انقلاب ما انفجار نور بود.
امام خمینی (قدس سره)
آنان که گفتند الله و بر این ایمان پایدار ماندند ، حاضر نشدند بنده غیر خدا شوند و حکومت غیر خدا پذیرند ، فرشتگان رحمت بر آنان نازل شوند و مژده دهند که دیگر هیچ ترسی و حزنی و اندوهی از گذشته خویش ندارید و شما را به همان بهشتی که انبیاء وعده داده اند بشارت باد.
والحمد الله رب العالمین
امام کاظم (ع) فرمودند: مردی از قم "امام خمینی(ره)" مردم را به سوی حق دعوت می کند. جماعتی (ملت ایران) همانند پاره آهن گرد او جمع می شوند که طوفان های سهمگین آنان را به لزره در نمی آورد، از جنگ نمی هراسند و ترسی به دل راه نمی دهند ، بر خدا توکل دارند و سرانجام پیروزی با پارسایان است.
زندگی حضرت امام ره به روایت خودشان
متن زیر فرازهایی از زندگی حضرت امام خمینی - سلام الله علیه - است که پس از توضیحات معظم له، فرزند گرامی ایشان حضرت حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی نوشته و سپس حضرت امام آن را اصلاح نموده است:
بسمه تعالی
شماره شناسنامه: 2744
تاریخ تولد: 1279 شمسی در خمین
اما در واقع 18 جمادیالثانی 1320 هجری قمری مطابق 30 شهریور 1281 شمسی است.
نام: روح الله
نام خانوادگی: مصطفوی
نام پدر: آقا مصطفی
نام مادر: خانم هاجر (دختر مرحوم آقامیرزا احمد مجتهد خوانساری)
محل صدور: در گلپایگان به وسیله صفرینژاد رئیس اداره آمار ثبت گلپایگان.
در خمین در مکتبخانه مرحوم ملا ابوالقاسم تحصیلاتم را شروع و نزد مرحوم آقاشیخ جعفر و مرحوم میرزا محمود (افتخار العلما) درسهای ابتدایی را خوانده و سپس در خلال آن نزد مرحوم حاج میرزا محمد مهدی (دایی خودم) مقدمات را شروع کردم و نزد مرحوم آقای نجفی خمینی منطق را میخواندم و نزد برادرم (آیةالله پسندیده) سیوطی و شرح باب حادی عشر و منطق و درس مطول را یاد گرفتم.
سال 1339 قمری برای ادامه تحصیل به اراک رفتم. نزد مرحوم آقا شیخ محمد علی بروجردی مطول و نزد مرحوم آقا شیخ محمد گلپایگانی منطق و نزد مرحوم آقا عباس اراکی شرح لمعه میخواندم.
پس از هجرت به قم که به دنبال هجرت مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری باقیمانده مطول را نزد مرحوم ادیب تهرانی موسوم به آقامیرزا محمد علی خوانده و مقداری از سطوح را نزد مرحوم آقای حاج سید محمد تقی خوانساری اما بیشتر آن را نزد مرحوم آقا میرزا سید علی یثربی کاشانی تا آخر سطح خواندم.
همراه با ایشان به درس خارج مرحوم آیتالله حائری (حاج شیخ عبدالکریم) میرفتیم و عمده تحصیلات خارج فقه را نزد ایشان بودهام و فلسفه را مرحوم حاج سید ابوالحسن قزوینی و ریاضیات (هیئت، حساب) نزد ایشان و مرحوم آقامیرزا علی اکبر یزدی آموختهام و عمده استفاده در علوم معنوی و عرفانی نزد مرحوم آقای آقامیرزا محمد علی شاهآبادی بوده است.
پس از فوت مرحوم آقای حائری با عدهای از رفقا بحث داشتیم تا آنکه مر حوم آقای بروجردی - رحمةالله - به قم آمدند، برای ترویج ایشان به درس ایشان رفتم و استفاده هم نمودم و از مدتها قبل از آمدن آقای بروجردی عمده اشتغال و کارم تدریس معقول (فلسفه) و عرفان و سطوح عالیه اصول و فقه بود، پس از آمدن ایشان به تقاضای آقایان: مثل مرحوم آقای مطهری به تدریس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقلیه بازماندم و این اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت در نجف ادامه داشت و پس از انتقال به پاریس از همه محروم و به امور دیگر اشتغال داشتم که تاکنون ادامه دارد.
نام عیال (همسر) اینجانب: خانم خدیجه ثقفی معروف به قدس ایران است، ایشان متولد 1292 شمسی، صبیه (دختر) حضرت آقای حاج میرزا محمد ثقفی طهرانی هستند.
تاریخ ازدواج: 1308
فرزندان:
مصطفی، متولد: 1309 شمسی،
احمد، متولد: 1324
دختران به ترتیب سن:
صدیقه، فریده، فهیمه، سعیده و لطیفه.
پسرم! نه گوشهگیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است و نه ورود به جامعه و تشکیل حکومت شاهد گسستن از حق؛ میزان در اعمال انگیزههای انها است.
پسرم! از زیر بار مسئولیت انسانی که خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است، شانه خالی مکن که تاخت و تاز شیطان در این میدان کمتر از میدان تا خت و تاز در بین مسئولین و دست اندر کاران نیست.
پسرم! سوره حشر را مطالعه کن که گنجینههایی از معارف و تربیت در آن هست و ارزش دارد که انسان یک عمر در آنها تفکر کند و از آنها به مدد الهی توشه بردارد.
پسرم! مجاهده کن که دل را به خدا بسپاری و موثری را جز او ندانی.
پسرم! چه خوب است به خود تلقین کنی و به باور خود بیاوری یک واقعیت را؛ که مدح مداحان و ثناجویان چه بسا که انسان را به هلاکت برساند و از تذهیب اخلاق و نفس دورتر سازد.
پسرم! گناهان را هر چند کوچک به نظرت باشند سبک مشمار (انظر الی من عصیت) و با این نظر همه گناهان بزرگ و کبیره است.
پسرم! هیچگاه به دنبال تحصیل دنیا اگر چه حلال او باشد؛ مباش که حب دنیا گر چه حلالش باشد، راس همه خطایا است، چرا که خود حجاب بزرگی است و انسان را ناچار به دنیای حرام میکند.
تو جوانی و با قدرت جوانی که حق داده است، میتوانی اولین قدم انحراف را قطع کنی و نگذاری به قدمهای دیگر کشیده شوی که هر قدمی، قدمهایی در پی دارد و هر گناهی - گرچه کوچک - به گناهان بزرگ و بزرگتر انسان را میکشد به طوری که گناهان بسیار بزرگ در نظر انسان ناچیز آید بلکه گاهی اشخاص به ارتکاب بعضی کبائر به یکدیگر فخر میکنند.
منبع:
کتاب صحیفه امام (رحمةاللهعلیه) ؛ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
با آگاهی ازاعترافات تحلیل گران و شخصیت های سیاسی و فرهنگی غرب در زمینه جامعیت و توان مندی اسلام, می توان به بخشی از علل رویکرد گسترده جوامع غربی به اسلام دست یافت و آن را مورد تحلیل دقیق تری قرار داد.
1) کلاوس کینکل وزیر اسبق امور خارجه آلمان اخیراً طی مقاله ای که در مطبوعات این کشور به چاپ رسیده است با تصریح به این واقعیت که:
موضوعاتی از قبیل جدایی دولت از جامعه و جدایی دین از سیاست که در عنصر روشنگری قرن 18 در اروپا مطرح شد در مورد اسلام صدق نمی کند می نویسد:
اسلام پاسخ های روشنی به مسائل مختلف داده و این دین از یک سیستم فکری عملی منسجمی برخوردار است, اسلام نه تنها دینی است که مداوم قلمرو و دامنه خود را توسعه می دهد بلکه توانایی حضور اجتماعی این دین در جوامع بشری روبه افزایش است.
2) پرفسور برنارد لوئیس از دانشگاه برینستون آمریکا نیز طی سخنرانی در همایش اسلام در اروپای غربی اظهار داشت: آن گونه که امروز در غرب فهمیده می شود اسلام تنها یک رشته اعتقادات فردی نیست بلکه یک نظام قوانین متنوع است.
3) پرفسور خوزه مارتینز رئیس دانشکده تاریخ باستان دانشگاه کمبلوتنسه و عضو هیئت علمی آکادمی تاریخ رئال مادرید با تذکر این مطلب که گرچه من اروپایی هستم اما بی طرف صحبت می کنم اظهار داشت:
اسلام دینی کامل است و جامع با تمام قوانین صحیح زندگانی, من شخصاً قرآن را پنج بار مطالعه کرده ام در سطر سطر آن قانون و ثبات دیده می شود و از آن گذشته به نظر من اسلام دینی بسیار آسان و فهمیدنی است و... ولی شما می بینید در مسیحیت به اندازه ای روایات گیج کننده است که گاهی یک کشیش هم سرنخ تثلیث را از دست می دهد.
وی افزود: در نهایت در مسیحیت به یک مذهب می رسید ولی در اسلام مجموعه قوانین خواهی رسید.
4) تحلیلگر روزنامه اسپانیایی ا.ب.ت در این زمینه می نویسد:
اسلام دینی اجتماعی است که حتی می تواند مانند ایران تبدیل به حکومت شود مفاهیم اسلام واضح و روان است.
5) هربرت هیل رینگ هاوس نویسنده غربی هم در مقاله ای تحت عنوان شکوفایی اسلام با بیان اینکه: قرآن کتاب دستورالعمل های فردی و فقط برای آخرت نیست می نویسد: قرآن زندگی جمعی انسان ها را در این جهان نیز براساس دستورالعمل های خدایی سروسامان می دهد.
6) هری سیناین (Harryscnein): سیاست مدار سرشناس سوئد, طی مقاله ای در روزنامه dn با عنوان مذهب و سیاست ضمن طرح این واقعیت که: اسلام که در قرون اخیر برای غربی ها ناآشنا شده بود با درگیری اسرائیل با مسلمانان و انقلاب اسلامی ایران سرزبان ها افتاده است می نویسد:
اسلام تنها یک مذهب نیست بلکه یک جنبش سیاسی است و حضرت محمد(ص) تنها یک پیامبر نبود یک سیاست مدار و یک سردار نظامی نیز بود.
7)پرفسور دانل هول سینگر سخنران کنفرانس بررسی تاثیرات اسلام در شمال آفریقا، نتیجه تحقیقات خود را پیرامون اسلام این گونه ابراز می دارد:
اسلام تنها یک مذهب نمی باشد بلکه یک اسلوب زندگانی است, دین اسلام و حکومت با هم توام و مخلوط هستند.
8) مورهود کندی، متخصص با سابقه مرکز مطالعات عربی و خارجی ایالات متحده آمریکا (که مدیران و تجار را در رابطه با فرهنگ های سایر ملل تعلیم می دهد) و رئیس بنیاد کندی در نیویورک, با پیش بینی این امر که اسلام به زودی به عنوان مهم ترین گروه مذهبی در آمریکا بعد از مسیحیت ظهور خواهد کرد , در تشریح علل و عوامل رویکرد گسترده بین المللی به اسلام و جذابیت های این دین جهانی گفت:
ما باید بپذیریم که اسلام مانند مسیحیت تنها یک دین و اعتقاد نیست بلکه علاوه بر آن یک سیستم سیاسی نیز بوده و حقوق خاص خود را دارد, ضمناً دین اسلام طریقه ای است برای زندگی کردن.
وی اضافه نمود: من به عنوان یک دانشجوی دانشگاه هاروارد قوانین وراثت در اسلام را با قوانین ایالت خود مقایسه نمودم و از اینکه قوانین اسلام بسیار انسانی تر بوده و روابط خانوادگی را در نظر گرفته است در شگفت ماندم!
9) تحلیلگر و نویسنده روزنامه کریستین مانیتور با بیان تلقی غالبی که از اسلام در دهه های اخیر خصوصاً پس از قیام امام خمینی در اذهان عمومی پدید آمده می نویسد: اسلام به عنوان دارویی برای دردهای روحی و کیمیایی برای رفع مشکلات سیاسی و اقتصادی است, اسلام از آغاز ظهور برخوردی جامع و کامل با همه وجوه ابعاد زندگی در پیش گرفت و با زندگی شخصی افراد به همان اندازه سروکار دارد که با حیات اجتماعی آنان دارد.
در عصر با برکت امام خمینی(ص) به نحو روزافزونی این باور در میان اندیشمندان و صاحب نظران بین المللی- و به ویژه غربی- رسوخ می نماید که:
جوهره اسلام با شرایط و احوال (مختلف) انسانی قابل انطباق است و ایمان و اطمینان خلل ناپذیری که به آدمیان می دهد آنان را از سرگشتگی و پوچی تمدن امروز مصون می دارد .
امام کتاب خود به نام «کشفالاسرار» را در سال 1323 هـ.ش منتشر کرد. او در این کتاب پرده از توطئههای رژیم شاه برمیدارد و خیانتهای آن رژیم را درباره اسلام آشکار میکند. از طرفی، طرح اندیشه حکومت اسلامی و ضرورت تشکیل یک چنین حکومتی را با خوانندگان کتاب در میان میگذارد. با انتشار کشفالاسرار و مطالعه آن توسعه طلاب و روحانیان، بسیاری از آنها که امام را ندیده بودند و نمیشناختند، به او و اندیشههای درخشان و شجاعت قابل ستایشش علاقهمند شدند. مهر امام آنچنان در دل طلاب جای گرفته بود که بعضی از آنها در خاطرات آن دوران خود میگویند که به بهانههای گوناگون سر راه امام میایستادند تا موقعی که به درس و یا نماز میرفت، او را ببینند و یا نزدیکش بروند و سلام بدهند و جواب بگیرند.
عجیب است که امام به شدت از مشهور شدن فاصله میگرفت. از این که عده زیادی در اطراف او باشند و برایش تبلیغ کنند، ناراحت میشد و به کسی چنین اجازهای نمیداد. مثلاً اگر کسی از روی علاقه و مهر در کوچه به دنبالش راه میافتاد، وقتی متوجه میشد، میایستاد و میپرسید: «شما فرمایشی دارید؟» اگر طرف جواب میداد: «نه»، امام میگفت: «پس بفرمایید تشریف ببرید و به کارهایتان برسید.» در آن زمان شاید بعضیها بدشان نمیآمد که همیشه عدهای دور و بر آنها باشند، در خیابانها و کوچهها پشت سرشان راه بیفتند و در چشم مردم آنها را مهم و محبوب نشان بدهند، اما امام از این اخلاقها نداشت. از شهرتطلبی گریزان بود و عجیب این است که هرچه امام از این گونه تبلیغات فاصله میگرفت بیشتر محبوب دلها میشد و نام و آوازهاش در همه حوزههای کشور و بسیاری از دانشگاهها پیچیده بود. بعضیها آنقدر به امام علاقهمند شده بودند که دوست داشتند مثل او راه بروند مثل او لباس بپوشند و اصلاً او باشند. بدون شک توفیق امام به این خاطر بود که تمام کارهایش را فقط و فقط برای رضای خداوند انجام میداد.
عجیب است که امام به شدت از مشهور شدن فاصله میگرفت. از این که عده زیادی در اطراف او باشند و برایش تبلیغ کنند، ناراحت میشد و به کسی چنین اجازهای نمیداد.
او خود را برای خدا تربیت کرده بود. بنده خالص خدا شده بود. هر چه را که تشخیص میداد رضایت خداوند در آن است، با تمام توان انجام میداد، هر چند که در ظاهر آن کار به ضرر او باشد و هر آنچه را که متوجه میشد خدایی نیست، انجامش نمیداد، هر چند که آن کار در ظاهر به نفع او بود. اگر درس میداد، برای خدا بود؛ اگر تحقیق میکرد و کتاب مینوشت، برای خدا بود؛ اگر با کسی دوست میشد، برای خدا بود؛ اگر با کسی دشمنی میکرد، آن هم برای خدا بود. جز خداوند، هیچ کس و هیچ قدرت دیگری برای امام مطرح نبود. به همین دلیل امام، یعنی کسی که کوچکترین قدمی برای شهرت و محبوبیت خود بر نمیداشت، ناگهان تا این حد مشهور و محبوب شده بود و تا این اندازه طرفدار پیدا کرده بود. همان امامی که اجازه نمیداد طلبهای پشت سرش راه بیفتد و او را تا خانه برساند، ناگهان در چند سال، تبدیل به یکی از برجستهترین علمای بزرگ حوزه علمیه قم شده بود. به دست آوردن این شهرت و محبوبیت جز خواست خدا، امکان نداشت، چرا که امام هم فقط او را میخواست، تلاش میکرد گفتار و کردارش خدایی باشد، به همین دلیل هم بود که وقتی امام درس اخلاق میداد، حدیث نقل میکرد، از اخلاق و رفتار پیامبر اسلام(ص) و ائمه(ع) میگفت، بیانش آنقدر شیرین و حالتش تا آن حد روحانی میشد که عدهای بیاختیار با صدای بلند گریه میکردند و بیقرار میشدند.
چند سال بعد، آیتالله بروجردی درگذشت. با این پیش آمد، رژیم شاه نفس راحتی کشید، چرا که آیتالله بروجردی از چنان نفوذ و قدرتی در میان علما و مردم برخوردار بود که قبل از آن کمتر مرجعی چنین موقعیتی داشت. با وجود مرجع بزرگی همچون آیتالله بروجردی، شاه و امریکا نمیتوانستند نقشههای اصلی خود را پیاده کنند، چرا که میترسیدند به طور جدی با آنها مخالفت کند و پای روحانیت و مردم را به میان بکشد. رژیم شاه، قدرت مقاومت در برابر آن نیروی بزرگ را در خود نمیدید، هر چند که آیتالله بروجردی هم قصد درگیری با حکومت شاه را نداشت و بیشتر به فکر حفظ و گسترش حوزههای علمیه و تحصیل طلاب بود. در زمان آن مرجع بزرگ، حوزههای علمیه رونق گرفت و جوانهای زیادی به سوی آموختن علوم دینی و پوشیدن لباس روحانیت به آن مراکز روی آوردند که همین کار هم موفقیت بسیار بزرگی بود.
به هر حال با رحلت آیتالله بروجردی، رژیم شاه شروع به پیاده کردن نقشههای خود کرد. اولین هدف آنها این بود که دیگر اجازه ندهند، مرجعیت در ایران مخصوصاً در حوزه علمیه قم به وجود بیاید چرا که این کار را با وجود فقیه مبارز و محبوبی هم چون امام خمینی، خطرناک میدانستند. بنابراین به جای این که درگذشت آیتالله بروجردی را به علمای حوزه علمیه قم تسلیت بگویند، به مراجعی که در حوزه علمیه نجف بودند، تلگراف تسلیت فرستادند شاه با این کار میخواست بگوید که دیگر در حوزه علمیه قم شخصیت بزرگی در حد مرجعیت وجود ندارد که بشود رحلت آیتالله بروجردی را به او تسلیت گفت. البته این کار رژیم شاه از دیدهها پنهان نماند و همه فهمیدند که رژیم از این اقدام عجیب چه هدفی دارد و چه میخواهد بکند.
اوضاع حوزه علمیه قم بعد از درگذشت آیتالله بروجردی چنین بود که: در حوزهها رسم است وقتی مرجعی چشم از جهان فرو میبندد، بزرگان و علمایی که خود را در شرایط مرجعیت میبینند، برای مرجع درگذشته مجلس ختم و سوگواری برگزار میکنند. هم زمان با این گونه مجالس، طرف داران آنها اقدام به پخش رسالههای آن بزرگان در میان مردم میکنند تا هر کسی مایل بود، بعد از درگذشت مرجع قبلی از یکی از مراجع زنده تقلید کند، چرا که برای عموم مردم تقلید از علما و مراجع بزرگ لازم است. پس از درگذشت آیتالله بروجردی هم، چنین حالتی در قم پیش آمد. بزرگان و علمای حوزه براساس رسم همیشگی، مجلس بزرگداشتی برگزار کردند و طرف داران آنها با پخش رساله، مقلدان آیتالله بروجردی را بهطور غیرمستقیم به تقلید از مرجع مورد نظر خود دعوت کردند.
در آن میان امام برای برپایی مجلس بزرگداشت، پای پیش نگذاشت و به شاگردانش هم اجازه کوچکترین کاری که نشانه تبلیغ برای مرجعیت او باشد، نداد. این اقدام امام، برای بسیاری عجیب و غیرقابل باور بود. خیلیها معنی آن را نمیدانستند، اما آنهایی که امام را از نزدیک میشناختند این سکوت برایشان عجیب نبود. آنها میدانستند که امام هرگز قدمی برای بهدست آوردن شهرت و مقام بر نمیدارد. البته وقتی همه علمای مطرح قم برای آیتالله بروجردی مجلس ترحیم تشکیل دادند، امام هم با اصرار بعضی از شاگردانش و با این شرط که هیچ نامی از او در میان نباشد، رضایت داد تا بعد از همه، مجلس ختمی برای آیتالله بروجردی از جانب او گرفته شود. آن مجلس همانطور که امام میخواست، برگزار شد.
یکی دیگر از خصوصیات امام خمینی که نگاهها را به سوی خود جلب میکرد، اندوختههای علمی او بود. وقتی امام نظریههای دینی خود را درباره تشکیل حکومت اسلامی بیان کرد، بیشتر علما آن را پذیرفتند. بدون تردید اگر امام برای شکلگیری و شروع نهضت خود پشتوانه فکری و فقهی نمیداشت، این نهضت مورد قبول مسلمانان واقع نمیشد و کمتر کسی به آن میپیوست، اما امام برای برپایی حکومت اسلامی دلایل محکم فقهی بیان میکرد که کتاب ولایت فقیه یا حکومت اسلامی حاصل درسهای امام درباره تشکیل چنین حکومتی است.
امام خمینی، از آن انسانهای نادری است که در بسیاری از جنبهها و توانمندیهای علمی، شاخص و راهنما هستند. البته گذشته از استعدادی که خداوند به چنین انسانهایی عنایت میکند، نظم، کوشش و علاقه عمیق شخصی عامل بسیار مهمی برای شکوفایی است. وقتی به زندگی تحصیلی امام نگاه میکنیم، میبینیم که با نظمی مثال زدنی مطالعات خودش را دنبال میکرده است. دیگر این که وقتی امام به سرچشمه دانشی در وجود استادی پی میبرد، همواره گرد وجود آن استاد میگشت و از آن چشمه گوارا آنقدر مینوشید که احساس میکرد، سیراب شده است و حال خود چشمهای شده که جویبارهای علم و معرفت از آن جاری است. شرح دلدادگی امام به برخی از اساتید خود، بسیار شیرین و خواندنی است. گاهی این علاقه به گونهای بوده که تنها امام میتوانسته در مجلس درس استادی زانو بزند و کسب معرفت کند. به همین دلیل، وقتی امام به سن میانسالی رسید، یکی از چهرههای برجسته علمی حوزهها شده بود. جلسههای درس امام در حوزههای قم و نجف، مشتاقان فراوان داشت و بسیاری از اساتید بزرگ امروز حوزه علمیه قم و مسولان و رهبران روحانی کشور، روزگاری از شاگردان امام بودهاند و از دریای علم آن عالم بزرگ بهرهها بردهاند.
امام در فقه، عرفان، فلسفه، اخلاق و اصول استاد بوده و کتابها و آثاری در این زمینهها از خود به یادگار گذاشت. علاوه بر آنها، امام خمینی در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز صاحبنظری بزرگ و جهانی بود. به همین دلیل، مجموعه بیانیههای سیاسی، نامهها، اطلاعیهها و سخنرانیهای ایشان در چندین جلد کتاب گردآوری شده است. این آثار از جانب اندیشمندان و صاحبنظران مسائل سیاسی و اجتماعی جهان، مورد استقبال گسترده قرار گرفته است. آنها تشنه دانستن اندیشههای سیاسی و نظریههای اجتماعی کسی هستند که با ارائه این نظریهها، بزرگترین انقلاب دینی قرن را پایهگذاری کرد.
همه آثار و نوشتههای امام برای بزرگسالان است. او برای کودکان و نوجوانان کتابی ننوشته است، اما برخی از نامههای امام به نزدیکانش که محتوای تربیتی دارند، برای نوجوانان هم قابل استفاده است. گذشته از آثار نثری، امام در شعر هم صاحب ذوق و توانمند بود.
امام در زمان رهبری انقلاب، خصوصیات دوران جوانی و میان سالی خویش را حفظ کرد و ذرهای عوض نشد. با آن که او رهبر یکی از بزرگترین و ثروتمندترین کشورهای خاورمیانه بود و میلیونها طرفدار داشت اما، همچنان افتاده و فروتن بود. او میگفت:
« ... اگر به من بگویند خدمتگزار، بهتر از این است که بگویند رهبر. رهبری مطرح نیست، خدمتگزاری مطرح است...»
او در همه دورانهای زندگی خود، مردم ایران را دوست داشت. مردم نیز او را از جان و دل دوست داشتند و گوش به فرمانش بودند. امام درباره رابطه خود با مردم ایران میگوید:
« ... من با مردم ایران برادر هستم و خود را خادم و سرباز آنها میدانم ...»
امام همیشه تابع نظم و قانون بود، چه زمانی که به عنوان یک استاد و یا مجتهد در حوزه علمیه قم تدریس میکرد و چه وقتی که رهبری جامعه ایران را بعد از انقلاب به دست داشت و کشور با نظارت و دستور وی اداره میشد. امام قانون را در هر حال رعایت میکرد و فوقالعاده به آن احترام میگذاشت و میگفت:
« ... در اسلام، یک چیز حکم میکند و آن قانون است. زمان پیغمبر(ص) هم قانون حکم میکرد و او مجری بود.»
در قانون اساسی ایران آمده است که باید به دارایی رهبر و دیگر مسئولان اصلی کشور، قبل و بعد از مسئولیت آنها رسیدگی شود تا مبادا در زمانی که اختیارات بسیاری داشتهاند، از آن اختیارات به نفع خود سوء استفاده کنند و صاحب ثروت و سرمایه شوند. امام به عنوان رهبر نظام جمهوری اسلامی، در نخستین سالهای تشکیل حکومت، میزان داراییهای خود را اعلام و صورت اموالش را به دیوانعالی کشور فرستاد. بعد از رحلت امام، فرزندش نامهای به قوه قضائیه نوشت و از آنها خواست حال که رهبر انقلاب با رحلت خود، عملاً از مقام رهبری کنار رفته است، بیایند و براساس قانون به ثروت او رسیدگی کنند. قوه قضائیه هم براساس قانون، تحقیقات خود را درباره داراییهای امام شروع کرد. نتیجه آن تحقیقات به اینجا رسید که در مدت رهبری امام، نه تنها بر ثروت و داراییهای او چیزی اضافه نشده است بلکه قسمتی از ملک خمین که از پدر شهیدش به او ارث رسیده بود نیز به خواست امام به فقرا و مستمندان داده شده است و دیگر ملک او نیست. اثاثیه شخصی امام عبارت بودند از: قرآن، تسبیح و سجاده نماز، عمامه و لباس روحانی، ناخنگیر، عینک، شانه و تعدادی کتاب. وسایل خانه هم، مال همسر امام بوده و ایشان چیزی نداشت. پولی هم که در بانک به نام امام گذاشته بودند، در واقع مال مردم بوده و باید در همان راه هم خرج شود و به خانواده امام نمیرسید.