دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 8064
تعداد نوشته ها : 12
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
محمد مهدي ميرزايي

درس اول تدبر در قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم
قرآن کریم همان‎طوری که امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) فرموده‎اند اقیانوسی است بی‎کران که رسیدن به اعماقش جز برای حضرات معصومین (صلوات اللّه علیهم اجمعین) میسّر نیست، ولی در عین حال خود قرآن به مردم توصیه می‎فرماید که در آیاتش تدّبر کنند، می‎فرماید:
 کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ
 به این اندازه هم اکتفا نمی‎فرماید، موعظه می‎کند کسانی را که تدبر در قرآن نمی‎کنند و می‎فرماید أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا، همین‎طور پیغمبر اکرم و ائمه اطهار (صلوات اللّه علیهم اجمعین) سفارشات زیادی درباره رجوع به قرآن و تدبر در آیاتش فرموده‎اند، مخصوصاً هنگامی‎که جوّ فطری جامعه دچار آشفتگی و تیرگی شود و شبهاتی در میان مسلمانان پیدا شود که موجب انحرافات فکری و عقیدتی شود، در چنین حالتی مخصوصاً تاکید شده که حتماً به قرآن مراجعه کنید، إِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ، و با این‎که در بسیاری از روایات داریم که علم کامل قرآن پیش پیغمبر اکرم و ائمه معصومین (صلوات اللّه علیهم اجمعین) است و آن‎ها معلّم و مفسر حقیقی قرآن هستند کما این‎که قرآن درباره پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) همین معنی را ذکر فرموده که معلم قرآن خود پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است و همین‎طور مبین قرآن، در اوصاف پیغمبر هست که یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ، بعد از این‎که می‎فرماید: یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ، بعد از تلاوت آیات و تزکیه مردم نوبت می‎رسد به تعلیم کتاب، معلوم می‎شود که تعلیم قرآن غیر از تلاوت آیات است. یک وظیفه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) این است که وقتی‎که آیات قرآنی برای آن حضرت نازل می‎شود، آن آیات را برای مردم تلاوت کند تا الفاظش را یاد بگیرند و بعد به تزکیه مردم بپردازد. وظیفه دیگر این است که قرآن را تعلیم دهد به مردم. تعلیم صرف خواندن الفاظ نیست چون این‎که همان تلاوت است، بلکه منظور این است که معانی قرآن را به مردم بفهماند، آن‎چه را خود مردم نمی‎فهمند وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُونَ.
پس شبهه این‎که هیچ‎کس حق ندارد بدون مراجعه به روایات، درباره قرآن تدبر کند و از مفاهیم قرآن استفاده کند، شبهه‎ایست واهی، ما مأمور هستیم هم از طرف خود قرآن، از طرف خدای متعال، هم با تأکیدات پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و توصیه‎های ائمه اطهار (علیه السلام) در روایات قرآن تدبر کنیم.
متأسفانه در این قسمت کوتاهی‎هایی شده تا آن‎جایی‎که درس قرآن و تفسیر قرآن در حوزه‎های علمیه بسیار ضعیف و ملحق به عدم شده بود، تا این‎که در حوزه علمیه قم، مرحوم استاد علامه طباطبائی (رضوان الله علیه) که این‎روزها در سوگ ایشان نشستیم این توفیق را یافتند که تفسیر قرآن را درحوزه علمیه قم احیاء کنند. و این یکی از بزرگترین افتخاراتی بود که نصیب ایشان شد و همه ما به ایشان وامداریم. و امروز یکی از بزرگترین مآخذ و برترین مدارک اسلامی برای شناختن معارف اسلام همین تفسیر شریفی است که ایشان تألیف فرمودند (تفسیر المیزان). خدای متعال ایشان را با اجداد طاهرینشان محشور فرماید و به ما توفیق دنبال کردن راه ایشان و قدردانی از زحمات ایشان و امثال ایشان عطا فرماید.
به‎هرحال ما به عنوان یک وظیفه‎ای که از طرف خدا و پیغمبر برای، ما تعیین شده باید در اطراف قرآن بیندیشیم، تدبرکنیم و از گوهرهای گرانبهایی که خدا در این کتاب برای مردم ذخیره فرموده استفاده کنیم و حتی موقعی‎که تمام راه‎ها بسوی ما مسدود باشد (که خدا نکند چنین روزی پیش بیاید) و نتوانیم حتی از روایات هم استفاده کنیم باز این قرآن تنها راه‎گشای ما خواهد بود.
همچنین در آیه دیگری می‎فرماید: وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ، ما این قرآن را برای تو نازل کردیم تا تو آیاتش را برای مردم ما تبیین کنی. معلوم می‎شود که آیات قرآن گاهی احتیاج به تبیین دارد و وظیفه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تبیین آن‎هاست. و مسلماً تبیین غیر از تلاوت است.
و ما شیعیان معتقدیم که این مقام پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) که یکی از آن مقامات است، این مقام برای امام معصوم (علیه السلام) هم ثابت است باز طبق ادله‎ای که حالا در صدد بیانش نیستیم، با این‎که می‎دانیم مقام معلمّیت قرآن از آن پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) است در عین حال می‎بینیم که هم خود پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و هم ائمه اطهار(علیه السلام) تأکید می‎کنند که به قرآن مراجعه کنید، حتی در روایات منقول از ما اگر در صحّتش شک کردید آن‎ها را با قرآن بسنجید، بابی است در روایات ما به نام «عرض علی الکتاب» که در کتاب‎های اصول در باب «تعادل و تراجیح» ذکر می‎شود که یکی از مراجحات و یا یکی از شرایط اعتبار روایت موافقت و عدم مخالفت با قرآن است.
خوب،وقتی ما بخواهیم روایاتی را برای احراز اعتبارش به قرآن عرضه کنیم و یا دست کم برای ترجیحش بر روایت دیگری به قرآن عرضه کنیم باید مفهوم آیه برای ما روشن باشد تا بتوانیم روایت را بر آن تطبیق کنیم، اگر طوری بود که مفهوم آیه هم باید با روایت شناخته شود، دور لازم می‎آمد
پس شبهه این‎که هیچ‎کس حق ندارد بدون مراجعه به روایات، درباره قرآن تدبر کند و از مفاهیم قرآن استفاده کند، شبهه‎ایست واهی، ما مأمور هستیم هم از طرف خود قرآن، از طرف خدای متعال، هم با تأکیدات پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و توصیه‎های ائمه اطهار (علیه السلام) در روایات قرآن تدبر کنیم.
متأسفانه در این قسمت کوتاهی‎هایی شده تا آن‎جایی‎که درس قرآن و تفسیر قرآن در حوزه‎های علمیه بسیار ضعیف و ملحق به عدم شده بود، تا این‎که در حوزه علمیه قم، مرحوم استاد علامه طباطبائی (رضوان الله علیه) که این‎روزها در سوگ ایشان نشستیم این توفیق را یافتند که تفسیر قرآن را درحوزه علمیه قم احیاء کنند. و این یکی از بزرگترین افتخاراتی بود که نصیب ایشان شد و همه ما به ایشان وامداریم. و امروز یکی از بزرگترین مآخذ و برترین مدارک اسلامی برای شناختن معارف اسلام همین تفسیر شریفی است که ایشان تألیف فرمودند (تفسیر المیزان). خدای متعال ایشان را با اجداد طاهرینشان محشور فرماید و به ما توفیق دنبال کردن راه ایشان و قدردانی از زحمات ایشان و امثال ایشان عطا فرماید.
به‎هرحال ما به عنوان یک وظیفه‎ای که از طرف خدا و پیغمبر برای، ما تعیین شده باید در اطراف قرآن بیندیشیم، تدبرکنیم و از گوهرهای گرانبهایی که خدا در این کتاب برای مردم ذخیره فرموده استفاده کنیم و حتی موقعی‎که تمام راه‎ها بسوی ما مسدود باشد (که خدا نکند چنین روزی پیش بیاید) و نتوانیم حتی از روایات هم استفاده کنیم باز این قرآن تنها راه‎گشای ما خواهد بود.
امروز بحمداللّه اهمیت تعلم قرآن و تفسیر قرآن تا حدود زیادی برای مردم روشن شده و اقبال بی‎سابقه‎ای برای تفسیر قرآن پیدا شده ولی باید در عین حال که از این استقبال مردم دلشاد باشیم، باید خائف باشیم از این‎که مبادا یک کجروی‎هایی در تفسیر قرآن پیدا شود که نه تنها جامعه را به حقایق اسلام نزدیک نکند بلکه راه‎های انحرافی را بسوی مقاصد شیطان باز کند، و می‎دانیم که متأسفانه چنین چیزهایی هم واقع شده است و امروز گروه‎هایی هستند با نام‎های مختلف که به گمان خودشان از قرآن استفاده می‎کنند و افکار خودشان را با آیات قرآن اثبات می‎کنند. بعضی از این‎ها کاملاً شناخته شده‎اند، بعضی از آن‎ها هم آن چنان که باید هنوز شناخته شده نیستند. ولی فعالیتشان در این زمینه بسیار قوی است.
ما باید هوشیار باشیم و در عین حالی که از اقبال مردم مخصوصاً جوانان به فهمیدن قرآن خوشحال باشیم باید بیم‎ناک باشیم از این‎که مبادا یک روش‎های انحرافی در تفسیر قرآن پیدا شود و مسیر جامعه را خدای ناخواسته تغییر بدهد.
البته باز سنگینی بار به دوش روحانیت است که می‎بایست این خلا را پر کند، آن‎هایی که می‎خواهند قرآن را بیاموزند راه صحیحی پیش پایشان باشد، همه این منحرفین از روی عمد و غرض ورزی دشمن اسلام و دولت اسلامی نشده‎اند، بسیاری از این‎ها که شاید اکثریت ایشان را تشکیل می‎دهد، در اثر اشتباه و تعلیمات و تلقینات غلط است که متأسفانه، مع الاسف، با هزار تأسف گاهی بعضی از این‎ها مورد تأیید بعضی از روحانیون هم واقع شده‎اند.
 به‎هرحال، ما باید هوشیارانه با این مسایل برخورد کنیم و مواظب باشیم راه صحیح قرآن را آن‎طورکه خود قرآن تعلیم می‎دهد و آن‎طور که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار نشان داده‎اند دنبال کنیم و با کمال بی‎غرض و بدون این‎که بخواهیم قرآن را بر مقاصد خودمان و یا افکار خودمان تطبیق کنیم، سعی کنیم افکار خودمان را بر قرآن تطبیق کنیم و این بلایی است که در زمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم وجود داشته و در نهج‎البلاغه یکی از دردهایی که حضرت علی (علیه السلام) از آن می‎نالید، همین است که کسانی می‎کوشند تا قرآن را بر افکار خودشان تطبیق کنند نه این‎که افکار خودشان را بر قرآن عرضه کنند.
وقتی در آن‎زمان با قرب به عهد پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، با وجود کسانی چون حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) چنین انحرافاتی پیدا می‎شده هیچ بعدی ندارد که در زمان ما در سطح بسیار وسیع‎تری پیدا شود مخصوصاً با ضعف علمی ما.
پس بدون شک یکی از واجب‎ترین وظائف روحانیت این است که تلاش کند تا تمام مفاهیم قرآن را هر چه صحیح‎تر و متقن‎تر تبیین کند و در دسترس جامعه قرار دهد در سطوح مختلف عالی و متوسط و ساده. این‎کار باید حتماً بشود وگرنه باز باید منتظر انحرافات دیگری بود که این هم جریان دارد.
امروز بیشتر جوانان!مسلمان عمیقاً در صدد یادگیری قرآن هستند و بی‎تابانه می‎خواهند مفاهیم قرآن را یاد بگیرند و حتی بخیال خودشان تحقیق هم بکنند. و خیال می‎کنند این کار ساده‎ای است مثلاً با رجوع به معجم و ...  شاید آن‎ها در این گمان خودشان معذور باشند ولی اگر کسانی در سالها در حوزه‎های علمیه بوده‎اند و دقت در آیات و روایات را از بزرگان دیده‎اند آن‎ها هم چنین بیندیشند حقاً آن‎ها معذور نخواهند بود.
وظیفه ماست که با بهره‎هایی که از بزرگان گرفته‎ایم و موازینی که از علماء و مفسرین به دست ما رسیده بهره‎گیری کنیم و با تدبرات بیشتر سعی کنیم که یک مفاهیم روشنی از قرآن به دست آریم و به‎جامعه عرضه کنیم تا دین خودمان را به اسلام و قرآن ادا کرده باشیم.
بله، فهمیدن معانی قرآن و تفسیر قرآن به این سادگی میسّر نیست، امّا اگر به هر کسی که بخواهد قرآن را بفهمد بگوییم باید سی سال کار کند و درس بخواند تا قرآن بفهمد این هم معنایش مأیوس کردن ایشان از معنای صحیح قرآن و یا انداختن آن‎ها در دامن منحرفین است. درست است که فهمیدن قرآن احتیاج به زحمات خاصی و تخصصاتی دارد، ولی بالاخره این زحمات را باید عده‎ای بکشند و حاصلش را در اختیار دیگران قرار دهند تا استفاده کنند. آن‎چه می‎بایست، عرضه کنیم مطالبی است که اسنادش به قرآن جای شک نباشد و در عین حال این مطالب به صورت پراکنده و بدون ارتباط و نظم هم نباشد، چون اگر ما مطالبی را پراکنده عرضه کنیم علاوه بر این‎که یادگیری آن مشکل است، آن فایده‎ای که از یک نظام فکری در مقابل نظام‎های فکری غلط باید گرفت آن فایده را نخواهد داشت.
می‎دانید که کتاب‎های انحرافی که در دنیا وجود دارد همه کوشیده‎اند که به افکار و اندیشه‎های خودشان یک شکل و نظامی بدهند. یعنی برای این‎ها یک ریشه‎ای معرفی کنند و سلسله مسایل منسجم و هماهنگی که با ارتباط و پیوند آن‎ها یک کل منظم و هماهنگ به وجود می‎آید.
ما در مقابل آن‎ها عیناً باید همین کار را بکنیم، یعنی معارف قرآن را به‎صورت سیستماتیک و با نظام عرضه کنیم به‎صورتی که دانش‎آموز بتواند از یک نقطه‎ای شروع کند و زنجیروار حلقه‎های معارف اسلام را به هم ربط بدهد و به آن‎چه هدف قرآن و اسلام هست در نهایت امر نایل شود.
پس ما ناچاریم معارف قرآنی را دسته‎بندی کنیم و به آن‎ها شکلی بدهیم تا برای جوانانی که وقت کمی برای آموختن قرآن دارند و در عین حال چاره‎ای هم جز این ندارند، یاد گرفتن این‎ها آسان باشد و در مقابل نظام‎های فکری دیگر قابل عرضه باشد.
دسته‎بندی معارف قرآن که توأم با تفسیر موضوعی خواهد بود یعنی آیات را بر حسب موضوعات دسته بندی کنیم و مفاهیم آن‎ها را به دست بیاوریم و رابطه‎ای بین آن‎ها در نظر بگیریم با این که ضرورت دارد امّا یک اشکالاتی هم دارد.
ما وقتی می‎خواهیم آیات را دسته بندی کنیم بعد از آنکه یک نظم خاصی برای موضوعات در نظر گرفتیم برای هر موضوع آیاتی پیدا می‎کنیم و در کنار هم قرار می‎دهیم و بعد درباره این‎ها می‎اندیشیم و از همدیگر کمک می‎گیریم برای روشن کردن نقطه‎های ابهامی که احیاناً در آیات دیگر وجود دارد یعنی: «تفسیر القرآن بالقرآن» همان راهی که علامه بزرگوار در تفسیر المیزان نشان داده‎اند و عمل کرده‎اند ولی باید متوجه باشیم که وقتی ما آیه‎ای را از سیاق خودش خارج کردیم و تنها این آیه را بدون رعایت قبل و بعد در نظر گرفتیم ممکن است مفاد واقعیش به دست ما نیاید، به عبارت دیگر آیات قرآن دارای قراین کلامیه‎ای هستند که گاهی در آیه قبل و گاهی در آیه بعد و گاهی در سوره دیگری ممکن است پیدا شود، برای این‎که ما به این محذور دچار نشویم که آیات مثله نشود، تکه تکه نشود و از مقام واقعیش خارج شود مثل «لا اله»ی نباشد که هنوز «الاّ اللّه» آن نیامده، برای این کار باید خیلی دقت کنیم که وقتی می‎خواهیم آیه‎ای را در موضوعی قرار دهیم تحت یک عنوانی آیات قبل و بعدش را هم در نظر بگیریم و اگر احتمال می‎دهیم که در آیات قبل و بعد قرینه‎ای بر این آیه وجود دارد آن‎ها را هم ذکر کنیم.
هیچ مانعی ندارد که ما آیه‎ای را که می‎خواهیم مورد استشهاد قرار دهیم با یک آیه قبل و یک آیه بعد ذکر کنیم و آن دو را بین پرانتز قرار دهیم برای این‎که موقع مراجعه به آیه آن قرائن کلامیه مغفول عنه واقع نشود.
این نکته را باز تکرار می‎کنیم که همیشه باید به قرائن قبل و بعد توجه داشته باشیم به خاطر این‎که برای خود بنده پیش می‎آید گاهی که روی آیه‎ای فکر می‎کنم و استظهاری می‎کنم بعد از مدتی توجه می‎کنم که در آیه قبل قرینه‎ای بوده که از آن غفلت کرده‎ام و اگر آیه را می‎دیدم استظهار کامل‎تری یا استظهار دیگری می‎کردم. این نکته را نباید فراموش کنیم.
حال که بناست ما آیات را دسته‎بندی کنیم و نظامی بین این آیات در نظر بگیریم این دسته‎بندی به چه شکلی انجام بگیرد و اقسام اصلی آن به چه صورتی باشد؟
می‎دانیم که قرآن کریم از این سنخ دسته‎بندی‎های مرسوم در کتب بشری لحافظ نفرموده است حتی کمتر سوره‎ای می‎شود پیدا کرد از همان سوره‎های یک سطری که دارای موضوع معینی باشد و راجع به یک چیز صحبت کرده باشد. غالباً حتی در یک آیه چند مطلب گنجانیده شده‎است و مفاد آیه دارای ابعاد مختلف و چهره‎های گوناگون است، یک آیه مثلاً هم بعد اعتقادی دارد، هم بعد اخلاقی، هم بعد تاریخی، هم بعد تشریحی و ...  و این هم مشکلی است برای تجزیه آیات ولی این قابل حل است به این‎که آیات را به‎ مناسبت‎های گوناگون تکرار می‎‎کنیم.
ما که ناچاریم معارف قرآن را دسته‎بندی کنیم، مفاهیم قرآنی را، طبعاً به تبع این دسته‎بندی باید آیات هم دسته‎بندی شود، یعنی برای هر بابی چند آیه ذکر کنیم، این دسته‎بندی را بر چه اساسی و طبق چه نظامی انجام دهیم؟
البته پیدا کردن یک عنوان کلی برای مفهوم یک یا چند آیه کار مشکلی نیست، مثلاً آیاتی که درباره نماز است یک عنوان کلی دارد عنوان عبادت و یا سایر مفاهیم، ولی عناوین کلیه‎ای که از آیات قرآن به دست می‎آید شکل دادنش و گنجانیدنش در یک نظام به این آسانی نیست، یعنی فرض کنید که ما همه قرآن را بررسی کردیم و مفاهیمی که از قرآن به دست می‎آید مثلاً تحت صد عنوان دسته‎بندی کردیم، خود این عناوین را چگونه بسنجیم تا نظامی به وجود بیاید. مثلاً آیه اول قرآن را تحت عنوانی نوشتیم آیه اول سوره بقره را هم تحت عنوانی نوشتیم و همین‎طور آیات را تحت عناوینی نوشتیم آیه اوّل درباره حمد خداست پس اولین عنوان حمد خدا آیه اول سوره بقره راجع به شرایط کسانی که هدایت قرآن شامل حال آن‎ها می‎شود و همین‎طور سایر عناوین حال آیا به‎ همین ترتیب عناوین را دسته‎بندی کنیم یا می‎شود در بین این‎ها هم نظامی برقرار کرد؟ و یک نقطه شروع طبیعی و منطقی برایش در نظر گرفت که این مطلب‎های صد‎گانه که عناوینی شدند برای آیات می‎بایست از یک نقطه خاصی شروع شود و به یک نقطه دیگری ختم شود.
به عبارت دیگر این عناوین کلی را باید تحت عناوین کلی‎تری مندرج کرد. مثلاً نماز، روزه، خمس، زکاة و ... را تحت عبادات و بیع، اجاره، قرض و ...، تحت معاملات و سایر عناوین. حالا خود این عناوین را ما چه قرار بدهیم و چه رابطه‎ای بین آن‎ها در نظر بگیریم؟
در این‎جا سه طرح می‎شود پیشنهاد کرد. البته طرح‎های دیگری هم ممکن است عرضه شود ولی به‎عنوان نمونه بهترین طرح‎هایی که برای تقسیم‎بندی معارف قرآن می‎شود عرضه کرد این‎ها را ذکر می‎کنیم تا در بین آن‎ها یکی را انتخاب کنیم.
1ـ شاید ذهن با این تقسیم‎بندی بیشتر آشنا باشد که محتوای دین به سه قسمت تقسیم می‎شود: 1ـ عقابد 2ـ اخلاق 3ـ احکام. این تقسیم‎بندی به اذهان ما خیلی آشنا است. در تفسیر المیزان هم در بسیاری از جاها یادآوری شده.
پس یک نحو تقسیم‎بندی این است که تمام معارف قرآن را به سه قسم تقسیم کنیم یک دسته در باب عقابد از توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت و بعد عقابد فرعی مثلاً جزئیات عالم برزخ در باب اخلاق آیات اخلاق و همچنین در باب احکام که مثلاً فقهاء ما در قسمت احکام این کار را کرده‎اند و «آیات الاحکام»هایی نوشته‎اند. شاید این‎ها یکی از دسته‎بندی‎های ما باشد. البته «آیات الاحکام»، معروف در بین شیعه هست از جمله از مقدس اردبیلی و بعضی معاصرین و اهل تسّنن هم دارند.
این طرحی است که ابتداءً شاید به نظر خیلی بیاید و طرح خوبی هم هست ولی فی الجمله در اطرافش می‎شود خرده‎گیری کرد. یکی این که گنجانیدن همه مفاهیم قرآن در این سه بخش جور نمی‎آید و مشکل است مثلاً بخش مهمی از آیات قرآن درباره تاریخ انبیاء است، داستان‎های پیامبران، گو این‎که در ضمن داستان نکته‎های توحیدی و تشریعی هست، نکته‎های اخلاقی هست ولی مجموعه داستان نه این است و نه آن. یک بخش خاصی است و اگر داستان را جمله جمله کنیم دیگر داستان نمی‎باشد. و اگر کسی نظر قرآن را درباره اصحاب کهف خواست نمی‎داند به کدام باب رجوع کند، بابی روشن و گویا که انسان بتواند داستان‎ها را پیدا کند وجود نخواهد داشت. و یک اشکال جزیی هم دارد و آن این‎که خود این سه قسم هم رابطه روشنی با همدیگر ندارد یعنی می‎شود با تکلف وجهی تراشید اما خیلی رابطه روشنی با هم ندارد عقابد بابی است ربطی به اخلاق ندارد و همین‎طور سایر اقسام. این‎که ترتبی بین این‎ها باشد و رابطه منطقی روشنی باشد این‎طور نیست، البته این اشکالش خیلی جزیی است. خوب این یک طرح، اگر طرح بهتری پیدا نکردیم این را اتخاذ نکردیم و الا فلا.
2ـ طرح دوم این است که بگوییم قرآن برای هدایت انسان است هُدیً لِّلنَّاسِ انسان دارای ابعاد گوناگونی است: بعد مادی دارد، معنوی دارد، فردی، اجتماعی، دنیوی، اخروی. معارف قرآن را بر حسب ابعاد وجودی انسان تطبیق کنیم و دسته‎بندی کنیم. محور را خود انسان قرار دهیم.
این کار هم شدنی است، اشکال اساسی هم ندارد که خلاف قرآنی به وجود آورد ولی اشکال فنی‎اش از آن طرح اول بیشتر است، اولاً خود انسان را محور قرار دادن، وقتی با دقایق مفاهیم قرآن آشنا شویم می‎بینیم که از نظر قرآن خیلی جالب نیست، این یک نوع گرایش اومانیستی است که اصل را انسان قرار دهیم و همه چیز را در اتباط با انسان بسنجیم، و قرآن با این گرایش خیلی موافق نیست، ما به خوبی می‎بینیم که تمام مفاهیم قرآن در هر بابی باشد، یک محور دارد، از عقایدش گرفته تا اخلاقش، تا مواعظش، داستان‎هایش، تشریعاتش، احکام فردی، احکام اجتماعی، همه این‎ها یک محور دارد و آن اللّه تبارک و تعالی است وقتی قانونی را بیان می‎کند می‎گوید خدا این حکم را بر شما نازل فرموده، وقتی اخلاقی را بیان می‎کند می‎گوید این خلقی است که خدا می‎پسندد. إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ، وَاللّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ، إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ، محور اخلاق باز اللّه تبارک و تعالی است. در عقابد هم که دیگر کاملاً روشن است. پس می‎توانیم بگوییم آیات قرآن بر اساس اللّه محوری است، اصطلاح مکتب قرآن مکتب «اللّهیسم» است نه مکتب «اومانیسم».
 پس باید محور را در معارف اللّه قرار داد و این را حفظ کرد; این خودش یک نوع انحراف است که محور را انسان قرار بدهند.
 اشکال دیگر این است که ابعاد وجودی انسان هم آن‎چنان مشخص نیست که انسان دارای چند بعد است، تا ما بگوییم بر اساس یک تقسیم روشنی در ابعاد وجود انسان دارد آیات را طبق این‎ها تقسیم کنیم و بین خود ابعاد هم باز یک ارتباط روشنی نیست به حسب نظر بدوی، ممکن است، ما بعداً از قرآن بفهمیم ارتباطی هست امّا از نظر بدوی ارتباط روشنی بین ابعاد وجود انسان نمی‎شود ادعّا کرد.
اشکال سوم این‎که، تقسیم کردن معارف قرآن بر طبق ابعاد وجودی انسان، این‎هم کار نازایی است، برای این‎که می‎بینیم گاهی یک حکم الهی و یا یک خلقی که در انسان مدح شده مربوط به بعد خاصی از وجود انسان نیست، بسیاری از ابعاد وجود انسان با این حکم، با این قانون، با این اخلاق ارتباط دارند. نمی‎شود گفت این خلق که در قرآن مدح شده مال این بعد خاص انسان است و ممکن است همان یک حکم ابعاد گوناگونی داشته باشد. این‎ هم یک اشکال مهمی است در این‎که بخواهیم معارف قرآن را بر اساس ابعاد وجودی انسان دسته‎بندی کنیم.
ـ طرح دیگر این‎ که ما محوری را اللّه قرار دهیم و تقسیمات آیات را نه در عرض هم، بلکه تقسیمات طولی انجام دهیم یعنی معارف قرآن را مثل یک رودخانه جاری، یک آبشاری که از منبع فیض الهی سرازیر است و به هر بخشی که می‎رسد، به هر مرحله‎ای که می‎رسد آن‎جا را سیراب می‎کند. اللّه الذی أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا ...؛ آبی را خدا از آسمان نازل فرموده هر وادی به اندازه ظرفیت خودش از این آب استفاده کرده و سیراب شده. معارف قرآن را مثل یک چشمه جاری ببینم که از مرحله‎ای می‎گذرد و وارد مرحله دیگری می‎شود و این مراحل ارتباطشان طولی است نه عرضی، تقسیماتی در عرض هم نیست، اول نقطه معینی دارد از آن‎جا شروع می‎شود از آن‎جا که لبریز شد فیضان می‎کند به مرحله دوم که مرحله دوم فرعی از مرحله اولی است نه این‎که بخشی در کنار او و قسیم او باشد و ما اگر معارف قرآن را دسته‎بندی می‎کنیم به حسب این مراتب طولی است گو این‎که وقتی به جایی می‎رسد کم‎کم پخش می‎شود و شاخه‎هایی هم پیدا می‎کند امّا اساس بر این است که ما معارف قرآنی را به حسب مراتب طولی در نظر بگیریم.
  این طرح به نظر ما رحجان دارد به خاطر چند جهت:
  اولاً: محور اللّه تبارک و تعالی هست و در کنار او چیزی را معرفی نمی‎کنیم. هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ بر خلاف تقسیمات دیگر که ما باید یا محور را اصلاً چیز دیگر مثل انسان قرار دهیم، یا اگر بحث توحید و عقابد را هم داریم در کنار آن‎هم اخلاق و احکام را به عنوان قسیم اعتقادات مطرح کنیم ولی در این‎جا اول یک بحث بیشتر نداریم، جای هیچ بحثی هم در کنار این بحث نیست، و تا این بحث حل نشود و از آن فارغ نشویم به بحث دوم نمی‎رسیم.
 پس اولین امتیازاتش این است که بر اثر محور بودن اللّه این تقسیمات ذکر می‎شود. و فایده دومش این است که ترتیب منطقی بین مسایل و تقسیمات حاصل می‎شود، چون وقتی این بخش‎های مختلف سلسله‎وار به هم مربوط بودند تبعاً بحث قبلی یک نوع تقدمی بر بحث بعدی خواهد داشت و تقدمش روشن و قابل فهم است، بخلاف این که ما چند تقسیم در عرض هم داشته باشیم که مقدم داشتن یکی بر دیگری احتیاج به تبیین دارد که گاهی هم باید با تکلف درست کنیم. فرض کنید شئون فردی و اجتماعی انسان، دو بعد وجودی انسان، حال آیا اول فردی را بگوییم و یا اول اجتماعی را؟ «اصالة الفرد» می‎گوید: فرد مقدم است، «اصالة الجامعة» می‎گوید: جامعه مقدم است. حال ما اول آیات اجتماع را بنویسیم یا آیات فرد را؟ ولی اگر یک ترتیب طبیعی بین این مفاهیم بود که هر دسته ترتب منطقی بر دسته قبلی دارد. دسته قبلی دسته بعدی را می‎زاید، علیت دارد نسبت به او، تقدم دارد این نظام منسجم‎تر خواهد بود. و آن اشکالات طرح‎های قبلی را ندارد.
طرح را به صورت فهرست و اجمالی می‎گوییم و انشاء اللّه بعدها به همین ترتیب وارد بحث می‎شویم:
بخش اول: درباره خدا و آیات مربوط به ذات خدا و به دنبالش آیات صفات خدا و سپس افعال خدا. افعال الهی به حسب بیان قرآنی به دو بخش تقسیم می‎شود: بخش خلق و بخش تدبیر، خلق هم خلق انسان و خلق جهان. ولی طبیعتاً خلق جهان بر خلق انسان مقدم است. سپس بعد از خداشناسی نوبت به تفاصیل افعال می‎رسد که همان خلق و تدبیر است، تفاصیل افعال از شناخت جهان شروع می‎شود که خلق جهان باشد که البته بیان این‎ها همه در رابطه با آفرینش خداست، قرآن نمی‎آید آسمان و زمین را منهای ارتباطش با خدا بحث کند، هر جا هست صحبت از این است که خدا شمس و قمر را این‎گونه آفرید. یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ نه «یلج اللیل و النهار»، همه‎جا رابطه هر چیزی با خدا محفوظ است، پس از خلق جهان قسمتی از آن خلق زمین است. خلق زمین منتهی می‎شود به این‎که بخشی از زمین انسان است که انسان از خاک زمین آفریده شده است. بعد از خلق عالم و موجودات جوی و سایر مخلوقات غیر از انسان، انسان از بخش قبلی به وجود می‎آید، یعنی انسان‎شناسی مترتب بر جهان‎شناسی است. آیاتی که مربوط به انسان است خلقت بدنش، خلقت روحش، وقتی وارد بحث روح شدیم. ببینیم این روح باقی است که دوباره به بدن برمی‎گردد زنده می‎شود. در این رابطه مسأله جاودانی انسان و معاد مطرح می‎شود، و همین‎طور این‎که انسان دارای خصایصی است با اختیار خودش سرنوشت خودش را می‎سازد فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ، موجودی است مختار، انتخاب‎گر، باید راهش را خودش انتخاب کند، این انتخاب احتیاج دارد به شناخت و قدرت، تا نشناسد انتخاب معنی ندارد، بعد از انسان‎شناسی مسأله راه‎شناسی مطرح می‎شود. حال که انسان موجودی است انتخاب‎گر، چگونه راهش را بشناسد، مبحث شناخت انسان مطرح می‎شود، خدا به انسان عقل و وسایل ادراک داده ولی این‎ها کافی نیست و وحی را به انسان عطا فرموده و مسأله نبوت مطرح می‎شود.
مسایلی که اطراف نبوت هست، حقیقت وحی چیست، کسانی که به آن‎ها وحی می‎شود چند دسته‎اند، رغبتی دارند، نبوت، رسالت، امامت، مقامات انبیاء بحث می‎شود، می‎رسیم به بحث پنجم که همان راهنماشناسی است یعنی فهمیدیم که وحی هست نبوتی هست، حال چه کسانی هستند که به آن‎ها وحی شده چه ویژگی‎هایی دارند در این‎جاست که تاریخ انبیاء مطرح می‎شود، این انبیاء چه کسانی بودند چه خصوصیاتی داشتند، چه جور زندگی کردند، با چه کسانی سروکار داشتند تا می‎رسد به تاریخ پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، ویژگی پیغمبر اسلام کتابی است که بر آن حضرت نازل شده که جامع‎ترین و ناسخ همه کتاب‎هاست و این چیزی است که از پیغمبر (صلی الله علیه وآله) برای ما باقی مانده است و مظهر نبوت آن حضرت است که در دست ماست. در این قسم قرآن‎شناسی است که بحث‎هایی پیرامون قرآن مطرح می‎شود که کیفیت نزولش ـ اقسام آیاتش ـ چیزهایی که خود قرآن مطرح کرده مانند محکم و متشابه و غیره، از این‎جا می‎رسیم به این‎که این قرآنی که نازل شده با این خصوصیات، می‎خواهد چه کند؟ آمده بشر بسازد چگونه قرآن می‎خواهد انسان را بسازد، بخش انسان‎سازی قرآن یعنی بخش اخلاق تزکیه‎ای که قرآن می‎کند و می‎خواهد آلودگی‎ها را برطرف کند این چگونه است؟ این بخش هفتم، بعد از انسان‎سازی ابعاد مختلف سازش انسان از نظر قرآن مطرح می‎شود که می‎شود این‎ها جزء همین بخش باشد یا بخش‎های جداگانه، قرآن یک مسایلی را برای ساختن انسان، تعلیم و تربیت انسان، در رابطه با خدا در نظر می‎گیرد، عبادات و گاهی مسایل انسان با خودش، مسایل فردی انسان، و گاهی رابطه انسان‎ها با یکدیگر، مسایل اجتماعی انسان، پس هشتم احکام عبادات و نهم احکام فردی و مهم مثل پاک و نجس بودن، حلال و حرام بودن و ...  و دهم احکام اجتماعی است که در این احکام اجتماعی باز می‎شود تقسیمات فرعی‎تر در نظر گرفت که اول اصلاً جامعه از نظر قرآن چیست آیا اصالت دارد یا نه و بحث‎هایی که مربوط می‎شود به جامعه‎شناسی و این مقدمه بحث اجتماعیات را تشکیل می‎دهد از این گذشته احکامی که هست احکام اقتصادی ـ جزایی ـ قضایی ـ سیاسی و احکام مدنی این پنج قسم و ممکن است تقسیمات دیگری هم ذکر شود ولی همه این‎ها تقسیمات فردی است و اشکال در این‎ها نمی‎آید که این‎ها عرض هم هستند چون تقسیم اصلی همان احکام اجتماعی قرآن است.
بنابراین ما قرآن را به ده بخش تقسیم می‎کنیم که این‎ها سلسله‎وار از یک مبدأی شروع می‎شود و به یک نهایتی که تشکیل جامعه صالح انسانی است که این احکام در آن پیاده می‎شود می‎انجامد.
و صلى الله على محمد و آله الطاهرین والحمدلله رب العالمین


دوشنبه هفدهم 1 1388
X