دست و دریا |
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل! |
تو را دیده ام بارها؛ یا اباالفضل! | |
تو، از آب، می آمدی، مشک بر دوش- |
و من، در تو، غرق تماشا؛ اباالفضل! | |
اگر دست می داد، دل می بریدم |
به دست تو، از هر دو دنیا، اباالفضل! | |
دل- از کودکی- از فرات، آب می خورد |
و تکلیف شب:" آب، بابا، اباالفضل." | |
تو- لب تشنه- پرپرشدی، شبنم اشک- |
به پای تو می ریزم، اما، اباالفضل! | |
فدک، مادری می کند کربلا را؛ |
غریبی، تو- هم- مثل زهرا، اباالفضل! | |
تو را هر که دارد، زغم، بی نیاز است؛ |
وفا- بعد از این- نیست تنها، اباالفضل! | |
تو با غیرت و، آب و، دست بریده: قیامت، به پا می کنی؛ یا اباالفضل! |
| |
"ابوالقاسم حسینجانی" |