاداران سرور و سالار شهیدان، و مشتاقان زیارت کربلاى معلّى، و خوانندگان زیارت اربعین، و متوسّلان به عنایات شهداى کربلا، لازم است در کنار توسّل و زیارت و عزادارى و عشق به آن پاکان سرفراز، در بیدارى جامعه خود از خواب غفلت و ناآگاهى بکوشند. اکنون نیز یزیدیان و پیروان حکومت بنى امیّه در سراسر جهان، مخصوصاً کشورهاى اسلامى وجود دارند و در مسیر جاهل نگه داشتن مردم تلاش مى کنند، لذا همه ما وظیفه داریم مسلمانان را نسبت به این خطر بیدار کنیم. آیا آن دسته از دولتمردان به ظاهر اسلامى که با دشمنان شماره یک مسلمانان، آمریکا و اسرائیل، هم پیمان شده و در جبهه آنها قرار گرفته و بر علیه مسلمانان مظلوم فلسطین، غزه، عراق و افغانستان موضع گیرى مى کنند، در صورت بیدارى ملّتهایشان قادر بر ادامه ظلم و جنایت خواهند بود؟

ادامه دارد ....

------ 

منابع :

1 . زیارت اربعین تنها در مورد امام حسین(علیه السلام) وارد شده، و براى سایر معصومین(علیهم السلام)زیارت اربعین وجود ندارد. این زیارت از زیارت هاى معروف و راوى آن مرحوم شیخ طوسى(رحمه الله)است. صدر حدیث نشان مى دهد که مى توان آن را از راه دور، و ذیل آن دلالت دارد که از راه نزدیک مى توان خواند و شاید منظور این باشد که هم از راه دور مى توان خواند و هم از راه نزدیک. مطابق آنچه که در تهذیب الاحکام شیخ طوسى، ج 6، ص 52، ح 37 آمده این زیارت از امام حسن عسکرى(علیه السلام) نقل شده است.

2 . مروان بن حکم که پسر عموى عثمان و داماد وى و مشاور عالى او بود، و به دست حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) از مدینه تبعید شد، خبائث و مذمّت هایى دارد که مرحوم علاّمه امینى در کتاب ارزشمند الغدیر، ج 8، ص 260 به بعد به آنها پرداخته است.

3 . لهوف، ص 20; ومثیرالاحزان، ص 10 .

4 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 5، ص 130 ; و ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج 1،ص 376.

5 و 6 . شرح این جنایت بى سابقه غمبار را در کتاب عاشورا، ص 231 به بعد مطالعه فرمایید.

7 . جواهرالکلام، ج 20، ص 46-48 ; و ج 41، ص 344 و 345.

8 . شهادت امام حسین(علیه السلام) از همان روز عاشورا اثر بیدارکننده خود را گذاشت، و فریاد انتقام از یکى از زنان سربازان دشمن که از قبیله بکر بن وائل بود سر داده شد. و با فریاد یالثارات رسول الله مردم را به گرفتن انتقام از قاتلان امام حسین(علیه السلام) تشویق کرد و در پى آن قیام هاى متعدّدى رخ داد تا بالاخره حکومت بنى امیّه را سرنگون ساخت (سوگنامه آل محمد، ص 533).

دسته ها : پرسش و پاسخ - محرم
جمعه 1 8 1394 15:30

اهداف قیام عاشورا-قسمت پنجم

هدف چهارم: حمایت از حق و مبارزه با باطل  

 امام حسین(علیه السلام) پس از روبه رو شدن با لشکر حرّ بن یزید ریاحى و توقّف در صحراى کربلا، خطبه اى قرائت کرد. در بخشى از آن خطبه فرمود: «أَلا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ، وَأَنَّ الْباطِلَ لا یُتَناهى عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقاءِ اللهِ; اى یاران من! آیا نمى بینید که حق فراموش شده و باطل صحنه جامعه را فرا گرفته است؟ در چنین شرایطى انسان مؤمن باید (در مسیر زنده کردن حق و میراندن باطل) آماده لقاى الهى باشد».(1)

حقّ و باطل در قرآن:

 

داستان حقّ و باطل، که امام(علیه السلام) در این خطبه به آن اشاره فرموده، داستان پردامنه اى است که در قرآن مجید بطور گسترده مطرح شده، و به چند محور آن اشاره مى شود:

 1. تعریف حقّ و باطل

 بهترین تعریف و تصویرى که مى توان از حقّ و باطل ارائه کرد، در ضمن همان مثالى است که خداوند متعال در آیه شریفه 17 سوره رعد مطرح کرده است. مى فرماید:

«(أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَّابِیاً وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَة أَوْ مَتَاع زَبَدٌ مِّثْلُهُ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِى الاَْرْضِ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللهُ الاَْمْثَالَ); (خداوند) از آسمان آبى فرستاد; و از هر درّه و رودخانه اى به اندازه آنها سیلابى جارى شد; سپس سیل بر روى خود کفى حمل کرد; (همچنین) و از آنچه (در کوره ها،) براى بدست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگى، آتش بر آن مى افروزند کف هایى مانند آن به وجود مى آید ـ خداوند، حق و باطل را چنین مثالى مى زند. سرانجام کفها به بیرون پرتاب مى شوند، ولى آنچه به مردم سود مى رساند ]= آب یا فلز خالص [در زمین مى ماند; خداوند این چنین مثال مى زند».

طبق آنچه در آیه بالا آمد، باطل توخالى، پر سر و صدا، آلوده، بى فایده و بى ثمر است، و عمرى کوتاه دارد; امّا حق مفید، پرثمر، پاک، تمیز، زیبا، مایه حیات و آبادى است، و عمرى طولانى و دراز دارد. بى شک تعریفى زیباتر و گویاتر از تعریف فوق براى حق و باطل نمى توان بیان کرد.

2. مهم ترین حق در عالم هستى

 در آیه شریفه 62 سوره حج سخن از تدبیر جهان هستى به میان آمده، و در آیه بعد، حقِّ مطلق، ذات پاک خداوند متعال بیان شده است. مى فرماید:

«(ذَلِکَ بِأَنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللهَ هُوَ الْعَلِىُّ الْکَبِیرُ); این بخاطر آن است که خداوند حقّ است; و آنچه را غیر از او مى خوانند باطل است; و خداوند بلندمرتبه و بزرگ است».

آرى مهم ترین حق در جهان هستى ذات پاک خداوند متعال است و هر موجودى به هر اندازه با پروردگارش ارتباط برقرار کند و به او نزدیک شود کسب حقّانیّت مى کند. قرآن مجید حق است، چون کلام خداوند است. پیامبران حقّند، چون فرستادگان خداوند هستند. حکومت صحیح اسلامى حقّ است، چون سمت و سوى آن خدایى است. و در مقابل، ظالمان، ستمگران، دزدان و وابستگان به دنیا و مانند آن باطلند، چون از خداوند فاصله گرفته و غیر خداوند را خوانده اند.

هنگامى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مکّه را فتح کرد و وارد کعبه شد 360 بت در داخل خانه خدا وجود داشت که متعلّق به 360 قبیله از قبایل مکّه و اطراف آن بود. حضرت تک تک بت ها را با چوب دستى خود بر زمین انداخت و آیه شریفه (جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً)(2) را تلاوت کرد.(3)

آرى! توحید و یکتاپرستى که بهترین وصحیح ترین نوع ارتباط با پروردگار جهانیان است حق، و شرک و بت پرستى باطل است.

اینکه در ایّام دهه فجر انقلاب اسلامى ایران آیه فوق زیاد تکرار مى شود بدان جهت است که حکومت طاغوت که باطل و مروّج فساد، فحشا، وابستگى، ویرانى و حیف و میل کردن بیت المال بود رفت، و حکومت اسلامى ـ که حق است ـ آمد و جایگزین آن شد. و هر چه حکومت اسلامى عادلانه تر و کاملتر باشد و بیشتر در مسیر دین گام بر دارد به همان اندازه کسب حقّانیّت مى کند.

  حق هاى فراموش شده، و باطل هاى احیا شده:

 سؤال: به یقین در عصر امام حسین(علیه السلام) بسیارى از حق ها به دست فراموشى سپرده شده بود و باطل به جاى آن نشسته بود. در آن عصر چه حق هایى از صحنه جامعه رخت بر بسته، و چه باطل هایى رواج پیدا کرده بود، که آن حضرت براى احیاى حق و از بین بردن باطل دست به قیام خونین زد؟

جواب: موارد زیادى مى توان نام برد که در این مختصر نمى گنجد. تنها به ذکر چهار مورد از آن قناعت مى شود:

1. چپاول و غارتگرى

 به شهادت تاریخ ـ همان گونه که گفتیم ـ معاویه گروههایى را تشکیل داده بود که از شام به سوى عراق مرکز حکومت امام على(علیه السلام)رفته، و مخفیانه به مرزنشینان هجوم برده، و اموالشان را غارت کرده، و باز مى گشتند تا مردم عراق را نسبت به حکومت على(علیه السلام)متزلزل و ناامید کرده، و امنیّت مناطق تحت نفوذ حضرت را از بین ببرند.(4) چه باطلى بالاتر از کشتن انسان هاى بى گناه و بى دفاع و غارت اموال مسلمانان و ایجاد ناامنى در حکومت اسلامى مى توان تصوّر کرد؟

2. هزینه کردن بیت المال در امور نامشروع

 معاویه با اموال متعلّق به بیت المال افراد ضعیف الایمانى که در اطراف امیرمؤمنان على(علیه السلام) وجود داشتند و داراى روحیه متزلزلى بودند را مى خرید تا اطراف آن حضرت را خلوت کند! آیا بیت المال براى خریدن افراد مزدور بى ایمان در نظر گرفته شده است؟ آیا این کار احیاى باطل و از بین بردن حق نیست؟

 3. دروغ پردازى و موج سوارى

 معاویه در طول مدّت به قدرت رسیدن على(علیه السلام)، و به منظور تضعیف حکومت آن حضرت، کشته شدن خلیفه سوم، عثمان، را به دست شورشیان بر ضد او مطرح مى کرد و به بهانه یافتن عاملان قتل و مجازات آنها روى آن مانور مى داد و اساساً یکى از عوامل جنگ صفین که ده ها هزار نفر در آن کشته شدند(5) همین مطلب بود. داستان علم کردن پیراهن عثمان که در تاریخ معروف است اشاره روشنى به این مطلب دارد، امّا از عجایب تاریخ این است که وقتى على(علیه السلام) به شهات رسید و امام حسن مجتبى(علیه السلام)مجبور بر صلح شد و معاویه بر اوضاع مسلّط گشت و حاکم مطلق العنان کشور اسلامى شد، دیگر مطلقاً سخنى از قاتلان عثمان به میان نیاورد و این ماجرا را پى گیرى نکرد! گویى عثمان هرگز به قتل نرسیده است.

آرى! او براى رسیدن به اهدافش از هر وسیله اى هر چند نامشروع بهره مى گرفت، حتّى اگر در این راه عدّه اى از انسان هاى بى گناه متّهم شوند یا زندانى گردند و یا جان خود را از دست دهند.(6)

4. سپردن حکومت اسلامى به شخصى مثل یزید

 همه مى دانیم یزید بن معاویه مردى فاسد و فاجر و قاتل انسان هاى پاک و بى گناه و شرابخوار و قمارباز و آلوده بود.(7)معاویه چنین شخصى را به عنوان خلیفه مسلمین و جانشین پیامبر(صلى الله علیه وآله) پس از خودش نصب کرد. آیا این باطل، باطل کوچکى بود؟

امام حسین(علیه السلام) در عصرى زندگى مى کرد که باطل سرتاسر جامعه اسلامى را گرفته، و حق به فراموشى سپرده شده بود، و لذا قیام کرد تا حق را احیا و زنده کند، و باطل را بمیراند و از صحنه جامعه برچیند، و در این مسیر و براى رسیدن به این هدف حاضر بود هر بهایى بپردازد.

پیام این هدف

 خوانندگان محترم! عزاداران عزیز! مراسم عزادارى باید هر چه باشکوه تر برگزار گردد، و سال به سال پردامنه تر و وسیع تر شود، تا تعظیم شعائر الهى به معناى واقعى کلمه صورت پذیرد. امّا باید همه عزیزان از اهداف امام حسین(علیه السلام) مطلع و آگاه شوند، باید بدانیم آن حضرت براى احیاى حق و از بین بردن باطل قیام کرد تا در این مسیر گام برداریم، هرگاه با این هدف امام(علیه السلام)آشنا باشیم و در اختلاف بین نزدیک ترین فرد به ما با دیگرى، بدانیم حق با فرد غریب است جانب او را خواهیم گرفت و رابطه را بر ضابطه مقدّم نخواهیم کرد. اگر قضات ما این درس را از مکتب عاشورا بگیرند حاضر نخواهند شد در هیچ گونه اختلافى، کوچکترین حکمى بر خلاف حق صادر کنند، هر چند تهدید یا تطمیع شوند.

اگر بعضاً مشاهده مى کنیم که برادران سهم الارث خواهران خود را مى خورند و حق آنها را نمى دهند، و یا برادر بزرگ حقّ سایر برادران را نمى دهد، به خاطر آن است که به اهداف امام حسین(علیه السلام)آشنا نشده ایم. کارفرمایى که از اهداف قیام امام حسین(علیه السلام) آگاه است و به آن ایمان دارد، هرگز حاضر نمى شود حقّ کارگران خود را هر چند بسیار زیاد و وسوسه انگیز باشد پایمال نموده، و خود را مدیون آنها سازد.

آرى! هر چه بیشتر با اهداف قیام سرور و سالار شهیدان آشنا شویم آثار عملى آن در زندگى روزمره ما آشکارتر خواهد بود.

 ادامه دارد .....

منابع :

________________________________________

1 . تحف العقول، ص 174; تاریخ طبرى، ج7، ص 300 .

2 . اسراء، آیه 81 ; ترجمه: «حق آمد و باطل نابود شد; زیرا باطل نابود شدنى است».

3 . به تفسیر نمونه، ج 12، ص 235، ذیل آیه فوق مراجعه کنید.

4 . حضرت على(علیه السلام) در خطبه 27 نهج البلاغه به این مطلب اشاره کرده است.

5 . خواجویى تعداد کشته شدگان از اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در صفین 25 هزار نفر ذکر کرده، که از جمله آنها عمار یاسر و بیست و پنج نفر از اصحاب بدر بوده اند... و  کشته شدگان از لشکر معاویه را 45 هزار نفر ذکر کرده است. (قصه کوفه، ص 342)

6 . امام باقر(علیه السلام) در این مورد فرمود: «بیشترین و بزرگترین فشارها بر شیعیان در عصر معاویه، پس از شهادت امام حسن(علیه السلام) بود. در آن زمان در هر شهرى شیعیان ما کشته مى شدند و دست ها و پاهایشان با اندک گمان و بهانه اى قطع مى شد. شدّت سخت گیرى به حدّى بود که اگر کسى از دوستى ما یاد مى کرد زندانى مى شد و اموالش مصادره مى گردید و یا خانه اش ویران مى گشت». (عاشورا، ص 191)

7 . سخنان حسین بن على(علیه السلام)، ص 11 .

 

دسته ها : پرسش و پاسخ - محرم
پنج شنبه 30 7 1394 16:0

اهداف قیام عاشورا-قسمت چهارم

ادامه بدعت های بنی امیه :

3. تبعیض هاى نابجا

 عصر جاهلیّت عصر تبعیض هاى نابجا و ظالمانه بود، و نمونه بارز آن تبعیض بین زن و مرد بود، تا آنجا که نه تنها زنان از بسیارى از حقوق فردى و اجتماعى نظیر ارث محروم بودند بلکه گاه حقّ حیات نداشته، و در بعضى از قبایل ملک مرد محسوب مى شدند!

با بعثت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) افول و غروب تبعیض هاى نابجا شروع شد و همه از جمله زنان در جایگاه واقعى خود قرار گرفتند. امّا پس از رحلت آن حضرت دوباره تبعیض ها شروع شد و در دوران خلیفه سوم به اوج خود رسید. تبعیض ها در این دوران مخصوصاً در تقسیم بیت المال و واگذارى پست ها غوغا کرد. علاّمه امینى(رحمه الله)آمار تکان دهنده اى از حیف و میل هاى انجام شده در دوران عثمان بیان کرده است.(7)

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) عدالت محورى را شعار خویش قرار داده بود و مى فرمود: «(أُمِرْتُ لاَِعْدِلَ بَیْنَکُمُ); مأمورم در میان شما عدالت را اجرا کنم»(8) و جانشین برحق و بلافصل آن حضرت نیز حاضر نشد. بیش از دیگران، حتّى به مقدار کم، به برادر نیازمندش عقیل از بیت المال کمک کند.(9) امّا در عصر عثمان و  معاویه ریخت و پاش هاى شگفت آورى به چشم مى خورد. معاویه چهارصد هزار درهم از بیت المال مسلمین را به سمرة بن جندب مى دهد تا یک حدیث در مذمّت حضرت على(علیه السلام)بسازد و او حدیثى مى سازد که آیه شریفه (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللهِ وَاللهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ)(10) در مورد على(علیه السلام)نیست، بلکه در شأن ابن ملجم نازل شده، و آیه شریفه (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِى الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللهَ عَلَى مَا فِى قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ * وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِى الاَْرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا...).(11) در مورد على(علیه السلام)نازل شده است.(12) در حالى که این آیه مطابق سخن مفسّران درباره «اخنس بن شریق» نازل شده، او منافق بود و در عصر رسول خدا(صلى الله علیه وآله)دست به جنایاتى زد.(13)

امام حسین(علیه السلام) بر علیه یزید قیام کرد تا تبعیض ها را برچیده، و عدالت را جایگزین آن کند.

4. مقام براى مقام

 در عصر جاهلیّت قبل از اسلام، و جاهلیّت مدرن امروز، مقام را براى مقام مى خواهند، و براى آن ارزش ذاتى قائلند، و لذا براى به دست آوردن آن به هر وسیله مشروع و نامشروعى چنگ مى زنند. امّا پیام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به جهان بشریّت آن روز و امروز و تا قیام قیامت این است که پست و مقام هدف نیست و ارزش ذاتى ندارد، بلکه وسیله اى براى پیاده کردن اهداف عالى انسانى است، به همین خاطر دلیل بر شخصیّت نیست، بلکه تکلیف آور است. آرى، مقام تکلیف است نه افتخار، وسیله است نه هدف.

حضرت على(علیه السلام) در نامه پنجم نهج البلاغه خطاب به اشعث بن قیس، حاکم آن زمان آذربایجان، مى فرماید: «وَإِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَة وَلکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ; فرماندارى (وپست و مقام) براى تو وسیله آب و نان نیست; بلکه امانتى است در گردنت».

در عصر بنى امیّه دوباره مقام ارزش ذاتى پیدا کرد تا آنجا که وقتى معاویه پس از شهادت حضرت على(علیه السلام)وارد کوفه شد، این سخن معروف را گفت: «من نیامدم که شما را به نماز و روزه دعوت کنم، بلکه هدف من حکومت بر شماست».(14)

امام حسین(علیه السلام) قیام کرد تا این نوع بدعت ها را ریشه کن کرده و مردم را با سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آشنا کند.

پیام این هدف

 امروز این هدف بزرگ براى همه ما پیام روشنى دارد، که باید در کنار عزادارى ها براى از بین بردن بدعتها تلاش کنید، و اجازه ندهید گروهى نادان یا سودجو براى تأمین منافع شخصى خود به سراغ بدعت ها رفته، یا آن را گسترش دهند.

هرگاه به بدعت گزاران با سکوت خود چراغ سبز نشان دهیم، کارهایى به نام دین انجام مى شود که همه از آن شرم خواهیم داشت و چهره اسلام را در نظر جهانیان دگرگون خواهد ساخت، به خصوص اینکه یکى از راه هاى نفوذ دشمن در صفوف متّحد ما، حمایت و برنامه ریزى براى همین بدعت هاست.

ادامه دارد .....

منابع :

7 . به نمونه هایى از بذل و بخشش هاى بى حساب عثمان توجّه فرمایید:

الف) مبلغ پانصد هزار دینار (مثقال طلا) از غنایم آفریقا و یکصد هزار درهم (نقره) از بیت المال به مروان بن حکم بخشید، که مورد اعتراض زید بن ارقم کلیددار بیت المال قرار گرفت.

ب) مبلغ دویست هزار نیز به ابوسفیان بخشید.

ج) مبلغ یکصد هزار دینار از غنایم جنگ دیگرى در آفریقا به برادر رضاعیش عبدالله بن ابى سرح بخشید.

د) مبلغ سیصد هزار درهم به حارث بن حکم برادر مروان بن حکم بخشید. (شرح بیشتر را در کتاب الغدیر، ج 8، ص 257 تا 286 مطالعه فرمایید).

8 . شورا، آیه 15; البتّه جمله مذکور به شکل روایت نیز از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است. به کتاب مکاتیب الرسول، ج 2، ص 338 مراجعه شود.

9 . نهج البلاغه، خطبه 224 .

10 . بقره، آیه 207; ترجمه: «وبعضى از مردم (با ایمان و فداکار، همچون على(علیه السلام) در «لیلة المبیت» به هنگام خُفتن در جایگاه پیغمبر(صلى الله علیه وآله)) جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند; و خداوند نسبت به همه بندگان مهربان است».

11 . بقره، آیه 204 و 205; ترجمه: «بعضى از مردم گفتارشان در زندگى دنیا مایه اعجاب تو مى شود، (در ظاهر اظهار محبت شدید مى کنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مى گیرند، در حالى که آنان سرسخت ترین دشمنانند. (نشانه آنها، این است که) هنگامى که روى بر مى گردانند (و از نزد تو خارج مى شوند) در راه فساد در زمین تلاش مى کنند».

12 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4، ص 73 .

13 . رجوع کنید به: تفسیر فخر رازى، روح المعانى، الدر المنثور، مجمع البیان و تفسیر نمونه (ذیل تفسیر آیات فوق).

14 . مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 38; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، ص 46 .


دسته ها : پرسش و پاسخ - محرم
پنج شنبه 30 7 1394 15:0

اهداف قیام عاشورا-قسمت سوم

هدف سوم: احیاى سنت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)  

 یکى دیگر از اهداف نهضت عاشورا، احیاى سنّت پیامبر عالیقدر اسلام، حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) است. امام حسین(علیه السلام)مى فرماید:

«اَدْعُوکُمْ اِلى کِتابِ الله وَسُنَّةِ نَبِیِّهِ(صلى الله علیه وآله) فَاِنَّ السُّنَّةَ قَدْ اُمِیتَتْ وَ اِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ اُحْیِیَتْ، وَ اِنِ اسْتَمِعُوا قَوْلی وَ تُطِیعُوا اَمْرِی، اَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشادِ; شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دعوت مى کنم چرا که سنّت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را میرانده و بدعت ها را احیا کرده اند و اگر دعوتم را اجابت کرده، و کلامم را بشنوید و دستوراتم را عمل کنید، شما را به راه رشد و تقوا هدایت خواهم کرد».(1)

و در جاى دیگر خطاب به برادرش محمّد حنفیّه مى فرماید: «اُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ، وَاَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَأَبِی عَلِىِّ بْنِ أَبِی طالِب; مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و طبق سنّت جد و پدرم عمل نمایم».(2)

بنابراین، یکى از اهداف امام حسین(علیه السلام) احیاى سنّت و سیره پیامبر(صلى الله علیه وآله) و از بین بردن بدعتها بوده است.

بدعت هاى بنى امیّه:

 بنى امیّه در طول مدّتى که خلافت را غصب کردند، و بناحق بر مسند قدرت تکیه زدند، بدعت هاى فراوانى در دین ایجاد کرده، و سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) را میراندند; چرا که ادامه حیاتشان در گرو احیاى بدعت ها و محو سنّت هاى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بود. به نمونه هایى از این بدعت ها توجّه فرمایید:

 1. تغییر ارزشها

 در عصر جاهلیّت شخصیّت افراد بر محور ثروت و فرزندان دور مى زد. هر کس پول بیشتر و فرزندان فزون ترى داشت، شخصیّتش در نگاه مردم مهم تر بود. خداوند متعال در آیه شریفه 37 سوره سبأ ضمن بى اعتبارى این ملاک، معیار جدیدى را جایگزین آن کرد. مى فرماید:

«(وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُمْ بِالَّتِى تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنَا زُلْفَى إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُوْلَئِکَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِى الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ); اموال و فرزندانتان هرگز شما را نزد ما مقرّب نمى سازد، جز کسانى که ایمان بیاورند و عمل صالحى انجام دهند، که براى آنان در برابر کارهایى که انجام داده اند پاداش مضاعف است; و آنها در غرفه هاى (بهشتى) در (نهایت) امنیت خواهد بود».

و نیز در آیه شریفه 13 سوره حجرات «(إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاکُمْ); گرامى ترین شما در نزد خداوند، با تقواترین شماست.» این مطلب را واضح تر بیان فرموده است.

بدین ترتیب، اسلام معیار شخصیّت را از ثروت و فرزند، به ایمان و تقوا و عمل صالح تغییر داد. یعنى هر کس تقواى بیشتر داشته باشد به خداوند نزدیک تر است، هر چند اصلا فرزندى نداشته و فقیرترین فرد جامعه باشد. و کسى که تقواى کمترى داشته باشد از خداوند دورتر است هر چند داراى فرزندان فراوان و ثروت زیادى باشد.

در پى این تغییر ملاک، ابوسفیان ها و ابولهب ها و ابوجهل ها جاى خود را به سلمان ها و ابوذرها و مقدادها دادند، و در پى آن، مردم در برابر ثروتمندان به خاطر پول و ثروتشان تواضع نمى کردند.

امّا با رحلت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دوباره معیارها دستخوش تغییر و تحوّل شد، و در عصر خلیفه سوم به حال سابق برگشت، و ثروتمندان و صاحبان فرزندان و نیروى انسانى بیشتر هر چند بویى از تقوا نبرده بودند، جاى انسان هاى متقى را گرفته، و به عنوان شخصیّت هاى اسلامى معرفى شدند. در عصر معاویه پیشقراولان و کسانى که زودتر از همه اسلام را پذیرفته بودند کنار گذاشته شده، و آزادشدگان دست پیامبر(صلى الله علیه وآله)و فرزندانشان (طلقاء و ابنا طلقاء) که اسلام را به اجبار و فشار محیط نه از روى میل و علاقه و اشتیاق، پذیرفته بودند سر کار آمدند.(3) در جنگ صفین تعداد فراوانى از صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) در سپاه امام على(علیه السلام) و تنها افراد بسیار معدودى از صحابه خود فروخته در اردوگاه معاویه بودند.(4) دستگاه بنى امیّه که براساس تقوا و ایمان بنا نشده بود، بلکه شالوده آن بر اساس مطامع دنیوى ریخته شده بود کسانى که شیطنت بیشتر، قساوت قلب شدیدتر، دین فروشى زیادترى داشتند را به خود جذب مى کرد.

امام حسین(علیه السلام) براى از بین بردن این بدعتها و احیاى آن سنّت ها قیام کرد.

2. امتیازات قومى

 در عصر جاهلیّت امتیازات قومى غوغا مى کرد. آنان اوّلا: عرب را (هر چند داراى انحطاط اخلاقى بود) بر عجم (غیر عرب) برترى مى دادند. ثانیاً: در میان عرب ها، هر قبیله اى خود را برتر از دیگر قبیله ها مى دانست و براى این منظور به شمارش تعداد افراد قبیله خود مى پرداختند، و اگر دو قبیله از این جهت مساوى بودند، به سراغ گورستان ها رفته و سرشمارى مردگان هر قبیله را آغاز مى کردند تا قبیله برتر مشخّص شود!(5)

اسلام این ملاک و معیار نادرست را برچید، و معیار بشریّت و انسانیّت را جایگزین آن کرد و براى همه انسانها، فارغ از قبیله، نژاد، زبان و رنگ، ارزش قائل شد. در آیه شریفه 70 سوره اسراء مى خوانیم:

«(وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِى آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیر مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلا); ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم; و آنها را در صحرا و دریا (بر مرکب هاى راهوار) سوار کردیم; و از نعمت هاى پاکیزه به آنان روزى دادیم; و آنها را بر بسیارى از موجوداتى که خلق کرده ایم، برترى بخشیدیم».

آرى با آمدن اسلام، انسان محورى، جاى قبیله محورى را گرفت، و لذا طرفداران پیامبر(صلى الله علیه وآله) و جذب شدگان به اسلام از قبیله و نژاد و زبان و رنگ خاصّى نبودند; بلکه عرب و عجم، سیاه و سفید، قریشى و غیر قریشى، فوج فوج به اسلام رو آورده، و تسلیم امر خدا شدند. با رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، این سنّت حضرت نیز دستخوش تغییر شد و کم کم همان قومیّت گرایى رخ نمایى کرد، تا در دوران خلیفه دوم به اوج رسید(6)، و این

مطلب مخصوصاً در مناطق تحت نفوذ معاویه به وضوح دیده مى شد. تعصّبات قومى جاى انسان محورى را گرفت و همین امر باعث اختلافات و درگیرى میان قبایل شد. اتّحاد و یکپارچگى و وحدت ناشى از انسان محورى به تدریج از میان مسلمانان رخت بربست و دیگر خبرى از آن جامعه متّحد و یکپارچه نبود. امام حسین(علیه السلام) قیام کرد تا دوباره همه مسلمانان را متّحد نموده، و یادگار جدّش، انسان محورى را حاکم کند.

ادامه دارد ....

منابع :

1.وقعه الطف ، ص 207

2 . تاریخ طبرى، ج 3، ص 28 ; بحارالانوار، ج 44، ص 329 ; اعیان الشیعه، ج 1، ص 59 .

3 . عثمان افراد فاسق و ظالمى چون ولید بن عقبة بن ابى معیط را والى کوفه، و عبدالله غامر بن کریز را والى بصره، و عبدالله بن ابى سرح را والى مصر، و مروان بن حکم را مشاور عالى خویش کرد. مطابق آنچه که در کتاب الاستیعاب، ص 690 و الاغانى، ج 6، ص 356 آمده ابوسفیان خود نیز به این نکته اعتراف کرد، آنجا که گفته است: «از آن هنگام که خلافت به دست دو طایفه تیم و عدى (قبیله ابوبکر و عمر) افتاد، من نیز در آن طمع کردم». (عاشورا، ص 120)

4 . طبق روایتى 300 تن از صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) که در بیعت رضوان و گروهى از آنها از بدریون بودند، با على(علیه السلام) در جنگ صفین همکارى مى کردند، که از این جمع 63 نفر در آن میدان شهید شدند. (پیام امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ج 7، ص 83).

5 . شرح بیشتر را در تفسیر نمونه، ج27، ص 275 مطالعه فرمایید.

6 . جرج جرداق در کتاب الامام على صوت العدالة الانسانیة، ج 1، ص 124 درباره تقویت بنى امیّه توسط عثمان مى نویسد: «عثمان، هم کلید بیت المال و هم شمشیر سلطان را در دستان بنى امیّه قرار داد». (عاشورا، ص 140).


دسته ها : پرسش و پاسخ - محرم
چهارشنبه 29 7 1394 15:30
بررسی نسبت فاسد العقیده بودن مختار
بعضی از علما عقیده دارند که مختار بن ابی عبیده ثقفی فردی درست عقیده نبوده و مستحق ورود در آتش است، به همین دلیل وارد جهنم می شود اما با شفاعت امام حسین (علیه السلام) از آن خارج می گردد. علامه مجلسی (قدس الله نفسه) مایل به این قول شده است و آن را راه حلی برای جمع بین اخبار مختلفی- که درباره مختار وارد شده اند - قرار داده است.(1)

کسانی که معتقد به جهنّمی بودن مختار هستند به دو روایت استناد می کنند؛

1. ما رواه الشیخ [الطوسی] بإسناده عن محمد بن علی بن محبوب، عن محمد بن أحمد بن أبی قتادة، عن أحمد بن هلال، عن أمیة بن علی القیسی عن بعض من رواه، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: قال لی یجوز النبی (ص) الصراط یتلوه علی و یتلو علیا الحسن و یتلو الحسن الحسین، فإذا توسطوه نادى المختار الحسین (ع) یا أبا عبد الله إنی طلبت بثأرک فیقول النبی (ص) للحسین (ع): أجبه فینقض الحسین فی النار کأنه عقاب کاسر، فیخرج المختار حممة و لو شق عن قلبه لوجد حبهم(2) فی قلبه.(3)

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: در روز قیامت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از پل صراط عبور می کند در حالی که امام علی (علیه السلام) پشت سر ایشان و امام حسن (علیه السلام) پشت سر امام علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) پشت سر امام حسن (علیه السلام) قرار دارند، وقتی به میانه صراط می رسند، مختار [از میان جهنم] صدا می زند یا ابا عبدالله من انتقام خون تو را گرفتم، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به امام حسین (علیه السلام) می فرماید: جواب او را بده، پس امام حسین (علیه السلام ) چون عقاب شکارى بفریادش می رسد و او را از آتش نجات می دهد در حالی که [از آتش جهنم] سیاه شده است، و اگر قلب او شکافته شود محبت آن دو نفر در قلبش یافت می شود، (یعنی به سبب محبت شیخین به آتش جهنم مبتلا شده است).

2. و ذکر فی السرائر عن کتاب أبان بن تغلب قال: حدثنی جعفر بن إبراهیم بن ناجیة الحضرمی، قال: حدثنی زرعة بن محمد الحضرمی عن سماعة بن مهران قال: سمعت أبا عبد الله (ع) یقول: إذا کان یوم القیامة مر رسول الله (ص) بشفیر النار، و أمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین (علیه السلام). فیصیح صائح من النار. یا رسول الله یا رسول الله یا رسول الله أغثنی. قال فلا یجیبه قال: فینادی یا أمیرالمؤمنین یا أمیرالمؤمنین یا أمیرالمؤمنین ثلاثا أغثنی، فلا یجیبه، قال: فینادی یا حسن یا حسن یا حسن أغثنی، قال فلا یجیبه، قال فینادی یا حسین یا حسین یا حسین أغثنی أنا قاتل أعدائک، قال فیقول له رسول الله (صلی الله علیه وآله) قد احتج علیک، قال فینقض علیه کأنه عقاب کاسر قال فیخرجه من النار قال: فقلت لأبی عبد الله (علیه السلام)من هذا جعلت فداک؟ قال (علیه السلام) المختار قلت له فلم عذب بالنار و قد فعل ما فعل؟ قال (علیه السلام) إنه کان فی قلبه منهما شی‏ء، و الذی بعث محمدا (صلی الله علیه وآله) بالحق لو أن جبرئیل، و میکائیل. کان فی قلبهما شی‏ء لأکبهما الله فی النار على وجوههما.(4)

امام باقر (علیه السلام) می فرمود: زمانی که روز قیامت فرا می رسد پیامبر اسلام و امیر المؤمنین و حسن و حسین (صلى اللَّه علیهم اجمعین) از نزدیک جهنم عبور خواهند کرد. شخصى که در جهنم است سه مرتبه فریاد می زند: یا رسول اللَّه بفریادم برس! ولى پیغمبر خدا جوابى به او نخواهد داد. سه مرتبه فریاد می زند: یا امیرالمؤمنین بفریادم برس! آن حضرت هم جوابى به او نخواهد داد. سپس سه مرتبه فریاد میزند: یا حسن بفریادم برس، آن حضرت هم جوابى به او نخواهد داد. سپس سه مرتبه فریاد می زند: یا حسین بفریادم برس، من قاتل دشمنان تو میباشم. پیامبر خدا به امام حسین می فرماید: وى بر تو اتمام حجت نمود. امام حسین (علیه السلام) پس از این جریان چون عقاب شکارى بفریادش می رسد و او را از آتش نجات می دهد.

راوى می گوید: من به امام صادق گفتم: فدایت شوم آن شخص که در آتش است کیست؟ فرمود: مختار است. گفتم: براى چه در آتش معذّب خواهد شد در صورتى که قاتلین امام حسین را کشت!؟ فرمود: براى اینکه اندکى از محبت آن دو نفر را در قلب خود داشت. قسم به حق آن خدائى که حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را بحق مبعوث کرد اگر در قلب جبرئیل و میکائیل هم چیزى از (محبت آنان) باشد خدا ایشان را از ناحیه صورت داخل آتش جهنم خواهد کرد.

نقد: هر دو روایت ضعیف هستند، روایت تهذیب اولا به خاطر مرسله بودن(5) و ثانیا به خاطر امیة بن علی القیسی(6) ضعیف است. روایت سرائر به این خاطر ضعیف است که وثاقت جعفر بن ابراهیم الحضرمی اثبات نشده است(7)، علاوه بر آن روایت کردن ابان بن تغلب (8) از جعفر بن ابراهیم الحضرمی، و روایت او از زرعة بن محمد الحضرمی عجیب است، برای اینکه اگر جعفر بن إبراهیم همانی باشد که شیخ طوسی او را از اصحاب امام رضا(علیه السلام) بر شمرده است(9) ، در این صورت ابان بن تغلب نمی تواند از او روایت کند(10)، و اگر همانی باشد که برقی او را از اصحاب امام باقر (علیه السلام) بر شمرده است(11)، در این صورت روایت جعفر بن إبراهیم از زرعة بن محمد الحضرمی عجیب خواهد بود (12)، ضمن اینکه در کتاب محمد بن ادریس (السرائر) تخلیط وجود دارد.(13)

علاوه بر ضعف اسناد روایات ذم مختار، می توان صدورشان از معصوم را حمل بر تقیه کرد.

در مدح مختار همین بس که او دل اهل بیت (صلوات الله وسلامه علیهم ) را با انتقام از قاتلان امام حسین (علیه السلام) شاد کرد، این خدمت بزرگی برای اهل بیت (صلوات الله وسلامه علیهم )بود که مختار به سبب آن مستحق پاداش از ایشان است، آیا احتمال دارد که رسول الله (صلی الله علیه وآله) و أهل البیت (علیهم السلام) چشم از این خدمت بزرگ بپوشند ؟ در حالی که آنها معدن کرم و احسان هستند.

محمد بن حنفیه - برادر امام حسین (علیه السلام)- در میان چند نفر از شیعیان نشسته بود و مختار را سر زنش می کرد که چرا در قتل عمر بن سعد تأخیر کرده است، هنوز کلامش تمام نشده بود که سر دو نفر(عمر بن سعد و عبید الله بن زیاد) از قاتلان امام حسین (علیه السلام) در نزد او حاضر شد، پس وی بر زمین افتاد و سجده کرد و دستهایش را گشود و گفت: بار خدایا این روز مختار را فراموش نکن و از طرف اهل بیت پیامبرت محمد (صلی الله علیه وآله) بهترین پاداش را به او بده، قسم به خدا پس از این برای مختار سرزنشی نیست (14).(15) وقتی محمد بن حنفیه چنین واکنش نشان می دهد از اهل بیت پیامبر (صلوات الله و سلامه علیهم) که معدن کرم و احسان هستند انتظار بیشتری می رود.

منابع

1. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏45، ص 339، باب أحوال المختار(49). علامه مجلسی در ذیل حدیث پنجم که از السرائر نقل کرده (حدیث دوم بحث ما) گفته است: این خبر می تواند راه حل جمع بین اخبار مختلف وارده درباره مختار باشد با این توضیح که مختار اگر چه در ایمان و یقین کامل نبود و در کاری که کرده بود به صراحت از طرف امامان دین (علیهم السلام ) مأذون نبود، اما به خاطر خیرات کثیری که به دست او جاری شده بود و به سبب آن سینه های گروه مؤمنین (صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ «توبه 14») شفا یافته بود، عاقبت امر او مایل به نجات بود، پس به واسطه اقداماتش سخن خداوند ( وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ « التوبة: 102») شامل حالش شد. من( علامه مجلسی) درباره شأن مختار توقف کرده ام (نظر نداده ام)، گرچه سخن مشهورتر در بین اصحاب ما (شیعه) این است که او از مشکورین است.

2. «حبهما» یعنی حب شیخین، و گفته شده است حب حسنین (صلوات الله علیهما) که در این صورت حب حسنین علت اخراج مختار از جهنم و بنابر معنی اول حب شیخین علت دخول او در جهنم است، معنی دوم را خبر سماعه (حدیث دوم بحث ما) دفع می کند، معنی سومی هم گفته شده که در آن مراد از «حبهما» حب ریاست و مال است، اما معنی اول (حب شیخین) درست است. (بحار الأنوار، ج‏45، ص 345– 346).

3. تهذیب الاحکام ، شیخ طوسی ، باب تلقین المحتضرین من الزیادات، الحدیث 1528، ج 1، ص 466؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 345.

4. السرائر، مستطرفات السرائر، ابن ادریس الحلی، باب ما استطرفه من کتاب أبان بن تغلب، ص 566 - 567؛ بحار الأنوار، ج‏45، ص339.

5. «مرسله» روایتی است که دچار انقطاع سند است، در عبارت « عن بعض من رواه» سلسله سند دچار انقطاع شده است و راوی یک طبقه از سند روایت مجهول است.

6. علمای رجال شیعه او را ضعیف شمرده اند (رجال نجاشی، ص105؛ الخلاصه حلی، ص206)؛ او ضعیف الروایه است، و در مذهبش ارتفاع وجود دارد (یعنی غالی است )، (رجال ابن الغضائری، ج1، ص38).

7. کتابهای رجالی در باره او قضاوتی ارائه نداده اند .

8. أبان بن تغلب بن رباح: أبو سعید البکری الجریری از موالیان (تحت الحمایگان) قبیله بنی جریر بن عبادة بن ضبیعة بن قیس بن ثعلبة بن عکابة بن صعب بن علی بن بکر بن وائل؛ وی در میان علمای شیعه جایگاه بزرگی دارد از اصحاب علی بن الحسین (امام سجاد) و أبا جعفر (امام باقر) و أبا عبد الله (امام صادق) علیهم السلام بود و از ایشان روایت کرد، نزد ایشان منزلت و ارزش والایی داشت . (رجال‏النجاشی، ص10)

9. رجال طوسی ، اصحاب ابی الحسن الثانی علی بن موسی الرضا (علیهما السلام)، باب الجیم، رقم 4، ص354.

10. ابان بن تغلب از طبقات قدیمی تر است (از اصحاب امام سجاد وامام باقر وامام جعفر صادق (علیهم السلام) است).

11. برقی در رجال خود جعفر بن ابراهیم را در زمره یاران امام سجاد و امام باقر (علیهما السلام) آورده است. (رجال برقی، ص 9 و 59).

12. شیخ طوسی زرعة بن محمد الحضرمی را در زمره اصحاب امام جعفر صادق و امام موسی کاظم (علیهما السلام) آورده است. در این صورت یک راوی طبقه گذشته (جعفر بن ابراهیم) از یک راوی طبقه متاخر (زرعة بن محمد الحضرمی) روایت می کند (رجال، ص211 و 337).

13. تخلیط به معنی آمیختگی است و مراد از آن ؛ 1- آمیختن اعتقاد صحیح با فاسد، 2- آمیختن روایات منکره (روایت غیر مشهور که راوی آن ثقه نیست ) با غیر آن، 3- آمیختن اسناد اخبار با یکدیگر، 4- آمیختن مطالب صحیح با غیر آن است (سماء المقال، ج 2، ص285 – 289). وقتی به کسی مخلّط گفته می شود، طعن در نفس آن شخص نیست بلکه مراد این است که او توجه نمی کند که از چه کسی و چه چیزی را روایت می کند (منتهى المقال، ج 1، ص 120؛ مقباس الهدایة، ج 2، ص 302 – 303). ابن إدریس در بعضی موارد مخلّط است (اسناد اخبار را با یکدیگر خلط می کند)، او در رویاتی که از ابان بن تغلب بر گزیده است، عده ای از روایات را از کسانی نقل می کند که امام صادق (علیه السلام) را درک نکرده اند؛ چطور ممکن است ابان بن تغلب متوفای زمان امام صادق (علیه السلام) از کسی روایت کند که او یک یا دو طبقه از ابان متأخر است!؟. یکی دیگر از تخلیطهای ابن ادریس این است که او ابو عبد الله السیاری را از یاران امام موسی کاظم و امام رضا (علیهما من الله آلاف التحیة و الثناء) برشمرده است در حالی که السیاری (أبو عبد الله أحمد بن محمد بن السیار) از أصحاب امام هادی و امام عسکری(علیهما السلام) است و روایت کردن او از امام کاظم و امام رضا (علیهما السلام) ممکن نیست. (معجم ‏رجال‏الحدیث، سید ابوالقاسم خویی، ج 15، ص63- 64).

14. بحار الأنوار، باب أحوال المختار، جلد 45، صص385- 386، روایاتی به نقل از رسالة شرح الثأر ابن نما در ذکر مقتل عمر بن سعد و عبید الله بن زیاد، باب المرتبة الرابعة. دعای محمد بن حنفیه در اصل کتاب ابن نما این گونه است: «فما رآها خر ساجدا، و دعا للمختار، وقال: جزاه الله خیر الجزاء، فقد أدرک لنا ثأرنا، و وجب حقه على کل من ولده عبد المطلب بن هاشم ». (ذوب النضار، ابن نما الحلی (م680)، تحقیق: فارس حسون کریم، چاپ اول، شوال المکرم 1416ه ق، مؤسسة نشر اسلامی وابسته به جماعة مدرسین حوزه قم، مرتبة الرابعة، ص 143).

15. معجم ‏رجال ‏الحدیث، سید ابوالقاسم خویی، ج 18، ص 98 - 100

چهارشنبه 29 7 1394 10:0

اهداف قیام عاشورا-قسمت دوم

هدف دوم: امر به معروف و نهى از منکر  

 این هدف، هم در کلمات امام حسین(علیه السلام) آمده است، و هم اصحاب آن حضرت به آن اشاره کرده اند، و هم پیروان وشیفتگان حضرتش در زیارتنامه ها آن را زمزمه مى کنند.

امام حسین(علیه السلام) در وصیّت نامه اش خطاب به محمّد حنفیّه فرمود: «أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعرُوفِ وَ أَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ; هدف من از قیام امر به معروف و نهى از منکر است».(1)

مسلم بن عقیل، سفیر دلاورِ سرور و سالار شهیدان، پس از آنکه یکّه و تنها با دشمن مبارزه کرد و بالاخره دستگیر شد و او را نزد عبیدالله بن زیاد آوردند، امیر کوفه خطاب به آن حضرت گفت: «شنیده ام براى فتنه انگیزى (و اختلاف در میان مسلمانان) به کوفه آمده اى؟» حضرت در پاسخش فرمود: «ما لِهذا آتَیْتُ، وَ لکِنَّکُمْ أَظْهَرْتُمُ الْمُنْکَرَ، وَ دَفَنْتُمُ الْمَعْرُوفَ... فَأَتَیْناهُمْ لِنَأْمُرَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ; براى فتنه انگیزى به کوفه نیامده ام، بلکه از آنجا که شما منکرات را گسترش داده و معروف را دفن کرده اید ... به سوى مردم کوفه آمده ایم تا آنها را امر به معروف کرده و از منکرات باز داریم».(2)

در زیارتنامه هاى مربوط به امام حسین(علیه السلام) از جمله زیارت وارث مى خوانیم: «اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلاةَ، وَآتَیْتَ الزَّکاةَ، وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَیْتَ عَنْ الْمُنْکَرِ، وَاَطَعْتَ اللهَ وَرَسُولَهُ حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ; شهادت مى دهم که تو (امام حسین(علیه السلام)) نماز را بپا داشتى، و زکات را پرداختى، و امر به معروف و نهى از منکر کردى، و تا هنگام شهادت از خدا و رسولش اطاعت کردى».(3)

بنابراین، بى شک یکى از اهداف مهمّ آن حضرت در قیام عاشورا، احیاى دو فریضه فراموش شده امر به معروف و نهى از منکر بود.

اهمّیّت فوق العاده امر به معروف و نهى از منکر:

 از یک جهت امر به معروف و نهى از منکر از همه وظایف دینى مهم تر است. بدین جهت در حدیث ارزشمندى از حضرت على(علیه السلام) مى خوانیم:

«وَمَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللّهِ، عِنْدَ الاَْمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، إِلاَّ کَنَفْثَة فِی بَحْر لُجِّیٍّ; (بدانید) تمام اعمال نیک وحتّى جهاد در راه خدا در برابر امربه معروف ونهى از منکر همچون قطره اى است در مقابل یک دریاى پهناور».(4)

ما یک تشبیه ساده و در عین حال دقیق و عمیق در مورد این دو فریضه داریم. توجّه فرمایید:

مزرعه بزرگى را در نظر بگیرید. این مزرعه به دو چیز مهم نیاز دارد، تا سرپا بماند و مفید باشد:

نخست آبیارى منظّم و کافى و به موقع، و گرنه همه درختان و محصولات باغ مى خشکد.

دوم دفع آفات مختلفى که دامنگیر محصول مى شود.

امر به معروف حکم آبیارى مزرعه عظیم دین را دارد، و نهى از منکر در حکم آفت زدایى آن است. اگر مزرعه دین به وسیله امرِ به معروفِ منظّم و کافى و به هنگام، آبیارى نگردد محصولات آن نابود مى گردد، همان گونه که چنانچه پس از بارور شدن محصولات، با نهى از منکر آفت زدایى صورت نگیرد، محصولى از آن مزرعه باقى نخواهد ماند.

این که در روایت فوق امر به معروف و نهى از منکر (از یک نظر) از همه واجبات مهم تر شمرده شده، دلیلش این است که بدون این دو، بقیّه واجبات به بار نمى نشینند.

مراحل امر به معروف و نهى از منکر:

 همان گونه که در روایات(5) و رساله توضیح المسائل فقها آمده، امر به معروف و نهى از منکر سه مرحله دارد، که توجّه به آن لازم است:

الف) مرحله قلبى: یعنى در دل عاشق معروف و دشمن منکر باشد. هنگامى که معروفى را مى بیند خوشحال و مسرور گردد، و در مواجهه با منکرات منزجر و غمگین شود، و خلاصه حالت درونى اش در برخورد با این دو پدیده یکسان نباشد. که این حالت درونى انگیزه عمل خواهد شد.

ب) مرحله زبانى: علاوه بر عشقِ درونى نسبت به معروف و بیزارى قلبى از منکرات، آن را بر زبان جارى سازد و در برخورد با منکرات و ترک معروف ها، با زبان خویش و به صورت مؤدّبانه و دوستانه، تذکّر دهد. اگر بدون خشونت و با رویى گشاده و پرهیز از جریحه دار کردن احساسات، به طرف مقابل تذکّر دهد، قطعاً اثر خواهد کرد.

ج) برخورد عملى و فیزیکى: مرحله سوم امر به معروف و نهى از منکر، یعنى برخورد عملى و فیزیکى که کار حکومت است. اگر شخص یا اشخاصى آشکارا در جامعه مرتکب منکرات شوند و معروف ها را زیر پا بگذارند و به تذکّرات دیگران توجّهى نکنند، حکومت اسلامى باید آنها را دستگیر و مجازات کند. و چنانچه آزادى آنها به نظام اسلامى ضربه بزند، باید آنها را زندانى نماید. تکرار مى کنیم که این مرحله، کار افراد عادى نیست، بلکه وظیفه حکومت است.

امام حسین(علیه السلام) و امر به معروف و نهى از منکر

 همان گونه که قبلا اشاره شد در عصر حکومت بنى امیّه مخصوصاً یزید منکرات همه جا را فرا گرفته بود، حتّى مرکز حکومت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، مدینه منوّره، آلوده انواع منکرات و محرّمات شده بود.(6) کار به جایى رسیده بود که گروهى از مردم مدینه به استقبال زنان خواننده مى رفتند و از این کار احساس شرمندگى نمى کردند! تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل، و وضعیّت بقیّه شهرها را که از مرکز ظهور اسلام دور بودند تصوّر کن. البتّه این روند ـ همان گونه که قبلا اشاره شد ـ یک روند طبیعى بود، زیرا وقتى سردمداران حکومت و کسانى که خود را خلیفه و جانشین پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى پنداشتند آلوده به انواع گناهان شوند، از مردم عادى چه توقّعى مى توان داشت؟!

به قول شاعر عرب:

اِذَا کَانَ رَبُّ الْبَیْتِ بِالدَّفِّ مُولِعاً *** فَشِیمَةُ اَهْلِ الْبَیْتِ کُلُّهُمُ الرَّقْص(7)

«هنگامى که رییس خانواده علاقه شدید به نوازندگى داشته باشد، تمام اهل خانه به رقص و پایکوبى مى پردازند».

آرى، منکرات، شرق و غرب جهان اسلام را فرا گرفت، و معروف ها به فراموشى سپرده شد. صلحا، عبّاد، مهاجران، انصار از صحنه حکومت کنار گذاشته شده، و ظالمان و فاسدان و تبعیدیان زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مطرودان، زمام امور را به دست گرفتند.(8) امام حسین(علیه السلام) در چنین شرایطى با تمام وجود خود (با قلب و زبان و عمل) رسالت امر به معروف و نهى از منکر را ادا نمود. در روز عاشورا قرآن را بر سر نهاد و در میان دو لشکر قرار گرفت و مکرّر آنها را به عمل کردن به قرآن دعوت نمود، و هنگامى که مشاهده کرد مرحله قلبى و زبانى کارساز نیست وارد مرحله بعد شد. در مرحله سوم گاه دشمن نابود مى شود و به این وسیله از ادامه منکرات باز مى ماند و اگر این کار ممکن نشود باید فداکارى کرد و این رسالت را به پایان رساند. آرى امام حسین(علیه السلام)با تقدیم خون خود این وظیفه بزرگ را انجام داد و درخت نوپاى اسلام را آبیارى کرد، و آن را از نابودى نجات داد.

خون اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و فرزندان و یارانش، هم مزرعه اسلام را آبیارى کرد و هم آن را آفت زدایى نمود. اگر قیام امام حسین(علیه السلام)نبود و بنى امیّه و بازماندگان عصر جاهلیّت رسوا نمى شدند معلوم است چه بر سر اسلام مى آوردند، و اگر بود همچون مزرعه پرآفتى بود که ثمره چندانى نداشت.

یکى از مسایل مهمّ تاریخ اسلام قیام هاى پس از واقعه کربلا بود. قیام هایى نظیر قیام توّابین، قیام مختار و مانند آن، تمام این نهضت ها یک شعار داشتند و آن «اَلرِّضَا لاِلِ مُحَمَّد»(9) بود. حتّى ابومسلم خراسانى هم با این شعار بر سر کار آمد، و موفّق به منقرض ساختن حکومت بنى امیّه شد. هر چند در تحویل حکومت به صاحبان اصلى آن اشتباه کرد و آن را به بنى عبّاس سپرد; یا مجبور شد به آنها بسپارد.

بنابراین، امر به معروف و نهى از منکر یکى دیگر از اهداف قیام امام حسین(علیه السلام) بود، و حضرت براى رسیدن به این هدف با اهداى خون خود موفّق شد، و آثارش تدریجاً ظاهر گشت، و آن حرکت جاهلى متوقف شد.

پیام این هدف

 آیا سخنان امام حسین(علیه السلام) در این رابطه این پیام را به ما نمى دهد که باید در سایه عزادارى ها معروف ها را گسترش داده و منکرات را برچینیم؟ به یقین هر سال باید بر عظمت و وسعت عزادارى ها افزوده شود، امّا اگر همچنان معروف ها فراموش شود و منکرات گسترش یابد، قطعاً به هدف سیّدالشهدا نرسیده ایم. در عصر و زمان ما هم مزرعه دین نیازمند آبیارى به وسیله امر به معروف و آفت زدایى با نهى از منکر است و اگر از این دو اصل مهم غفلت شود، خطرات و آفات جامعه اسلامى را با هجوم فرهنگ ضدّ دینى غرب تهدید خواهد کرد.

ادامه دارد ....

منابع :

1 . بحارالانوار، ج 44، ص 329 ; مقتل خوارزمى، ج 1، ص 188 .

2 . بحارالانوار، ج 44، ص 329 ; فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 33 .

3 . مفاتیح نوین، ص 382; بحارالانوار، ج 98، ص 197، ح 32 .

4 . نهج البلاغه، کلمات قصار، 374 .

5 . وسائل الشیعه، ج 11، ابواب الامر والنهى، باب 3 .

6 . به گفته مسعودى در مروج الذهب، ج 3، ص 67، در دوران کوتاه حکومت یزید دربار وى مرکز فساد و فحشا و گناه بود و آثار آن در جامعه نیز گسترش یافته بود، به گونه اى که حتّى در محیط مقدّسى همچون مکّه و مدینه جمعى به نوازندگى و استعمال آلات لهو و لعب مى پرداختند. (عاشورا، ص 216).

7 . التحفة السنیّة، ص 79; اضواء على الصحیحین، ص 286; و الانتصار للعاملى، ج 6،

ص 480 .

8 . معاویه افرادى همچون عمروبن عاص، زیاد بن ابیه، مغیرة بن شعبه، سمرة بن جندب را در شهرهاى مصر و بصره و کوفه در حکومت شریک کرد. جالب اینکه حضرت على(علیه السلام)در یک پیش بینى شگفت آور در نامه 62 نهج البلاغه از این واقعه خبر داد. شرح بیشتر را در کتاب عاشورا، ص 163 به بعد مطالعه فرمایید.

9 . بحارالانوار، ج 52، ص 302، ح 46 و صفحات 174 و 175 و 178 و 199 .


دسته ها : پرسش و پاسخ - محرم
سه شنبه 28 7 1394 15:30

بررسی روایات ذم مختار ثقفی

روایاتی که درباره مذمت مختار در کتب روایی و رجالی ذکر شده عبارتند از:

1. حبیب الخثعمی از أبی عبد الله (امام صادق علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: مختار بر علی بن حسین (امام سجاد علیه السلام ) دروغ می بست .(1)

2. یونس بن یعقوب، از أبی جعفر (امام باقر علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: مختار بن أبی عبیدة به علی بن الحسین(امام سجاد علیه السلام) نامه ای نوشت و هدایایی برای ایشان از عراق فرستاد، پس هنگامی که فرستادگان بر در خانه علی بن الحسین ایستادند، شخصى رفت براى آنان اجازه ورود بگیرد. آنگاه شخصى از طرف حضرت سجاد بیرون آمده و به آنان گفت: امام سجاد می فرماید: از در خانه من دور شوید، زیرا من هدیه‏ هاى دروغ‏گویان را نمی پذیرم و نامه ‏هاى آنان را نمی خوانم. آنان نام حضرت سجاد را محو کردند و در عوض نام محمّد بن حنفیه را نوشتند.

امام محمّد باقر علیه السلام می فرماید: مختار در آن نامه چیزى براى امام سجاد علیه السلام ننوشته بود غیر از اینکه نوشته بود: «یابن خیر من طشى و مشى» «ای فرزند بهترین کسی که زندگی کرد و راه رفت». ابو بصیر می گوید: به حضرت باقر علیه السلام گفتم: من معناى کلمه مشى را می دانم. معناى کلمه طشى چیست؟ فرمود: حیات و زندگى کردن .(2)

3. عمر بن علی می گوید: مختار بیست هزار دینار براى امام زین العابدین علیه السلام فرستاد. پس ایشان آن پول را قبول کرد و خانه عقیل بن ابى طالب را که خراب شده بود ساخت. عمر بن علی گفت: بعد از اینکه که مختار کلام خود را ظاهر کرد چهل هزار دینار براى امام سجاد فرستاد، ولى حضرت سجاد آن را نپذیرفت. و مختار کسی است که مردم را بسوى محمّد بن حنفیه دعوت می کرد. آنان که مختاریه بودند به کیسانیه نامیده شدند. لقب مختار: کیسان بود. مختار بدین جهت به کیسان لقب یافت که نام امیر لشکرش ابو عمره، کیسان بود... (3)

4. شیخ صدوق (قدس سره) نیز روایت مرسلی را روایت کرده است که:

وقتى امام حسن (علیه السّلام) در تاریکى ساباط (مدائن) عبور می کردند شخصى که در تعقیب آن حضرت بود با خنجرى مسموم حمله کرد و ضربتى به امام (علیه السّلام) زد، ضربت کارگر واقع شد. لذا حضرت، امر فرمودند که او را به قبیله جریحى که حاکم بر آنها عموى مختار، مسعود بن قیله بود، ببرند. حضرت را به آنجا انتقال دادند، مختار به عموى خود گفت: حسن را بگیر و تسلیم معاویه کن، او عراق را به‏ ما خواهد داد، شیعیان از گفتار مختار به عمویش به خشم آمدند؛ پس قصد کردند مختار را بکشند، عمویش از شیعیان عذر خواهى نمود و تقاضا کرد او را ببخشند، شیعیان از کشتنش در گذشتند . (4)

با بررسی این روایات معلوم می شود که سند سه روایت اول به طور جدّی ضعیف است و روایت چهارم به خاطر مرسل بودنش قابل اعتماد نیست، علاوه بر آن، اگر روایت صحیح هم بوده باشد می توان گفت این خواسته مختار خواسته ای جدی نبوده و بی شک مختار خواسته است با آن پیشنهاد نظر عمویش را کشف کند، پس اگر بداند که عمویش چنین می خواهد برای خلاصی امام حسن(ع) اقدام کند. بنابراین گفته او از باب علاقه به امام حسن(ع) است.

البته روایت پنجمی هم وجود دارد که روایتی صحیح بوده و متن آن چنین است: ابن سنان از، ابو عبدالله (امام صادق علیه السلام) روایت کرده که فرموند: براستی ما اهل بیت، راستگویانی هستیم که از دروغگویی که بر علیه ما دروغ می بندد و با دروغش [اثر] صدق ما را نزد مردم ساقط می کند در امان نیستم؛ رسول خدا(ص) در سخن، راستگوترین مردم بود که مسیلمه بر ایشان دروغ می بست، و امیرالمؤمنین (علیه السلام) راستگوترین آفریده های خدا بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله) بود و آن کسی که بر ایشان دروغ می بست و در مسیر تکذیب ایشان - به واسطه دروغهایی که بر ایشان افترا می بست – تلاش می کرد، عبدالله بن سباء بود که خدا او را لعنت نماید، و ابو عبدالله الحسین بن علی (علیه السلام) مبتلا به مختار بود.

پس از آن حضرت ابو عبدالله (امام صادق علیه السلام) حارث شامی و بنان را یاد آوری نمود و فرمود: حارث و بنان بر علی بن الحسین علیهما السلام دروغ می بستند، سپس از مغیرة بن سعید و بُزیعا و سرّی و ابا الخطاب و معّمر و بشار اشعری (شعیری) و حمز? بربری و صائد نهدیّ یاد کرد و فرمود: خدا آنها را لعنت کند، براستی ما از دروغگو یانی که بر ما دروغ می بندند و کسانی که در فکر و عقیده ناتوان هستند در امان نیستیم، خداوند ما را از شرّ آنها حفظ کند و سوزش آهن را به ایشان بچشاند .(5)

لکن این روایت دچار تحریف است، چرا که مختار ابن ابی عبیده در کوفه و امام حسین علیه السلام در مدینه بود، و در هیچ روایتی و حتی در هیچ خبر ضعیفی، دروغی از مختار نسبت به امام حسین علیه السلام نقل نشده است، و بعید نیست که مختاری که بر امام حسین علیه السلام دروغ می بست شخصی غیر از مختار ابن ابی عبیده باشد.

علامه مجلسی (قدس سره) - به نقل از جعفر بن نما الحلی (م680)– فرموده است: «اگر علما در اقوال امامان در مدح مختار اندیشه می کردند، هر آیینه می دانستند که مختار از پیشگامان مجاهدی است که خداوند جل جلاله آنها را در کتاب مبینش ستوده است، و دعای امام زین العابدین (علیه السلام ) برای مختار دلیل واضح و برهان آشکاری است بر اینکه بی شبهه مختار در نزد ایشان از نیکان برگزیده است؛ اگر دعای امام (ع) برخلاف اعتقادی باشد که درباره مختار دارد، در این صورت امام(ع) دعایی می کند که مستجاب نشود و سخنی می گوید که ثمره ای نداشته باشد که در این حالت دعای امام(ع) برای مختار بیهوده خواهد بود و امام (ع) منزه است از بیهوده گویی.

و ما از امامان (علیهم السلام) گفتار زیادی در ضمن این کتاب (ذوب النضار فی شرح آخذ الثار) آوردیم که مدح مختار و نهی از سرزنش او در آن تکرار شده بود آن اندازه که در آن صاحبان بصیرت را بی نیازی و صاحبان عبرت را نیاز باشد.

و بی شبهه این است و جز این نیست که دشمنان مختار برایش عیوبی را ساختند تا او را از قلوب شیعه دور کنند، چنانکه دشمنان امیرالمؤمنین عیبهایی برای ایشان ساختند و به سبب آن ساخته ها بسیاری از رویگردانان از محبت و اطاعتش هلاک شدند ... پس در قضیه مختار آن شده که در رابطه با پدر امامان پاک شده است» ... (6)(7)

منابع

1. رجال کشی، ص125؛ بحار، ج45، ص343.

2. رجال کشی، ص126- 127؛ بحار، ج 45، ص 344.

3. رجال کشی، ص128؛ بحار، ج45، ص 344 – 345.

4. علل الشرایع، ج1، ص221.

5. رجال کشی، ص 305؛ بحار الانوار، ج2، ص217 و ج 25، ص263.

6. بحار الانوار، ج 45، ص386- 387؛ ذوب النضار فی شرح آخذ الثار، تحقیق: فارس حسون کریم، مرتبة الرابعة، ص 145- 146.

7. معجم‏ رجال‏الحدیث، ج 18، ص 95- 98.

 

دسته ها : محرم
سه شنبه 28 7 1394 9:0

اهداف قیام عاشورا-قسمت اول

هدف اوّل: اصلاح امّت  

 هنگامى که امام حسین(علیه السلام) حاضر به بیعت با یزید نشد، و عزم خروج از مدینه کرد، وصیّتنامه اى کوتاه، امّا بسیار پرمحتوا، تنظیم فرمود و آن را به برادرش محمّد حنفیّه(1) سپرد، و او را به عنوان نماینده خود در مدینه گمارد، تا اوضاع آن شهر را زیر نظر داشته باشد، و اخبار لازم را به امام(علیه السلام) منتقل سازد. امام(علیه السلام) در بخشى از این نامه مى نویسد:

«إِنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً، وَ لا بَطِراً، وَ لا مُفْسِداً، وَ لا ظالِماً، إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی; من از سر هوا و هوس قیام نکردم، و قصد افساد و ظلم به دیگران هم ندارم، (و در پى پست و مقام و مال دنیا هم نیستم) بلکه به منظور اصلاح امّت جدّم قیام کرده ام».(2)

در جاى دیگر، که در اهمّیّت امر به معروف و نهى از منکر سخن گفته، مى خوانیم:

«اَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ اِنَّهُ لَمْ یَکُنْ ما کانَ مِنّا تَنافُساً فی سُلْطان، وَ لاَ الِْتماساً مِنْ فُضوُلِ الْحُطامِ، وَ لکِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ، وَ نُظْهِرَ الاِْصْلاحَ فِی بِلادِکَ; بارخدایا! تو (خوب) مى دانى که انقلاب و نهضت ما براى طلب حکومت و به دست آوردن زرق و برق دنیا نبود، بلکه هدف این است که معالم دینت را به مردم ارائه دهیم، و اصلاحات را در شهرها آغاز کنیم».(3)

بنابراین، اوّلین هدف امام حسین(علیه السلام) از نهضت عاشورا اصلاحات است. براى روشن شدن اهمّیّت این موضوع، لازم است اصلاحات در قرآن مجید بطور فشرده مورد بررسى قرار گیرد. توجّه فرمایید:

واژه اصلاح در قرآن مجید:

 واژه «اصلاح» و هم خانواده هایش 12 مرتبه در قرآن مجید تکرار شده است. خداوند در این آیات از اصلاحات فردى شروع کرده و تا اصلاحات جهانى ادامه مى دهد. به آیات زیر توجّه فرمایید:

 الف) اصلاح امور یتیمان

 در آیه شریفه 220 سوره بقره، در مورد یتیمان و چگونگى معاشرت با آنان چنین آمده است:

«(وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَى قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ وَاللهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ); و از تو درباره یتیمان سؤال مى کنند، بگو: «اصلاح کار آنان بهتر است و اگر زندگى خود را با زندگى آنها بیامیزید، (مانعى ندارد;) آنها برادر (دینى) شما هستند. (و همچون یک برادر با آنها رفتار کنید) خداوند، مفسدان را از مصلحان، باز مى شناسد».(4)

ب) اصلاح امور خانواده

 خداوند پس از طرح اصلاحات فردى، انگشت بر روى اصلاحات خانوادگى(5) نهاده، و در آیه شریفه 35 سوره نساء مى فرماید:

«(وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَکَماً مِّنْ أَهْلِهِ وَحَکَماً مِّنْ أَهْلِهَا إِنْ یُرِیدَا إِصْلاَحاً یُوَفِّقِ اللهُ بَیْنَهُمَا إِنَّ اللهَ کَانَ عَلِیماً خَبِیراً); و اگر از جدایى میان آن دو (همسر) بیم داشته باشید، یک داور از خانواده شوهر، و یک داور از خانواده زن انتخاب کنید (تا به کار آنان رسیدگى کنند). اگر این دو (داور)، تصمیم به اصلاح داشته باشند خداوند دل هاى آن دو را به هم نزدیک مى کند; زیرا خداوند دانا و آگاه است (و از نیّات همه با خبر است)».

ج) اصلاح امور امّت ها

 در گام سوم به منظور اهمّیّت اصلاحات جامعه، اشاره اى به مشکلات عصر حضرت شعیب(علیه السلام) نموده، و به نقل از آن پیامبر بزرگوار مى فرماید:

«(قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنتُ عَلَى بَیِّنَة مِّن رَّبِّى وَرَزَقَنِى مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَى مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الاِْصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِى إِلاَّ بِاللهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ); گفت: اى قوم من! به من خبر دهید، اگر دلیل آشکارى از پروردگارم داشته باشم، و روزى و موهبت نیکویى به من داده باشد، (آیا مى توانم بر خلاف فرمان او رفتار کنم؟!) من هرگز نمى خواهم چیزى که شما را از آن باز مى دارم، خودم مرتکب شوم. من جز اصلاح ـ تا آنجا که توانایى دارم ـ نمى خواهم و توفیق من (در این کار)، جز به (یارى) خدا نیست. تنها بر او توکّل کردم; و به سوى او باز مى گردم».(6)

قابل توجّه اینکه هر یک از پیامبران الهى در عصر و زمان خود، با مشکلات خاصّى در جامعه خویش مواجه بوده اند که به اصلاح آن مشکلات مى پرداختند. در عصر حضرت شعیب(علیه السلام) جامعه دچار ناهنجارى هاى مالى و اقتصادى گشته، و بازار و اقتصاد آنها را بیمار کرده بود. معاملات حرام، کم فروشى، خیانت، ظلم در اموال و مانند آن فراوان بود، حضرت شعیب(علیه السلام) از سوى خداوند مأموریّت یافت که به مبارزه با آن مفاسد بپردازد و امّت خویش را اصلاح کند.(7)

د) اصلاح تمام جهان

 بالاتر از اصلاح فردى، خانوادگى و جامعه هاى مختلف، اصلاح امور تمام مردم کره زمین است، که آیه شریفه 56 سوره اعراف به آن اشاره دارد:

«(وَلاَ تُفْسِدُوا فِى الاَْرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِینَ); و در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید، و او را با بیم و امید بخوانید (بیم از مسؤولیت ها و امید به رحمتش، و نیکى کنید،) زیرا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است».(8)

خلاصه اینکه خداوند متعال اصلاح تمام شؤون حیات را در سطح گسترده و به طور فراگیر در قرآن مطرح کرده، و از همه امّت مخصوصاً پیشوایان اجراى آن را خواسته است.

اصلاح چیست؟

 «اصلاح» مقابل «افساد» است، و افساد به تباهى کشاندن نظم لازم یک موجود، یا یک فرد، یا خانواده، یا جامعه، یا یک کشور و اصلاح بازگرداندن آن نظم به حالت سابق است.

در یک خانواده صالح، بزرگترها باید به وظایف خویش، که همان خیرخواهى و نصیحت است، عمل نموده، و کوچکترها از آنها اطاعت کرده، و هیچ کدام از آنها در وظایف و مسؤولیّت هاى خود کوتاهى نکنند. حال اگر بزرگترها به وظایف خویش عمل نکرده، و کوچکترها از اطاعت سرباز زنند، و هیچ کس به مسؤولیّت هاى خویش عمل نکند، و این کارها تکرار شود نظم خانواده بر هم خورده، و فاسد مى شود. اصلاح چنین خانواده اى آن است که هر کس وظایف خویش را به درستى انجام داده، و روابط صحیح و اخلاق اسلامى و نظم سابق حاکم شود. یک امّت نیز ممکن است از جهت مسایل اقتصادى، اخلاقى، اعتقادى، فرهنگى و عاطفى فاسد شود، و اصلاح آن به از بین بردن تک تک مفاسد مذکور و بازگرداندن نظم سابق است.

 اصلاحات در عصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)

 پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در محیطى مبعوث به پیامبرى شد که از فرط جهل و نادانى و بى فرهنگى، معروف به محیط جاهلیّت بود.(9)جامعه حجاز (عربستان) از هر جهت فاسد بود; از نظر اعتقادى بت هایى را با دستان خود تراشیده و یا ساخته، و آن را عبادت و پرستش کرده، و به هنگام شدّت گرسنگى بتهایى که از خرما ساخته شده بود را مى خوردند! زندگى آنها آمیخته با انواع خرافات بود. خرافات در زندگى آنها غوغا مى کرد. از نظر اخلاقى به حدّى از انحطاط رسیده بودند که زنان بدکاره نه تنها از اعمال زشت خود شرم نکرده، و آن را مخفى نمى نمودند، بلکه بر بالاى در خانه خود پرچم مخصوص این کار را نصب مى کردند! خونریزى، قساوت قلب تا سر حدّ کشتن و زنده به گور کردن دختران، ریختن خون بى گناهان، مفاسد اقتصادى و اجتماعى کاملا مشهود و ملموس بود. پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)در چنین محیط فاسدى مبعوث شد و شروع به اصلاح تک تک مفاسد کرد. بت پرستان را به پرستش خداى یگانه و یکتا دعوت کرد. مفاسد اخلاقى را در زیر پرچم «بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَکَارِمَ الاَْخْلاقِ»(10) از بین برد. با ظلم و خونریزى مبارزه کرد. جان انسانها را آن قدر ارزشمند کرد که براى کشتن یک انسان به صورت غیر عمد یکصد شتر دیه قرار داد(11)، در حالى که اگر کسى چهار پنج شتر داشت انسان ثروتمندى محسوب مى شد. تبعیض ها برچیده شد، و خلاصه همه چیز به نظم سابقش برگشت.

پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام، حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)، و انحراف خلافت از مسیر اصلى اش، ارزش هاى اخلاقى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى رواج آن خون دل خورده بود، به تدریج کمرنگ شد و جاى خود را به بعضى از مفاسد زمان جاهلیّت داد. بنى امیّه و بازماندگان دوران جاهلیّت آهسته آهسته پست هاى کلیدى را اشغال و صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را از صحنه خارج کردند. بیت المال به شکل ناعادلانه تقسیم شد.

على(علیه السلام) در زمان حکومتش تلاش هاى فراوانى براى اصلاح امّت کرد، اما کوتاه بودن مدّت حاکمیّت آن حضرت اجازه تحقّق کامل آن را نداد. پس از شهادت آن حضرت، حاکم شورشى زمان على(علیه السلام) یعنى معاویه خلیفه مسلمین شد. او حتّى روشى را که ابوبکر و عمر جهت انتخاب خلیفه در پیش گرفته بودند رعایت نکرد، و در حقیقت با حرکتى شبیه کودتا حکومت را به دست گرفت. به منظور تقویت پایه هاى حکومت خویش پس از شهادت حضرت على(علیه السلام)به عراق رفت و صریحاً گفت: «من نیامده ام که شما را توصیه به نماز و روزه کنم، بلکه مى خواهم بر شما حکومت کنم. کسانى که با من مخالفت کنند جانشان در امان نخواهد بود!»(12) بدین منظور به تدریج عناصر فاسد از بنى امیّه را که قلباً به اسلام ایمان نیاورده بودند، بر سر کار آورد و از سوى دیگر، شروع به خریدن طرفدارهاى ضعیف الایمان على(علیه السلام) با اموال بیت المال کرد.

اطرافیان او از غارتگرى ابا نداشتند. در تمام تواریخ و در نهج البلاغه، خطبه 27 آمده است که گروهى جنایتکار از شامیان وارد شهرهاى عراق شده، و غافلگیرانه به مردم حمله کرده، و آن ها را کشته، و اموالشان را به غارت مى بردند، تا در عقیده خود متزلزل گشته و از على و اولاد آن حضرت دست بردارند. نتیجه اینکه بنى امیّه در یک حرکت قهقرایى مسایل عصر جاهلیّت را زنده کردند.

عصر امام حسین(علیه السلام)

 با مرگ معاویه در نیمه رجب سال شصتم هجرى قمرى، فرزندش یزید خلافت را، همچون پدر، به زور و بدون هیچ ضابطه اى در اختیار گرفت، فساد و فحشا و ظلم در عصر یزید به مراتب بدتر از عصر پدرش فراگیر شد، و تمام شهرهاى اسلامى حتى مدینه منوّره را فرا گرفت. و البتّه این طبیعى بود، چرا که مردم پیرو زمامداران و سردمداران خود هستند «اَلنّاسُ عَلَى دِینِ مُلُوکِهِم»(13) وقتى رییس حکومت شراب خوار، قمارباز، میمون باز، سگ باز و خلاصه آلوده به انواع گناهان باشد(14)، جامعه نیز دچار فساد اعتقادى، اجتماعى، اخلاقى مى شود. در مورد ظلم ها و جنایت هاى یزید همین بس که وقتى رییس گروه تحقیق اعزامى از مدینه به شام مى رود و پس از تحقیق به مدینه باز مى گردد، در گزارش خود به مردم مدینه مى گوید: «به خدا قسم ما در حالى از نزد یزید بیرون آمدیم که خوف آن داشتیم که (بر اثر گناهان فراوان وى) از آسمان سنگ بر سر ما ببارد. او مردى است که با مادران و دختران و خواهران نیز زنا مى کند، وى شراب مى نوشد و نماز نمى خواند!».(15)

امام حسین(علیه السلام) به قصد اصلاح مفاسدى که در طول این مدّت و پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در جامعه رخ داده بود دست ردّ بر سینه یزید براى بیعت با او زد، و تصمیم گرفت با بازگرداندن نظمِ لازمِ سابق به زندگى فردى و اجتماعى مردم، خاطرات وسنّت هاى دوران حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) را زنده کند. آرى امام حسین(علیه السلام) به منظور اصلاح امّت جدّش و جامعه اسلامى قیام کرد. اگر امام حسین(علیه السلام)دست به این کار بزرگ نمى زد به یقین امروز خبرى از اسلام نبود، یا اگر بود قابل توجّه نبود.

درست است که آن حضرت در این راه شربت شهادت نوشید، ولى جامعه اسلامى را تکان داد و به این هدف نزدیک ساخت.

پیام این هدف

 پیروان و عاشقان مکتب آن حضرت، زمانى مى توانند ادّعاى عشق و پیروى راستین کنند که به مفاسد موجود عصر و زمان خود بیندیشند، و آنچه در توان دارند براى مبارزه با آن به کار گیرند. و به یقین آن حجم عظیم عزاداران هرگاه تصمیمى منطقى و حساب شده و مدبّرانه براى برخورد با مفاسد و سوق جامعه به سوى اصلاح بگیرند موفّق خواهند شد.

وعّاظ محترم و مدّاحان عزیز نیز باید روى این هدف مقدّس تبلیغ کنند، و شرکت کنندگان در این مجالس را دعوت به اصلاح مفاسد اخلاقى و اجتماعى نمایند، و چه بهتر از خانواده هاى خود آغاز کنند.

ادامه دارد .....

منابع :

1 . او فرزند امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و «حنفیّه» لقب مادر اوست، و نام مادرش خوله دختر جعفر بن قیس است. ا زحضرت رضا(علیه السلام) نقل شده که امیرالمؤمنین(علیه السلام)مى فرمود: «محمّدها ابا دارند که خدا عصیان شود. سؤال شد: این محمّدها کیانند؟ فرمود: محمّد بن جعفر و محمّدبن ابى بکر و محمّد بن ابى حذیفه و محمّد بن امیرالمؤمنین بن حنفیّه». و امّا نیامدن او به همراه امام حسین(علیه السلام) به کربلا، شاید به جهت عذر یا مصلحتى بوده است. و در مورد سال وفات و محلّ دفن او، اختلاف نظر وجود دارد: بعضى وفاتش را سال 80 هـ . ق و محلّ دفن او را جبل رضوى و بعضى در طائف دانسته اند. (قصّه کربلا، ص 71).

2 . فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 33 و بحارالانوار، ج 44، ص 329 .

3 . بحارالانوار، ج 100، ص 80 ; تحف العقول، سخنان امام حسین(علیه السلام)، اوّلین سخن.

4 . شرح بیشتر در مورد آیه فوق و مسأله یتیم نوازى و آثار معنوى آن را در کتاب ما «از تو سؤال مى کنند» مطالعه فرمایید.

5 . اسلام نسبت به اصلاح امور مردم اهمّیّت فوق العاده اى قایل است، و این مطلب از مطالعه آیات قرآن و روایات معصومین(علیهم السلام) روشن مى شود. فقط در کتاب ارزشمند اصول کافى، ج 2، کتاب الایمان والکفر، باب الاصلاح بین الناس، 7 روایت نقل شده که به ذکر یک نمونه از آن قناعت مى شود: «امام صادق(علیه السلام) فرمود: اصلاح در بین مردم صدقه اى است که خداوند آن را دوست دارد».

6 . هود، آیه 88 .

7 . شعار (ان ارید الاّ الاصلاح ما استطعت) تنها شعار حضرت شعیب(علیه السلام) نبود، بلکه از جمله شعارهاى تمام انبیا و همه رهبران راستین است. گفتار و کردار آنها نیز شاهدى بر این هدف محسوب مى شود. آنها نه براى سرگرمى مردم آمده بودند، نه بخشش گناهان، نه فروختن بهشت، و نه براى حمایت از زورمندان و تخدیر توده ها، بلکه هدفشان اصلاح به معناى مطلق و وسیع کلمه بود، اصلاح در تفکّر و اندیشه، اصلاح در اخلاق، اصلاح در امور فرهنگى و اقتصادى و سیاسى جامعه، و اصلاح در همه ابعاد اجتماع، و براى تحقّق این اهداف تکیه گاهشان تنها خدا بود، و از هیچ توطئه و تهدیدى هراس نداشتند. (تفسیر نمونه، ج 9، ص 267).

8 . شبیه این مطلب، در آیه شریفه 85 سوره اعراف نیز آمده است.

9 . حضرت على(علیه السلام) در خطبه دوم نهج البلاغه، دوران جاهلیّت را به طور واضح و روشن توصیف مى کند، علاقه مندان مى توانند براى شرح بیشتر به خطبه مذکور مراجعه نمایند.

10 . بحارالانوار، ج 16، ص 120 .

11 . وسائل الشیعه، ج 19، ص 142 .

12 . مرحوم شیخ مفید در ص 355 کتابش، (ارشاد) سخنان معاویه را چنین نقل کرده است: «به خدا سوگند من براى این با شما نجنگیدم که نماز بگذارید و روزه بگیرید و حج بجا آورید و زکات دهید! این امور را خودتان انجام مى دهید! هدف من از پیکار با شما این بود که بر شما حکومت کنم (و به قدرت دست یابم). (عاشورا، ص 162)

13 . این جمله همان طور که در تذکرة الموضوعات ص 183، و کشف الخفاء، ج 2، ص 311 آمده حدیث نیست.

14 . ابن کثیر مورّخ و دانشمند متعصّب و معروف اهل سنّت مى گوید: «یزید به نوازندگى، شرابخوارى، خوانندگى، شکار (تفریحى)، به خدمت گرفتن غلامان و کنیزان خنیاگر، سگ بازى، و به جان هم انداختن قوچ ها، چهارپایان و بوزینه ها شهرت داشت. هر روز صبحگاهان مست و مى زده بر مى خواست. او بوزینه اى را بر پشت اسب زین شده اى سوار مى کرد و مى گرداند و بر بوزینه و غلامان کلاه هاى زرین مى پوشاند، و هنگامى که بوزینه اش مُرد بر او اندوهگین شد. (عاشورا، ص 219)

15 . المنتظم، ج 4، ص 179 (حوادث سال 63 هـ . ق) به نقل از عاشورا، ص 217 .

 

 

دوشنبه 27 7 1394 15:36

مختارثقفی در روایات اهل بیت

روایات زیادی از اهل بیت درباره مدح مختار آمده است، بعضی از آنها عبارتند از:

1. إبراهیم بن محمد الختلی قال: حدثنی أحمد بن إدریس القمی قال: حدثنی محمد بن أحمد قال: حدثنی الحسن بن علی الکوفی، عن العباس بن عامر، عن سیف بن عمیرة، عن جارود بن المنذر، عن أبی عبد الله(علیه السلام) قال: ما امتشطت فینا هاشمیة و لا اختضبت، حتى بعث إلینا المختار برءوس الذین قتلوا الحسین (علیه السلام).

امام باقر(علیه السلام) فرمود: هیچ زن هاشمیه ‏اى از ما خاندان شانه به سر نزد و خضاب نگرفت تا آن موقعى که مختار سر قاتلین امام حسین را نزد ما فرستاد.(1)

2. حمدویه قال: حدثنی یعقوب، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن المثنى، عن سدیر، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال:لا تسبوا المختار، فإنه قتل قتلتنا، و طلب بثأرنا، و زوج أراملنا، و قسم فینا المال على العسرة.

امام محمّد باقر(علیه السلام) فرمود: مختار را دشنام ندهید. زیرا مختار قاتلین ما خاندان را کشت، براى ما خونخواهى کرد، بیوه زنان ما را شوهر داد و در موقع عسرت و تنگدستى در میان ما مال تقسیم نمود.(2)

3. محمد بن الحسن، و عثمان بن حامد قالا: حدثنا محمد بن یزداد، عن محمد بن الحسین، عن موسى بن یسار، عن عبد الله بن الزبیر، عن عبد الله بن شریک قال: دخلنا على أبی جعفر (علیه السلام)یوم النحر و هو متکئ، و قد أرسل إلى الحلاق فقعدت بین یدیه، إذ دخل علیه شیخ من أهل الکوفة فتناول یده لیقبلها فمنعه ثم قال: من أنت؟ قال: أنا أبو محمد الحکم بن المختار بن أبی عبیدة الثقفی - و کان متباعدا من أبی جعفر (علیه السلام)- فمد یده إلیه حتى کاد یقعده فی حجره بعد منعه یده ثم قال: أصلحک الله إن الناس قد أکثروا فی أبی و قالوا و القول و الله قولک قال: و أی شی‏ء یقولون؟ قال یقولون کذاب، و لا تأمرنی بشی‏ء إلا قبلته.

3.فقال سبحان الله أخبرنی أبی و الله إن مهر أمی کان مما بعث به المختار. أ و لم یبن دورنا، و قتل قاتلینا، و طلب بدمائنا؟ رحمه الله، و أخبرنی و الله أبی أنه کان لیتم عند فاطمة بنت علی (علیه السلام) یمهد لها الفراش و یثنی لها الوسائد، و منها أصحاب الحدیث، رحم الله أباک رحم الله أباک، ما ترک لنا حقا عند أحد إلا طلبه، قتل قتلتنا، و طلب بدمائنا.

از عبد اللَّه بن شریک نقل می کنند که گفت: روز عید قربان ما به حضور امام محمّد باقر (علیه السلام) مشرف شدیم. حضرت باقر(علیه السلام) فرمود: یک سرتراش(سلمانی) نزد من بیاورید. من در مقابل آن بزرگوار نشسته بودم که دیدم پیرمردى از اهل کوفه بحضور آن حضرت آمد و دست امام باقر(علیه السلام) را گرفت که ببوسد. ولى امام اجازه نداد. سپس حضرت باقر(علیه السلام) به او فرمود: تو کیستى؟ گفت: من حکم (بفتح حاء و کاف) ابن مختار بن ابو عبیده ثقفى هستم. امام باقر(علیه السلام) دست خود را کشید و او را - که با آن حضرت فاصله داشت - آورد و نزدیک خود جاى داد. وى به حضرت باقر گفت: خدا امور تو را اصلاح نماید مردم درباره پدرم قیل و قال‏هائى دارند. ولى به خدا قسم آنچه که تو بفرمائى حق همان است. امام باقر فرمود: چه می گویند؟ گفت: می گویند: مختار کذاب بود. ولى من هر چه شما بفرمائید قبول دارم.

امام محمّد باقر(علیه السلام) فرمود: سبحان اللَّه! به خدا قسم پدرم به من خبر داد که مهریه مادرم از آن چیزهائى بود که مختار فرستاد. آیا نه چنین است که مختار خانه‏هاى ما را بنا کرد؟ و دشمنان ما را کشت؟ خونهاى ما را مطالبه نمود؟ خدا او را رحمت کند. خدا پدرت را رحمت کند! خدا پدرت را بیامرزد که حق ما را نزد احدى نگذاشت. قاتلین ما را کشت و براى ما خون خواهى کرد.(3)

4. جبرئیل بن أحمد قال: حدثنی العبیدی قال: حدثنی علی بن أسباط، عن عبد الرحمن بن حماد، عن علی بن حزور، عن الأصبغ قال: رأیت المختار على فخذ أمیر المؤمنین (ع) و هو یمسح رأسه و یقول: یا کیس یا کیس.

از اصبغ بن نباته (بضم نون) روایت شده که گفت: من مختار را روى زانوى حضرت على بن ابى طالب (علیه السلام) دیدم. حضرت امیر دست بر سر مختار می کشید و می فرمود: اى زیرک! اى زیرک!(4)

5. حدثنی محمد بن مسعود قال: حدثنی أبو الحسن علی بن أبی علی الخزاعی قال: حدثنی خالد بن یزید العمری المکی قال: [حدثنی‏] الحسن بن زید بن علی بن الحسین قال: حدثنی عمر بن علی بن الحسین: إن علی بن الحسین (علیه السلام) لما أتی برأس عبید الله بن زیاد، و رأس عمر بن سعد فخر ساجدا و قال: الحمد لله الذی أدرک لی ثأری من أعدائی، و جزى الله المختار خیرا.

هنگامى که سر ابن زیاد و سر عمر ابن سعد را نزد حضرت على بن الحسین (امام سجاد علیه السلام ) آوردند آن حضرت خداى را سجده کرد و فرمود: سپاس مخصوص آن خدائى است که خون ما را از دشمنان طلب کرد. خدا به مختار جزاى خیر عطا فرماید(5).(6)

 منابع

1. رجال الکشی، ص127؛ بحارالانوار، ج 45، ص 344.

2. رجال الکشی، ص125؛ بحارالانوار، ج45، ص343 و 351.

3. رجال الکشی، ص125؛ بحارالانوار، ج45، ص343 و 351.

4. رجال الکشی، ص127؛ بحارالانوار، ج45، ص344.

5. رجال الکشی، ص127؛ بحارالانوار، ج45، ص344.

6. معجم رجال الحدیث، آیت الله سیدابو القاسم خویی، ج18، ص 94- 95.

دوشنبه 27 7 1394 15:13

مُحَمَّدُ بْنُ‏ عَلِیِ‏ بْنِ‏ بَابَوَیْه ‏رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّیْسَابُورِیُّ الْعَطَّارُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ النَّیْسَابُورِیُّ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا صلوات الله علیه  یَقُولُ‏ :

لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام  أَنْ یَذْبَحَ مَکَانَ ابْنِهِ إِسْمَاعِیلَ الْکَبْشَ الَّذِی أَنْزَلَهُ عَلَیْهِ ، تَمَنَّى إِبْرَاهِیمُ علیه السلام  أَنْ یَکُونَ قَدْ ذَبَحَ ابْنَهُ إِسْمَاعِیلَ بِیَدِهِ وَ أَنَّهُ لَمْ یُؤْمَرْ بِذَبْحِ الْکَبْشِ مَکَانَهُ لِیَرْجِعَ إِلَى قَلْبِهِ مَا یَرْجِعُ‏ إِلَى قَلْبِ الْوَالِدِ الَّذِی یَذْبَحُ أَعَزَّ وُلْدِهِ عَلَیْهِ بِیَدِهِ فَیَسْتَحِقَّ بِذَلِکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَى الْمَصَائِبِ.

 فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ مَنْ أَحَبُّ خَلْقِی إِلَیْکَ فَقَالَ یَا رَبِّ مَا خَلَقْتَ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ حَبِیبِکَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله  فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِ أَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَمْ نَفْسُکَ؟

 قَالَ بَلْ هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ نَفْسِی ، قَالَ فَوُلْدُهُ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَمْ وُلْدُکَ ؟ قَالَ بَلْ وُلْدُهُ ، قَالَ فَذَبْحُ وُلْدِهِ ظُلْماً عَلَى أَیْدِی أَعْدَائِهِ أَوْجَعُ لِقَلْبِکَ أَوْ ذَبْحُ وُلْدِکَ بِیَدِکَ فِی طَاعَتِی؟  قَالَ یَا رَبِّ بَلْ ذَبْحُ وُلْدِهِ ظُلْماً عَلَى أَیْدِی أَعْدَائِهِ أَوْجَعُ لِقَلْبِی .

 قَالَ یَا إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ طَائِفَةً تَزْعُمُ أَنَّهَا مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ سَتَقْتُلُ الْحُسَیْنَ ابْنَهُ مِنْ بَعْدِهِ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ وَ یَسْتَوْجِبُونَ بِذَلِکَ سَخَطِی فَجَزِعَ إِبْرَاهِیمُ علیه السلام  لِذَلِکَ وَ تَوَجَّعَ قَلْبُهُ وَ أَقْبَلَ یَبْکِی.

 فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ فَدَیْتُ جَزَعَکَ عَلَى ابْنِکَ إِسْمَاعِیلَ لَوْ ذَبَحْتَهُ بِیَدِکَ بِجَزَعِکَ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ قَتْلِهِ وَ أَوْجَبْتُ لَکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَى الْمَصَائِبِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ فَدَیْناهُ‏ بِذِبْحٍ عَظِیم‏

الخصال –ج 1 صص58و59 -ب الإثنین- ح رقم 79

 

فضل بن شاذان مى ‏گوید: از امام رضا (ع) شنیدم که فرمود: چون خداوند به ابراهیم (ع) فرمان داد به جاى پسرش اسماعیل آن قوچى را که فرستاده بود ذبح کند، ابراهیم آرزو کرد که پسرش اسماعیل را به دست خود ذبح مى ‏کرد و به ذبح آن قوچ مأمور نمى‏ شد تا به قلبش آن رسد که به قلب پدرى که عزیزترین فرزندش را ذبح کرد مى ‏رسد، تا با این کار به بالاترین درجه ثواب مصیبت‏ زده نایل گردد.

پس خداوند به او وحى کرد: اى ابراهیم محبوب‏ترین خلق من نزد تو کیست؟ گفت: پروردگارا، کسى را که محبوب‏تر از حبیب تو محمد (ص) باشد نیافریده‏اى، وحى شد: آیا او را بیشتر دوست دارى یا خودت را؟

گفت: او را از خودم بیشتر دوست دارم. خداوند فرمود: آیا فرزند او را بیشتر دوست دارى یا فرزند خودت را؟ گفت : بلکه فرزند او را. فرمود: ذبح شدن فرزند او به دست دشمنانش براى تو دردناک‏تر است یا ذبح شدن فرزندت به دست خودت به خاطر اطاعت من؟ گفت: پروردگارا ذبح شدن فرزند او به دست دشمنانش برایم دردناک‏تر از ذبح فرزندم به دست خودم است.

فرمود: اى ابراهیم طائفه ‏اى که گمان مى‏ کنند که از امّت محمد هستند، فرزند او حسین را پس از وى از روى ستم و دشمنى مى‏کشند، همان گونه که قوچ را سر مى‏برند و با این کار دچار غضب من مى ‏شوند. ابراهیم با شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و قلبش به درد آمد و شروع به گریه کرد.

پس به او وحى شد که اى ابراهیم ناراحتى تو بر قتل حسین را معادل ناراحتى تو بر فرزندت اسماعیل، در صورتى که او را ذبح مى ‏کردى قرار مى ‏دهم و با این کار تو را به بالاترین درجه اهل ثواب در مصیبت مى‏ رسانم و این معناى سخن خداوند است که فرمود: «و فدیناه بذبح عظیم».

 

پنج شنبه 2 7 1394 10:0

بسم الله الرحمن الرحیم

و ما توفیقی إلا بلله علیه توکلت وإلیه أنیب و العاقیبة للمتقین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین ، آمین.

برخی افراد ، این فرمایش امیرالمؤمنین در نهج البلاغه(نامه 28- ص 386 بر اساس شرح صبحی صالح) که می فرماید :"فإنّا صنایع‏ ربّنا و الناس صنایع لنا" را اشاره به این دانسته اند که :اهل بیت علیهم السلام ، مصنوع خداوند هستند و سایر مخلوقات ، مصنوع آن بزرگواران(والعیاذ بلله).

در وهله اول به نظر می رسد امر بر این افراد ملتبس شده و دچار شبهه ای خطرناک شده اند ، در ادامه برای تنویر افکار ، جوابی کوتاه به این موضوع می دهیم و در آینده ان شاء الله موضوع به طور مفصل جواب داده خواهد شد.

قرآن فرموده : فبشر عباد آلذین یستعون القول فیتبعون أحسنه ، انشاء الله جزو همین دسته قرار گیریم و در زمره :اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوالالباب ، باشیم بجاه محمد و آله.

این نامه ای که امیرالمؤمنین سلام الله علیه خطاب به معاویه نوشته ، اهل علم در شرح این فقره "فإنّا صنایع‏ ربّنا و الناس صنایع لنا" فرموده اند :

مرحوم مولی محمدصالح مازندرانی در شرح کافی (ج‏2 ص252) فرموده :

«... فإنّا صنایع‏ ربّنا و الناس صنایع لنا »

مراده علیه السّلام إن من طلب العلم و الحکمة و أسرار الشریعة فلیرجع إلینا و لیسأله عنّا»

مقصود حضرتش این است که هرکه خواهان  علم و حکمت و اسرار شریعت مطهر باشد ، به ما اهل بیت رجوع کند و در مورد آن ، از ما بپرسد

فإنّا موارده و الناس بتعلیمنا یعلمون و بهدایتنا یهتدون.

چرا آنها علیهم السلام سرچشمه های آن هستند و مردم با تعالیم آنهاست که تعلیم می پذیرند و به هدایت آنهاست که هدایت یافته می شوند.

شیخ الإسلام مجلسی ثانی علیه الرحمه در شرح این روایت در بحار فرموده :

(البحار –ج 33 ص 67-ب باب کتبه إلى معاویة و احتجاجاته علیه و مراسلاته إلیه و إلى أصحابه‏- ح398/1

صنیعة الملک من یصطنعه و یرفع قدره.

" صنیعة الملک" یعنی کسی که پادشاه وی را به عنوان یکی از خواصش برگزیده و مقامش را گرامی داشته.

منه قوله تعالى‏ وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی‏.

و آیه شریفه 41 سوره طه  "‏ وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی‏" که در خصوص خطاب ذات اقدس خداوند متعال به موسی علی نبینا و آله و علیه السلام است ، به همین دلالت دارد.خداوند به ایشان می فرماید : تو را خاص خود کردم.

أی اخترتک و أخذتک صنیعتی لتنصرف عن إرادتی و محبتی

یعنی تو را برگزیدم و خاص خود کردم تا طبق اراده و مشیت و محبت من

فالمعنى أنه لیس لأحد من البشر علینا نعمة بل الله تعالى أنعم علینا فلیس بیننا و بینه واسطة و الناس بأسرهم صنائعنا فنحن الوسائط بینهم و بین الله سبحانه.

بدین معنا که احدی از بشر بر ما (اهل بیت ) لطف و منتی ندارد بلکه این خداوند متعال است که ما را مورد انعام و لطف خودش قرار داده لذا بین ما و او هیچ واسطه ای نیست و همه مردم ، دست پرورده ما اهل بیت هستند و مائیم که واسطه فیض بین آنها و ذات تبارک خدا هستیم.

یحتمل أن یرید بالناس بعض الناس أی المختار من الناس نصطنعه و نرفع قدره.

ممکن است منظور از "ناس" در این روایت ، برخی مردم باشد نه همه مردم. یعنی اهل بیت- صلوات الله علیهم- بعضی افراد برگزیده را با تحت تعالیم خاصشان می پرورانند و  قدر و منزلت آنها را بالا می برند.

همچنین شیخ الإسلام مجلسی فرمایش  علامه ابن میثم –طاب ثراه-  که از شراح نهج البلاغه است را در شرح این فقره ، نقل می کنند :

و قال ابن میثم لفظ الصنائع فی الموضعین مجاز ، من قبیل إطلاق اسم المقبول على القابل و الحال على المحل.

فرموده : لفظ "صنائع" در این دو جا در روایت مذکور ، بنا به مجاز است.مثل اطلاق اسم مقبول بر قابل و حال بر محل.

(که  این صراحت دارد که "صنائع" به معنای معنای خالق و مخلوق نیست.)

یقال فلان صنیعة فلان إذا اختصه لموضع نعمته

مثلا گفته می شود ، فلانی ، دست پرورده فلانی است ، یعنی وی را مورد لطف ویژه  قرار داده است.

و النعمة الجزیلة التی اختصهم الله بها هی نعمة الرسالة و ما یستلزمه من الشرف و الفضل حتى کان الناس عیالاتهم فیها.

و نعمت و لطف ویژه ای که خداوند به آنها-علیهم السلام-اختصاص داده ، نعمت اهل بیت رسالت بودن است و شرف و فضلی که این مقام داشته موجب شده همه مردم ، عیال سفره کرمشان باشند.

خداوند توفیق درایت احادیث آل محمد –صلی الله علیهم اجمعین- عنایت فرماید.

 

X