ایام بگذرانم در انتظار مهدی
قدر و دخان بخوانم در انتظار مهدی
ای که مرا بخوانی تخفیالصدور دانی
هر دم بود فغانم در انتظار مهدی
دستی به سرگذارم دستی به سینه دارم
الغوث و الامانم در انتظار مهدی
ابر کرم بباران بر کوی سربداران
بر کف گرفته جانم در انتظار مهدی
در بین هر مناجات با وعده ملاقات
ساعات بگذرانم در انتظار مهدی
شب تا سحر بسوزم دیده به در بدوزم
چون شمع نیمه جانم در انتظار مهدی
جمعه به جمعه نالم ناله برد مجالم
یاسین و ندبه خوانم در انتظار مهدی
من نذر صبح نورم وقف شب ظهورم
زنده اگر بمانم در انتظار مهدی
هر لحظه دارم امید بینم جمال خورشید
مانند سایبانم در انتظار مهدی
دانی که اهل دردم شب گرد و کوچه گردم
هر سو سری کشانم در انتظار مهدی
باشد گواه صبرم چشمان پر ز ابرم
وین اشک خونفشانم در انتظار مهدی
با سوره تبارک در این مه مبارک
همچون فرشتگانم در انتظار مهدی
گر قلب خسته دارم شمشیر بسته دارم
پیرم ولی جوانم در انتظار مهدی
ای پیک هر شب من لبیک بر لب من
این است ارمغانم در انتظار مهدی
التماس دعا: محسن زاده
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است وبال وپر دارد
بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب
که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد
بخوان دعای فرج را و نا امید مباش
بهشت پاک اجابت هزار در دارد
بخوان دعای فرج را که صبج نزدیک است
خدای را شب یلدای غم سحر دارد
بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال
مسافر دل ما نیت سفر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
ز پشت پرده غیبت به ما نظر دارد
بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا
حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد
التماس دع:محسن زاده
یابن الحسن اى نگار زهرا تعجیل نما بهار زهرا بگشا تو گره ز کار زهرا بنما به همه مزار زهرا شد وقت عطا و عید زهرا بنما نظرى به مشکل من تو نور بده به حاصل من جان را به قدوم تو فشانم از دورى تو بى قرارم عادت به گناه شد شعارم مقبول شوم در امتحانم ما را تو بخر به جان زهرا یارى تو تا فرج نماییم آشفته در انتظار باشند وعده به ظهور عید داده ایجاد گر قوام خلقت نور بصر سفیر اعظم شادابى گلشن خدیجه ساقى برسد ز عصر کوثر
آنکس که فروغ جاودان است محبوب زمین و آسمان است
جانم شده مبتلاى زهرا آید ز حرم صداى زهرا
یک عمر دویده ام که آید بر گوش دلم نواى زهرا
از لطف خداى مهربانم شد خلقت ما براى زهرا التماس دعا: محسن زاده
|
به نام حضرت زهرا قسم که یا مهدى
ز درگهت نشوم لحظه اى جدا مهدى
به دل مگیر بدیهاى سائل خود را
بساز مثل همیشه تو با گدا مهدى
امان از آنکه شود غفلت گناهانم
طناب دست توچون دست مرتضى مهدى
اگر وجود من پست مانع فرج است
دعا نما که شوم زودتر فدامهدى
به خال هاشمى گونه ات گرفتارم
بخوان مرا که شدم بر تو مبتلا مهدى
براى آنکه شوم مورد پسند على
میان گریه دعا کن کمى مرا مهدى
خدا کند که بر اعمال من کند تأثیر
فغان و گریه و این ماتم و عزا مهدى
همیشه گفته ام و باز با تو مى گویم
میان سینه بود داغ کربلا مهدى
التماس دعا : محسن زاده
چشم انتظار
چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی
اشکم شبیه خون جگر شد نیامدی
گفتم غروب جمعه تو از راه می رسی
عمرم در این قرار به سر شد نیامدی
تا خواستم به جاده ی وصل تو رو کنم
غفلت مرا رفیق سفر شد نیامدی
در مسجدیم وطاعت این ماه شغل ماست
بی قبله هر نماز به سر شد نیامدی
این نفس بد مرام مرا خوار و زار کرد
روز و شبم به لغو سپر شد نیامدی
رسوایی گدای تو از حد گذشته است
عمرم به هر گناه هدر شد نیامدی
از ما گناه سر زد و تو شاهدش شدی
دیدی دلم به راه دگر شد نیامدی
خسران زده کسی است که از یار غافل است
بی تو دعا بدون اثر شد نیامدی
از ما که منفعت نرسیده برای تو
هر چه ز ما رسیده ضرر شد نیامدی
گفتیم لا اقل سر افطار می رسی
دیده به راه ماند و سحر شد نیامدی
سروده ی احسان محسنی فر
التماس دعا : محسن زاده
من کیستم گدای گدایان این درم
گر پانهم به جای دگر خا بر سرم
روزی اگر بناست از این در جدا شوم
از هم جداشوند سر وجان وپیکرم
محتاج دام وشیفتۀ دانۀ توأم
هر چند در حریم تو کم از کبوترم
زوّار عارفند به حق تو یا حسین
ای وای من که از همه بی معرفت ترم
بر پادشاهیدو جهان ناز می کنم
از آن خوشم که بر در این خانه نوکرم
مهر توگشت شیرۀ جان وروان روح
از لحظه ای که شیر به من داد مادرم
فیض زیارت تو وآلوده ای چو من
گر لطف تو نبود نمی گشت یاورم
هر کس که دشمن است تورا دشمنش منم
حتی اگر بود پدرم یا برادرم
از صدق وپاکی پدر ومادرم بود
گر عاشق پیمبر وآل پیمبرم
یک عمر از تو گفتم وخواهم که وقت مرگ
خیزد حسین حسین زنفس های آخرم
پای مرا ببند که پا بند خود کنی
دست مرا بگیر که مسکین این درم
من میثمم که با همه بی دست وپائیم
جز دار عشق تو نبود دار دیگرم
التماس دعا: محسن زاده
مگو که بی خردم هیچکس نمی خردم
کرامت تو به بالای دست می بردم
اگر جدا کنی از خود مرا کم از صفرم
وگر کنار تو باشم فزون تر از عددم
گدایی درت از خلق بی نیازم کرد
که در سوال کسی جز تو را صدا نزنم
هزار بار شدم غافل از تو دیدم باز
فزونی کرمت سوی این حرم کشدم
ز کثرت کرمت ای کریم اهل البیت
خجالتی که کشیدم هماره می کُشدم
زهی کرامت و لطفت که دعوتم کردی
بجای آنکه گذاری به سینه دست ردم
مرا میان سگان درت پناه بده
و گرنه گرگ گنه حمله کرده می دردم
بهای یک ثمن بخس هم ندارم لیک
به لطف خویش امام رئوف می خردم
مرا به گلبن عشقش پناه داد رضا
اگر چه نیست به جز مشت خار در سبدم
هاده ام به روی خویش نام (میثم) را
بهانه ایست قبولم کند،اگرچه بدم
التماس دعا :محسن زاده
در این بلندی آمد چو زینب
شد روز روشن در دیده اش شب
گودال بود ونور دو عینش
از یک طرف شمر یک سو حسینش
دور وبر آن گودال خونین
هر کس که آمد زد از رۀ کین
در پیش چشم مظلومه خواهر
یک ضربه برآن جسم مطهر
زان مردمان بی نام وبی ننگ
می زد یک تیر واندیگری سنگ
آن یک به نیزه وان یک به شمشیر
گویا تن شه بوده چو نخجیر
زینب نگاهش بوده به گودال
نوردوعینش می زد می زد پر وبال
ای وای از آن دم شمر ستمگر
بگرفته بر کف از کینه خنجر
او چکمه در پا بر روی سینه
بنشسته اما با بغض وکینه
خواهر نگاهش سوی برادر
چشم برادر هم سوی خواهر
کرد این اشاره با خواهر خود
با آن یگانه غم پرور خود
بر گرد خیمه ای یاور من
آمد کنار من مادر من
جای تو مادر باشد کنارم
من در کنارش جان می سپارم
التماس دعا : محسن زاده
این جا سر حسین را با تیغ کین بریدند
هم جسم بی سرش را در خاک وخون کشیدند
شمرستمگر آمد با خنجر کشیده
در پیش چشم مادر سر از پسر بریده
او می برید از تن سر از حسین زهرا
پیچیده ناله های زهرا میان صحرا
زهرا زجنت آمد در گوشه ای زگودال
می دید نور چشمش هی می زند پر وبال
خنجر زحنجر این جا شرم وحیا نموده
سر از قفای مولا قاتل جدا نموده
لب تشنه سر بریدند از نور چشم حیدر
شرمی نکرده قاتل از زادۀ پیمبر
بعد از بریدن سر تن را به خون کشاندند
ده اسب را به روی جسم حسین دواندند
التماس دعا: محسن زاده
بزن بر سر تو ای شیعه که این جا قتلگاه است
بیفشان اشک از دیده که جای اشک وآه است
که اندر این مکان سبط نبی را سر بریدند
همین جا پیکرش را در میان خون کشیدند
همین جا بود شمر بی حیا آمد به گودال
همین جا نور چشم فاطمه میزد پر وبال
همین جا آتش ظلم وشقاوت زد شراره
همین جا پیکر سلطان دین شد پاره پاره
همین جا گرگ خو ها پیکر شه را دریدند
حسین را با لب عطشان همین جا سر بریدند
همین جا شمر دون با چکمه آمد روی سینه
کشانده تیغ برحلق حسین از بغض وکینه
همین جا خواهر غمدیده او زینب آمد
تو گوئی جان زینب در همین جا بر لب آمد
همین جا دید نور عین او در خون طپیده
همین جا بوسه زد زینب به رگهای بریده
همین جا زد عدو بر دخت زهرا تازیانه
زسیلی مانده بررخسارۀ طفلان نشانه
بسوز ای محسنی از داغ فرزند پیمبر
که پاداش تورا زهرا دهددر روز محشر
التماس دعا : محسن زاده عاشق شده دل من، بر روى تو ندیده
کى مى شود ببینم، آن چهره حمیده
کى مى شود نصیبم، بوسه به دست و پایت
کى بوسه مى زنم بر، آن قامت رشیده
کى مى شود که خاک، پاى تو اى حبیبم
گردد به هر دو چشمم چون سرمه اى کشیده
بشنیده ام صداى زهرا دگر گرفته
صحبت کند ولیکن آهسته و بریده
از قامت رشیدش چیزى دگر نمانده
در بستر جدایى، رنگ از رخش پریده
اى یادگار زهرا، اى گلعذار زهرا
هستى بهار زهرا، اى روشنى دیده
التماس دعا:محسن زاده