دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1757608
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

طبق اساسنامه فرهنگستان هنر (مصوب 25 اسفند 1377 شورای عالی انقلاب فرهنگی) این فرهنگستان موسسه‌ای با شخصیت حقوقی مستقل است که به نهاد ریاست‌جمهوری وابسته و اعتبارات آن هم در بودجه سالانه کشور در ردیف اعتبارات نهاد ریاست‌جمهوری منظور می‌شود

کمتر کسی می‌توانست حدس بزند که تغییرات مدیریتی در یک نهاد فرهنگی می‌تواند چنین شائبه‌های سیاسی پیدا کند اما ماجراهای سیاسی در رقابت‌های انتخاباتی شرایط را به گونه‌ای رقم زد که رئیس جدیدی برای فرهنگستان هنر انتخاب شود. طبق اساسنامه فرهنگستان هنر (مصوب 25 اسفند 1377 شورای عالی انقلاب فرهنگی) این فرهنگستان موسسه‌ای با شخصیت حقوقی مستقل است که به نهاد ریاست‌جمهوری وابسته و اعتبارات آن هم در بودجه سالانه کشور در ردیف اعتبارات نهاد ریاست‌جمهوری منظور می‌شود.
 
به هر حال زمزمه‌ها بالاخره به حقیقت پیوست و شورای عالی انقلاب فرهنگی حکم به برکناری میرحسین موسوی را داد تا او پس از 11 سال از این مجموعه خداحافظی کند. حکم برکناری موسوی سه‌شنبه آخر شب صادر شد و فرد جایگزین نیز چهره نام‌آشنایی بود؛ «علی معلم دامغانی» شاعر شناخته شده‌ای که تجربه سال‌ها حضور در ریاست شورای شعر و موسیقی سازمان صدا و سیما را در کارنامه دارد. 

در این میان با توجه به حواشی موجود در مورد این تصمیم روز گذشته عده کمی از چهره‌های سیاسی و فرهنگی حاضر به گفت‌وگو در این مورد شدند، ولی اخباری منتشر نشد که برکناری موسوی و انتخاب معلم با استقبال اعضای فرهنگستان رو‌به‌رو نشده و احتمال استعفای دبیر و مدیران کل فرهنگستان هنر و همچنین اعضای پیوسته این فرهنگستان وجود دارد؛ خبری که صحت آن تایید و تکذیب نشد ولی استعفای احتمالی این افراد اقدامی دور از ذهن نیست. 

نگاهی به نام اعضای پیوسته فرهنگستان نشان می‌دهد که تعداد قابل‌توجهی از آنها از همفکران موسوی بوده و در انتخابات ریاست‌جمهوری نیز حمایت خود را از این کاندیدا نشان دادند. سیدمحمد بهشتی‌شیرازی، مجید مجیدی، زهرا رهنورد، داریوش مهرجویی، محمود عزیزی، محمود فرشچیان، شاهین فرهت، سیدمحمد احصایی و مجید کیانی‌ از جمله چهره‌های عضو فرهنگستان هستند که با توجه به ارتباط نزدیکی که با موسوی دارند احتمال استعفای آنها محتمل به نظر می‌رسد. 

بی‌تردید اگر برکناری موسوی در دولت نهم صورت می‌گرفت این همه حاشیه به‌دنبال نمی‌آورد و پذیرفته می‌شد. با این حال حاشیه‌های انتخابات ریاست جمهوری و رقابت موسوی و احمدی‌نژاد و وقایع پس از انتخابات به‌گونه‌ای بود که حالا شائبه سیاسی بودن برکناری را نزد اهالی فرهنگ دامن زده است، چنانکه سیدمحمد بهشتی، از اعضای پیوسته فرهنگستان این برکناری را کاری سیاسی خواند و در راستای دولتی کردن فرهنگستان هنر ارزیابی کرد. 

همچنین برخی از اعضای فرهنگستان معتقدند از آنجا که رشته اصلی علی معلم ادبیات بوده و او بیشتر فعالیتش را در حوزه شعر سپری کرده است. وی برای عضویت در فرهنگستان زبان و ادب فارسی مناسب‌تر به نظر می‌رسد. بهشتی از حضور معلم در فرهنگستان هنر با عنوان بدعت یاد می‌کند. به‌رغم این دست انتقادها برخی نیز از این تصمیم استقبال کرده‌اند. حسین ابراهیمی، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس و رئیس مرکز رسیدگی به امور مساجد از جمله افرادی است که حمایت خود را از این تغییر ابراز
داشته است. 

به گفته وی انتخاب معلم‌دامغانی به سمت رئیس فرهنگستان هنر مقصود نظام را تامین می‌کند.از طرفی میرحسین موسوی نمی‌توانست دیگر تصدی پست ریاست فرهنگستان هنر را داشته باشد و باید کار از ایشان گرفته می‌شد چرا که موسوی با تفکر خاص خود نمی‌تواند در جامعه دینی و اسلامی ارزش‌های فرهنگی و هنری جامعه را حفظ کند. به‌رغم این اعلام حمایت، تعدادی از اهالی فرهنگ و هنر همچون تهمینه میلانی و حافظ موسوی به مخالفت با سیاسی شدن امور فرهنگی پرداخته و از تغییر موسوی انتقاد کردند.
شورای عالی انقلاب فرهنگی چندی پیش در نخستین گام اقدام به تغییر اساسنامه این شورا کرد. 

در ادامه علی معلم دامغانی به عنوان عضو این فرهنگستان انتخاب شد و پس از تغییر رئیس فرهنگستان پزشکی، این شایعه دهان به دهان پیچید که رئیس‌جمهور قصد دارد رئیس فرهنگستان هنر را نیز تغییر دهد. سرانجام سه‌شنبه شب جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی برگزار شد و احمدی‌نژاد ‌به‌رغم آنکه در شیراز به سر می‌برد سفر استانی خود را نیمه کاره گذاشت و به تهران آمد تا در جلسه تصمیم‌گیری شرکت کند. 

به گزارش سایت تابناک در این جلسه غلامعلی حدادعادل و برخی دیگر از اعضا پیشنهاد می‌دهند تا مهدی چمران به عنوان رئیس انتخاب شود اما احمدی‌نژاد با انتخاب چمران مخالفت کرده و پیشنهاد می‌دهد تا برای انتخاب مهدی کلهر رای‌گیری شود. کلهر نمی‌تواند رای موافق اعضا را به دست بیاورد و با توجه به آنکه رئیس دولت موافق ریاست چمران نبود گزینه سوم یعنی علی معلم‌دامغانی مطرح شد که وی حائز اکثریت آرا شد. 

در همین حال تغییر و تحول در فرهنگستان هنر فقط محدود به ریاست آن نبوده است چرا که شورای عالی انقلاب فرهنگی در جلسه آخر خود سه فرد جدید را هم به‌عنوان اعضای پیوسته فرهنگستان انتخاب کرد. بنا بر این تصمیم، جهانگیر الماسی، مهدی کلهر و مجتبی رحماندوست به جمع 27 عضو پیوسته فرهنگستان اضافه خواهند شد. مهدی کلهر چهره‌ای فرهنگی در مجموعه مشاوران و اطرافیان احمدی‌نژاد شناخته می‌شود؛ فردی که موضع‌گیری‌های جنجالی نیز داشته و چهره سیاسی او بر چهره فرهنگی ‌وی غلبه دارد. جهانگیر الماسی نیز بازیگری شناخته شده است (متولد 1334 تهران و بازیگر فیلم‌هایی چون شبح کژدم، سرزمین آرزوها، نارونی، دیگه چه خبر و...) و در سال‌های اخیر علاقه زیادی به فعالیت‌های سیاسی نشان داده است. 

در انتخابات دوره نهم او چند ماه بعد از پیروزی احمدی‌نژاد به صف حامیان وی پیوست. در میان افراد معرفی شده به‌عنوان اعضای جدید فرهنگستان، شاید مجتبی رحماندوست کمتر از بقیه شناخته شده باشد. وی برادر بزرگ‌تر مصطفی رحماندوست شاعر کودک و نوجوان است. او در میان اهالی فرهنگ، به‌عنوان نویسنده‌ای ارزشی شناخته می‌شود که بیشتر تالیفات وی در حوزه مذهبی و دفاع مقدس است. شنیده شده است. وی در تغییر و تحولات تازه، مهدی کلهر به‌عنوان دبیر فرهنگستان هنر منصوب شده و جای بهمن نامور مطلق را می‌گیرد.

منبع : فرارو

دسته ها : خبر - سیاسی - فرهنگی
پنج شنبه سوم 10 1388

پس‌لرزه های برکناری میرحسین

 با برکناری میرحسین موسوی از ریاست فرهنگستان هنر، بهت و حیرت بر فضای فرهنگستان حکمفرما شده است.

به گزارش خبر آنلاین برکناری میرحسین موسوی از ریاست فرهنگستان هنر ، پس از 11سال ریاست بر این فرهنگستان،  کارکنان و اعضای فرهنگستان را در بهت فرو برده است. 

این اتفاق  سه‌شنبه شب گذشته و پس از جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی رخ داد و علی معلم دامغانی که چندی پیش از سوی همین شورا به عنوان عضو پیوسته معرفی شد جایگزین موسوی شد.

به دنبال این تغییر و تحول، احتمالا امروز مدیران کل و مسوولان ارشد فرهنگستان استعفا خواهند کرد و احتمال استعفای دست‌جمعی اعضای پیوسته فرهنگستان که 27 نفرند نیز قوت گرفته است.

همچنین گفته می شود مهدی کلهر که در جلسه سه‌شنبه شب به همراه جهانگیر الماسی و مجتبی رحماندوست به عضویت پیوسته فرهنگستان درآمد به جای بهمن نامورمطلق به عنوان دبیر فرهنگستان منصوب خواهد شد.

موسوی از سال 77 تاکنون رییس فرهنگستان بود و آخرین بار در سال 87 با حکم محمود احمدی‌نژاد، ریاستش به مدت 4سال تمدید شده بود.

منبع : خبر ان لاین

دسته ها : خبر - سیاسی - فرهنگی
چهارشنبه دوم 10 1388
ستاد آیتی در گفت و گو با خبرآنلاین

ارتباط نسل جدید با نخبگان منقطع شده است

 آیتی، عبدالحمید  - مردی که از سال 1329 در مسیر تحقیق و ترجمه کتب علوم عربی و پرورش شاگردان دیروز و استادان امروز نقش والایی داشته است، کسی نیست جز استاد عبد المحمد آیتی.

 چهره ماندگار ادبیات و ترجمه در ایران که این روزها در سن کهن سالی به سر می برد و هنوز دست از نگارش و ترجمه بر نداشته است. گفت و گوی کوتاه ما را درباره نخبگی و وضعیت نخبگان، با این استاد برجسته می خواند:

تعریف شما از نخبه چیست ؟
نخبه یعنی انتخاب شده و به نظر من یکی از ویژگی های نخبه این است که باید از دیگران پرکارتر باشد. نخبه فعال در صحنه جامعه است. کسی که باید متن جامعه را راهبری کند.

خیلی ها از نخبه، یک چهره در حاشیه می شناسند. چرا؟
فرد نخبه حتی اگر در کنج خانه مشغول تحصیل و تحقیق باشد باید اثر کارش در متن جامعه نمایان شود. در بیداری مردم ، هدایت افکار عمومی و تربیت افراد موثر باشد.

ارزیابی شما درباره نقش نخبگان امروز در جامعه چیست؟
فعال نیستند. کارهای موثر فراوانی انجام شده اما هدایت شده و برنامه ریزی شده نیست. با وضعیت مطلوب خیلی فاصله داریم.

ارتباط نسل جدید با نخبگان را چگونه می بینید؟
ضعیف است. منقطع شده. کمتر این روزگار جوان ها به سراغ اهل علم و تفکر و تحقیق می روند. در گذشته این طور نبود. این ارتباط حلقه های فراوانی داشت.

دسته ها : گفتگو - فرهنگی
چهارشنبه بیست و پنجم 9 1388

کتاب‌هایی که نه به درد دنیا می‌خورند، نه به درد آخرت

 رحماندوست، مصطفی  - این گفت‌وگوی کوتاه را علی چنگیزی با مصطفی رحماندوست انجام داده است که آن را در وبلاگ مهمان قرار داده‌ایم:

به نظر شما به ادبیات کودک و نوجوان بومی رسیده‌ایم؟

آره رسیده‌ایم. چند وقتی هست که رسیده‌ایم. همین که در کشور تالیفاتی مثل شعر قصه و رمان داریم که در حد مسابقه کتاب سال هستند؛ یعنی ما ادبیات کودک و نوجوان بومی داریم.

آیا شاخصه‌های جهانی شدن را در ادبیات کودک و نوجوان داریم؟

در بعضی‌ها بله. نوشته‌ها و قصه‌هایی هستند که شاخصه‌های جهانی شدن را دارند. البته تعدادشان زیاد نیست. اما سالی سه چهار کتاب در سال به زبان‌های دیگر ترجمه می‌شوند و مورد استقبال هم قرار می‌گیرند. هرچند کم است و این به دلیل مشکلاتی است که وجود دارد، ترجمه از زبان فارسی سخت است و آدم‌های کمی هستند که بتوانند این کار را انجام بدهند. هرچند به پیشرفت‌هایی هم رسیده‌ایم اما هنوز کم است.

آیا به عقیده شما در حوزه ادبیات کودک و نوجوان مشکل کتابسازی داریم؟

مفصل. از حدود چهار هزار کتاب حدود دوهزار و پانصد عنوان آن یا کتاب‌های کمک آموزشی هستند، که نه به درد دنیا می‌خورند و نه به درد آخرت، یا کتاب‌های سطحی و بازاری هستند.

هنوز هم معتقدید باید به بعضی کتاب‌ها زرشک طلایی داد؟

[می‌خندد] آره، هنوز معتقدم باید علامت استاندارد به کتاب‌ها بدهیم. باید به پدر و مادر این امکان را بدهیم که کتاب خوب را از بد تشخیص بدهند.

آیا فکر نمی‌کنید کارکترهای داستان‌های کودکان و نوجوان ایران قافیه را به کارکترهای فرنگی باخته‌اند؟

نه، معتقدم هنوز به این نقطه نرسیده‌ایم. هنوز خانواده‌های ایرانی کارکترهای خودمان را بیشتر می‌پسندند. برای مثال من یک کتاب نوشته‌ام شامل پنجاه شصت قصه کوتاه برای بازی با انگشت که اتفاقا خیلی مورد توجه خانواده‌های ایرانی قرار گرفته است و حتا به سوئدی و انگلیسی هم ترجمه شده است.

منبع : خبر آن لاین

دسته ها : گفتگو - فرهنگی
شنبه بیست و یکم 9 1388
لاله اسکندری با سریال ابراهیم حاتمی‌کیا کارش را شروع کرد. شروع موفقی داشت و توانست در آن نقش، بسیار خوب بدرخشد. کارنامه کاری اسکندری تغییر و تحول زیادی دارد، اما «در چشم باد»، سریالی است که او پنج سال درگیر آن بود و یکی از نقش‌های اصلی آن را برعهده دارد. کم‌کم حضور او را بیشتر حس خواهید کرد، به همین بهانه با او درباره سریال و قسمت‌های آمریکا به گفت‌و‌گو نشستیم.

از «در چشم باد» بگویید و اینکه اینقدر طولانی شد. حتی بخش‌های آمریکای این سریال هم طولانی‌مدت شد. چرا؟!
زمانی که من سال 84 برای این سریال قرارداد بستم، بخش آمریکا در فیلمنامه بود و مثل همه فیلمنامه‌ها که می‌خواندم، نوشته بود: «فخرالسادات/ لس‌آنجلس/ خارجی». با خودم فکر می‌کردم به لواسان می‌آیند یا شمال می‌روند! یا در نهایت اگر بخواهند خیلی به فیلمنامه وفادار باشند به کشوری در همسایگی و مرز می‌روند. واقعیتش را بخواهید فکر نمی‌کردم با این شرایط کنونی به آمریکا برویم و تولید مشترک کشورها به‌نظرم امر عجیبی بود. 

به آقای جوزانی گفتم واقعا به آمریکا می‌رویم؟! ایشان گفتند اگر این کار را نکنیم من سریال را تحویل نمی‌دهم! در واقعیت این کار بسیار سخت است چون ما 11 نفر از ایران بودیم و بقیه آمریکایی بودند. از بازیگران اصلی هم من، کامبیز دیرباز و پارسا پیروزفر بودیم اما اینکه چرا اقامت ما در آمریکا طولانی شد هم امری طبیعی است، چون به‌هرحال هر کاری پیش‌تولید می‌خواهد. برای ساخت یک تله‌فیلم نزدیک به دو ماه پیش تولیدش وقت می‌برد، یکی از مشکلات ما هم این بود که رسیدن ما به آمریکا همزمان شد با مشکلات بعد از انتخابات و طبعا این فاصله‌ها و شرایط ناآرام کشور سیر تولید ما را کند کرد اما چون به تاریخ پایان اعتبار ویزایمان نزدیک شده بودیم باید وارد خاک این کشور می‌شدیم و نزدیک به 60 روز هم آنجا پیش‌تولید طول کشید.
 
چون ما گریمورمان را نتوانستیم با خودمان ببریم، آقای ملکان نتوانستند بیایند و آنجا هم مجبور شدیم از گریمور دیگری استفاده کنیم. چند نفر تست دادند تا بالاخره آقای دین‌جونز نهایی شد اما از لحاظ زمان فیلمبرداری همان زمانی را که تخمین زده بودند (یعنی یک ماه) کار را به‌پایان رساندند. 

چرا گریمور نتوانست بیاید؟
تولید این پروژه پنج، شش ساله با 340، 350 بازیگر ادامه پیدا کرد و بالاخره انجام شد. کل این پروژه نزدیک به 12 میلیارد هزینه داشته است

یکی از دلایلش این بود که ویزای ایشان دیر درست شد اما بعد از اینکه ویزایشان درست شد هم به‌علت اینکه سر کار دیگری رفته بودند نتوانستند به‌خاطر تعهد کاری‌شان همراه گروه شوند. هم ایشان و هم آقای رمضانزاده که دستیار ایشان بودند. 

طرح گریم پیری شما در ایران زده شده بود؟
نه. قرار بود که این اتفاق بیفتد و ما سکانس‌های پیری را در ایران هم داشته باشیم اما فقط پارسا پیروزفر با این گریم جلوی دوربین رفت. پس دست طراح گریم در آمریکا برای پیری من و کامبیز دیرباز بازتر بود. به‌خاطر همین هم برای نزدیک شدن به گریم پارسا پیروزفر، طراح چندین بار تست زد تا به آن شکل برسد. 

طولانی شدن مدت فیلمبرداری باعث بیشتر شدن هزینه هم شد؟
تولید این پروژه پنج، شش ساله با 340، 350 بازیگر ادامه پیدا کرد و بالاخره انجام شد. کل این پروژه نزدیک به 12 میلیارد هزینه داشته است. برای ساخت چنین سریالی با این همه آدم و لوکیشن نسبت به تولیدات آن طرف آب‌ها چنین هزینه‌ای شوخی است. مثلا برای طراحی گریم ما هر بخشی را یک نفر انجام می‌داد.
 
برای قطعه‌سازی، ساخت مو یا ریش هر کسی جدا انتخاب می‌شد با یک دستمزد جدا و مشخص. برای داشتن هریک از این افراد یک رقم نجومی هزینه می‌شد. بچه‌های اینجا همه با جان و دل کار می‌کنند. بچه‌های ایران واقعا با هیچ‌چیز کار می‌کنند! این از طرفی خوب است و از طرفی هم این کم‌خواهی آنها باعث می‌شود که شرایط تولید آنگونه که باید، پیش نرود. 

مثلا ما در یک کار در کنار جوی آب می‌ایستیم و آفتاب هم در چشم و سرت می‌زند و رتوش می‌شویم! اما در آمریکا برای هر کاری یک کاروان وجود داشت، یک کاروان مخصوص لباس، یک کاروان مخصوص گریم یا در حقیقت بهتر است بگوییم هر بازیگری برای خودش یک کاروان داشت! هرکدام از این موارد هزینه‌ای داشت اما می‌ارزید! هر بلایی سر بازیگر در ایران می‌آید، گروه تولید با خود می‌گویند: «عیبی ندارد، بازیگران صبورند» این اتفاق خوبی نیست! 

اینکه صبور هستید اتفاق خوبی نیست؟
اینکه باید با همه شرایط کنار بیاییم! من بسیاری از اوقات برای اینکه صحنه خارجی داریم و سرما نخورم با ماشین خودم به سر کار می‌روم تا حداقل وقتی کار ندارم بتوانم بخاری ماشین را روشن کنم اما اگر ماشین نبرم، حتما مجبورم در یک مینی‌بوس بنشینم که با گاز نفتی گرم می‌شود و کنارش اتاق گریم هم همانجا بنا شده است و سرما می‌خورم و فردا نمی‌توانم جلوی دوربین بروم. سینما صنعت گرانی است. ایجاد شرایط رفاهی باعث بازدهی بالا می‌شود. 

این شرایط کاری در آمریکا برای چند
در آمریکا برای هر کاری یک کاروان وجود داشت، یک کاروان مخصوص لباس، یک کاروان مخصوص گریم یا در حقیقت بهتر است بگوییم هر بازیگری برای خودش یک کاروان داشت! هرکدام از این موارد هزینه‌ای داشت اما می‌ارزید! هر بلایی سر بازیگر در ایران می‌آید، گروه تولید با خود می‌گویند: «عیبی ندارد، بازیگران صبورند» این اتفاق خوبی نیست!

دقیقه از سریال برپا شد؟
برای 45 دقیقه! یعنی یک قسمت از سریال. یک ماه فیلمبرداری برای 50 دقیقه. 

تهیه‌کننده بخش آمریکا چه کسی بود؟
خود آقای جوزانی. 

پس برای ایشان هم هزینه کردن برای چنین مواردی سخت بوده؟
حتما. چون هرکدام از آن کاروان‌ها روزی چند 100 دلار اجاره داشت اما بالاخره ما باید فرهنگ‌سازی کنیم. چرا فقط درباره دستمزد بازیگران صحبت می‌شود و چرا هروقت موضوع کم می‌آورید، به سراغ دستمزد بازیگرها می‌روید؟! دستمزدی که قابل مقایسه با دستمزد کلانی که بازیگران آمریکا یا حتی هندوستان می‌گیرند، نیست. متاسفانه آدم‌ها فقط این وجه را می‌بینند. 

برگردیم به «در چشم باد». وقتی در آمریکا بودید «در چشم باد» را پیگیری می‌کردید؟
بله، از طریق اینترنت دنبال می‌کردم. چیزی که جالب است بگویم این است که قصه از ابتدا به این شکل نبود، از فلاش‌بک‌های آمریکا شروع می‌شد. چون کار به تعویق افتاد، مجبور شدیم پخش را شروع کنیم و بعد سکانس‌های آمریکا را بگیریم. 

هفته پیش در سکانسی از بلندی افتادید، راجع به آن توضیح دهید!
اتفاقا آن سکانس بداهه بود. 

یعنی واقعا از ارتفاع افتادید؟
بله. زیر من یک کاناپه بود. شاید هم بهتر باشد بگویم یک تخت روحوضی و از آن ارتفاع پایین افتادم. قرار بود چنین صحنه‌ای را در گورستان داشته باشیم ولی در گورستان نمی‌شد. به همین دلیل در این سکانس من به آقای جوزانی گفتم، فکر نمی‌کنید خوب باشد که اینجا من بیفتم؟ که ایشان هم استقبال کرد. من هم بدون هیچ فکری افتادم. بعد از کار، آقای نیکپور خیلی من را دعوا کرد و مدام به من می‌گفتند از اینکه گردن یا کتفت بشکند نمی‌ترسیدی؟ فقط کمی گردنم درد گرفت. 

کار آقای جوزانی چه تفاوتی با دیگر کارهایتان داشت؟
از این لحاظ که توانستیم وارد عرصه بین‌المللی شویم و حضور بین‌المللی را هم تجربه کنیم بسیار لذت‌بخش بود. ضمن اینکه در رده‌های سنی مختلفی نقش بازی کردیم. این تجربه و همکاری بسیار خوب و لذت‌بخش بود. شاید در وهله اول حضور کوچکی در این مجموعه بزرگ بازیگران را بترساند اما دیدید که همه آمدند و کار را هم قبول کردند. چون کار یک کار ملی است و همه مثل من به آن نگاه کردند. همه دست‌به‌دست هم دادند تا یک کار ملی و فاخر ساخته شود. کاری که بر مبنای مستندات تاریخی باشد و ماحصل آن چیزی است که روی آنتن می‌بینید. در سه مقطع زمانی و سه جنگ که ایران درگیر آن بوده را نشان می‌دهد. 

پیری خودتان را وقتی دیدید، چه احساسی پیدا کردید؟
اولین چیزی که گفتم این بود که چقدر شبیه مادرم شدم (خنده) خیلی‌ها هم این را گفتند. 

طبیعی بود؟
تقریبا. شاید می‌شد بهتر از این باشد ولی بهترین Option موجود بود. بسیار سخت است دورانی را که تجربه نکردی بخواهی تجربه کنی. ضمن اینکه فخرالسادات در دوران پیری عالی نبود و به لحاظ روحی شرایط سختی را می‌گذراند. من باید اکت‌های خاصی می‌داشتم و دلم می‌خواست جوری بازی کنم که برای تماشاگر این پیری باورپذیر باشد و با خودش فکر نکند که به‌زور گریم پیر شده است. 

منبع : فرارو

دسته ها : گفتگو - هنری - فرهنگی
جمعه بیستم 9 1388

ناگفته های مجید مجیدی از رهبرانقلاب
این را می گویم ولی شاید ایشان راضی نباشند. ولی یک فیلمی را آورده بودند که مورد نقد برخی متدینین و خیلی از مسئولین کشور بود ولی ایشان گفتند اگر من بودم به این فیلم تقدیرنامه می دادم.
پرچم: مجید مجیدی که از کارگردانان نامی سینمای کشور هستند چند سال پیش در گفتگو با یکی از نشریات به ناگفته هایی از زندگی و افکار هنری و اجتماعی رهبر معظم انقلاب پرداخته بود.

مجیدی در این گفتگوی طولانی درباره احاطه حضرت آیت الله خامنه ای به مسائل هنری و فرهنگی می گوید: ایشان در زمینه های فرهنگی جامع الشرایط هستند. شما هیچ یک از مسئولین فرهنگی کشور را نمی توانید نام ببرید که به اندازه ایشان با سواد باشد. فیلم دیده باشد و موسیقی، تئاتر و هنرهای تجسمی را بشناسد.من یادم هست در سال های پیش حوزه هنری جلسات شعری می گذاشت . ماه رمضان بود مسئول حوزه یک تعداد شعر منتشر شده را آورد خدمت آقا به عنوان افتخارات نشر یکساله. خب به لحاظ کمی کلی کتاب بود فکر کرد آقا الان به وجد می آیند. اما آقا همین که این کتاب ها را تورق می کردند کلی غلط ویراستاری ، محتوایی و ... از این اشعار می گرفتند.

یکی از دوستان تعریف می کرد فیلم بادبادک باز که تازه ساخته شده بود آقا گفته بودند رمانش فوق العاده است امیدوارم فیلمش هم به اندازه رمانش قوی باشد.

خیلی خوب است اینجا یادی کنیم از معمار اصلی انقلاب که اتفاقا ایشان هم انقلاب ما را بیش از هر چیز فرهنگی می دانستند و اشراف قابل توجهی هم به سینما و اصلا مقوله هنرداشتند. چنانچه در سخنرانی تاریخی خود از سینما مصداق آوردند و بعدها فیلم گاو را مثال زدند. در حوزه هنری تئاتر هم آقای هنرمند تئاتری کارکرده بود به اسم حصار در حصار که یک بار امام مصداق هایی از آن را نام بردند.

مجیدی درباره اولین دیدارش با مقام معظم رهبری می گوید: اولین دیدار من با آقا بر می گردد به سال 70 و فیلم بدوک. این فیلم برای من منشا اتفاقاتی هم شد و البته مصداق بسیار خوبی است که تفاوت نگاه آقا را با مسئولین فرهنگی نظام برای شما عرض کنم. این فیلم را به همراه جمعی از هنرمندان و مسئولین در جلسه ای که اقا هم حضور داشتند دیدیم. فیلم که تمام شد آقا به شدت برافروخته و ناراحت شدند. این عین عبارت آقاست: اگر فیلم مبتنی بر درام است که حرفی نیست ولی اگر مبتنی بر واقعیات است من حرف دارم. آقای سید مهدی شجاعی که نویسنده فیلمنامه بود گفت متاسفانه مبتنی بر واقعیات است و من هم ادامه دادم که این فیلم فقط گوشه ای از واقعیت است و اگر می خواستیم همه آن را نشان دهیم فیلم ظرفیت این همه تلخی را نداشت. و باز این عین عبارت آقاست که خطاب به مسئولینی که آنجا بودند گفتند: اگر چنین است چرا به ما نمی گوئید . چرا به ما گزارش داده نمی شود؟" با همین لحن که بعدها از ما گزارش خواستند و ما هم گزارش هایمان را مکتوب کردیم و فرستادیم و اولین نتیجه آن این بود که کل مسئولین آن منطق عوض شدند.

ولی می دانید که فیلم توسط وزیر ارشاد وقت توقیف شد. نگذاشتند به جشنواره ها برود. فقط به کن رفت و رئیس جمهور وقت (آیت الله هاشمی رفسنجانی) نامه ای 11 بندی خطاب به من و حوزه هنری نوشت و توضیح خواست. در بند اول این نامه آمده بود که ما این همه سد و سیلو در کشور ساختیم این همه آبادانی چرا راجع به اینها فیلم نساختید؟

مجیدی همچنین در ادامه ناگفته هایش از زندگی رهبرمعظم انقلاب می گوید: این را می گویم ولی شاید ایشان راضی نباشند. ولی یک فیلمی را آورده بودند که مورد نقد برخی متدینین و خیلی از مسئولین کشور بود ولی ایشان گفتند اگر من بودم به این فیلم تقدیرنامه می دادم.

من معتقدم خیلی بیشتر از دشمنان خارجی دوستان داخلی چهره ایشان را تخریب کرده اند. چرا باید اینقدر نگاه ژورنالیستی نسبت به آقا وجود داشته باشد؟ چرا؟ مگر ایشان احتیاج به این چیزها دارند؟

ایشان مورد اتکای خیلی ها هستند. شاید جالب باشد بدانید من از منبع موثقی شنیده ام که ایشان به روز در جریان خیلی از مسائل جامعه قرار می گیرند و خیلی وقت ها به شکل مردمی در سطح شهر تردد می کنند. با پیکان یا پراید. بدون خبر قبلی هم تشریف می برند. متاسفانه ابعاد شخصیتی ایشان خیلی مهجور مانده است و این جفای بزرگی است . البته تاریخ یک روزی قضاوت خواهد کرد و حقایق ناگفته ای را خواهد گفت.

خیلی ها بعد از چاپ این مصاحبه خواهند گفت که مجیدی هم نگاه حکومتی دارد ولی خدا خودش می داند که نگاه من به ایشان خیلی متعالی است و برایم آن زمان که هنوز رئیس جمهور نبودند و بعد که بودند و می آمدند پیش ما سر سفره با ما املت می خوردند با الان که رهبر مملکت هستند فرقی نکرده اند. الان هم همان تعامل ، صمیمیت و تواضع را دارند که آن موقع داشتند. خیلی وقت ها ما دور هم جاهایی جمع شدیم که مسئولین سیاسی بودند ، هنرمندان هم بوده اند، باورتان نمی شود که ایشان اینقدر بچه های هنرمند را تحویل گرفته اند که مورد حسادت سیاسیون واقع شده است.
منبع : آینده


 


 


 


 
دسته ها : گفتگو - فرهنگی
دوشنبه نهم 9 1388

بازیگر نقش جهان در دلنوازان: قهر نکردم، آنفلوآنزا گرفته بودم

 «جهان از دلنوازان قهر کرده است» این شایعه‌ای بود که از هفته گذشته و با نزدیک شدن به پایان سریال در برخی محافل خبری مطرح و بعد هم دهان به دهان در میان مخاطبان این مجموعه پیچید.

وطن امروز نوشت:
براساس استدلال طرح‌کنندگان این شایعه، فلاحی‌پور از بزرگ‌نمایی بازیگران «دلنوازان» شاکی بوده و ادعا کرده که حرمت بازیگری او در نگارش فیلمنامه این مجموعه نادیده گرفته شده است و تنها چیزی که در این سریال به چشم می‌آید بازیگران جوان آن هستند(!!) احتمالاً بر همین اساس هم پرویز فلاحی‌پور با گروه قطع همکاری کرده و از ادامه حضور در پروژه انصراف داده است.

همچنین بودند کسانی که همین خبر را به اختلافات مالی بر سر دستمزد، مستدل کرده و آن را موجب دلگیری فلاحی‌پور از «دلنوازان» دانستند. یکشنبه‌شب و با پایان ناگهانی کاراکتر «جهان» در داستان «دلنوازان» و کشته شدن او احتمال صحت این شایعات و اختلافات در ذهن مخاطبان قوت گرفت و حتی برخی پایان سریال را متأثر از این حاشیه‌ها و زودتر از موعد مقرر دانستند، اما اصل ماجرا گویا صورت دیگری داشته است.

پرویز فلاحی‌پور در گفت‌وگو با «وطن امروز» درباره کشته شدن «جهان» در سریال و پایان نقشش می‌گوید: من متاسفانه چند هفته‌ای است مبتلا به آنفلوآنزای نوعA شده‌ام و حال خیلی بدی دارم. اصلا در شرایطی نبودم که بخواهم بازی‌ در این مجموعه را ادامه دهم. من حتی در پاسخ به اصرارهای پیاپی آقای مهام (تهیه‌کننده مجموعه) مبنی بر ادامه حضورم در سریال، به ایشان گفتم بیایند حال مرا ببینند، من تمام بدنم درد می‌کرد و قادر به حرکت نبودم و به خاطر تزریق انواع و اقسام آمپول‌ها تمام دستم سوراخ‌سوراخ شده بود! بازیگر نقش«جهان» در پاسخ به این سؤال که آیا از ابتدا قرار بود جهان کشته شود یا این تغییر در پایان‌بندی به‌ دلیل وضعیت او بوده ‌است، گفت: پایان نقش من به شکل دیگری بود و قرار نبود که در نهایت کشته بشوم، اما روال عادی داستان در نسخه فعلی تغییر چندانی نکرده است.

وی درباره حضور پررنگ‌تر بازیگران جوان و نقش بیشتر آنها نسبت به بازیگران پیشکسوت در مجموعه که برخی آن را محور اختلافش با گروه تولید «دلنوازان» اعلام کرده بودند هم گفت: من از حضور جوانان در این سریال راضی هستم و به نظرم حدیث میرامینی و شاهرخ استخری حضور خیلی خوبی داشته‌اند.

این حرف‌ها که درباره من گفته شده ساخته ذهن و توهم یک سری افراد است که من اصلا نمی‌دانم از کجا این حرف‌ها را درمی‌آورند. اصلا چرا من باید در این‌باره حساسیت از خودم نشان دهم، من که اسمم اول عنوان‌بندی آمده و عملا نقش یک سریال هستم. با وجود تمام این اظهارات اما فلاحی پور به طور قاطع وجود اختلافات را رد نکرد و چنین اختلاف سلیقه‌هایی را طبیعی دانست و گفت: من برای شخصیت‌پردازی‌ها با عوامل کار اختلاف سلیقه داشتم اما این اختلاف سلیقه دلیل بر دعوا و درگیری نیست. آقای سهیلی‌زاده از دوستان من است همین طور آقای مهام و محمدی، ما فقط سر شخصیت‌پردازی‌ها با هم مشکل داشتیم و به نظرم این تضارب سلیقه‌ها موجب بهتر شدن کار می‌شود.

در حال حاضر هم از برخورد مردم و اینکه سریال «دلنوازان» با اقبال عمومی مواجه شده است، خوشحالم. امیدوارم که سلیقه مردم در آینده ارتقا پیدا کند و جایگاه‌ یک سریال را در قیاس با دیگر سریال‌ها بدانند.

 

منبع : خبر آن لاین
دسته ها : گفتگو - هنری - فرهنگی
سه شنبه بیست و ششم 8 1388

 

 رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در بسیاری از ملاقات هایی که با اهالی فرهنگ و قلم داشته اند از منظر زاویه دید خود به مقوله کتاب  و کتابخوانی  حاضرین را شگفت زده کرده اند. عمق بینش ایشان به مساله فرهنگ و به ویژه کتابخوانی  همواره  یکی از نکاتی بوده است که زبانزد خاص و عام بوده است. به مناسبت آغاز هفته کتاب نگاهی داریم به مقوله کتاب و کتابخوانی از منظر ایشان

الف) اهالی قلم
گزیده ای از سخنان ایشان در ارتباط با شخصیت جلال آل احمد

1ـ دقیقاً یادم نیست که کدام مقاله یا کتاب مرا با آل‌احمد آشنا کرد. دو کتاب «غربزدگی و دست‌های آلوده» جزو قدیمی‌ترین کتاب‌هایی است که از او دیده و داشته‌ام. اما آشنایی بیشتر من بوسیله و برکت مقاله «ولایت اسرائیل» شد که گله و اعتراض من و خیلی از جوان‌های امیدوار آن روزگار را برانگیخت. آمدم تهران (البته نه اختصاصاً برای این کار) تلفنی با او تماس گرفتم. و مریدانه اعتراض کردم. با اینکه جواب درستی نداد از ارادتم به او چیزی کم نشد. این دیدار تلفنی برای من بسیار خاطره‌انگیز است. در حرف‌هایی که رد و بدل شده هوشمندی، حاضر جوابی، صفا و دردمندی که آن روز در قلّه‌ی «ادبیات مقاومت» قرار داشت، موج می‌زد. جلال قصه‌نویس است (اگر این را شامل نمایشنامه‌نویسی هم بدانید) مقاله‌نویسی کار دوّم او است. البته محقّق و عنصر سیاسی هم هست. اما در رابطه با مذهب؛ در روزگاری که من او را شناختم به هیچ‌وجه ضد مذهب نبود، بماند که گرایش هم به مذهب داشت. بلکه از اسلام و بعضی از نمودارهای برجسته‌ی آن به‌عنوان سنت‌های عمیق و اصیل جامعه‌اش، دفاع هم می‌کرد. اگرچه به اسلام به چشم ایدئولوژی که باید در راه تحقق آن مبارزه کرد، نمی‌نگریست. اما هیچ ایدئولوژی و مکتب فلسفی شناخته‌شده‌‌ای را هم به این صورت جایگزین آن نمی‌کرد. تربیت مذهبی عمیق خانوادگی‌اش موجب شده بود که اسلام را ــ اگرچه به‌صورت یک باور کلی و مجرد ــ همیشه حفظ کند و نیز تحت تأثیر اخلاق مذهبی باقی بماند. حوادث شگفت‌انگیز سال‌های 41 و 42 او را به موضع جانبدارانه‌تری نسبت به اسلام کشانیده بود. و این همان چیزی است که بسیاری از دوستان نزدیکش نه آن روز و نه پس از آن، تحمّل نمی‌کردند و حتی به رو نمی‌آوردند!

اما توده‌‌ای بودن یا نبودنش؛ البته روزی توده‌ای بود. روزی ضد توده‌ای بود. و روزی هم نه این بود و [نه] آن. بخش مهمی از شخصیت جلال و جلالت قدر او همین عبور از گردنه‌ها و فراز و نشیب‌ها و متوقّف نماندن او در هیچکدام از آنها بود. کاش چند صباح دیگر هم می‌ماند و قله‌های بلندتر را هم تجربه می‌کرد.

اگر هر کس را در حال تکامل شخصیت فکری‌اش بدانیم و شخصیت حقیقی او را آن چیزی بدانیم که در آخرین مراحل این تکامل بدان رسیده است، باید گفت «در خدمت و خیانت روشنفکران» نشان دهنده و معیّن کننده‌ی شخصیت حقیقی آل احمد است. در نظر من، آل‌احمد، شاخصه‌ی یک جریان در محیط تفکر اجتماعی ایران است. تعریف این جریان، کار مشکل و محتاج تفصیل است. امّا در یک کلمه می‌شود آن را «توبه‌ی روشنفکری» نامید. با همه‌ی بار مفهوم مذهبی و اسلامی که در کلمه «توبه» هست.

جریان روشنفکری ایران که حدوداً صد سال عمر دارد با برخورداری از فضل «آل‌احمد» توانست خود را از خطای کج‌فهمی، عصیان، جلافت و کوته‌بینی برهاند و توبه کند: هم از بدفهمی‌ها و تشخیص‌های غلطش و هم از بددلی‌ها و بدرفتاری‌هایش.

آل‌احمد، نقطه‌ی شروع «فصل توبه» بود. و کتاب «خدمت و ...» پس از غربزدگی، نشانه و دلیل رستگاری تائبانه. البته این کتاب را نمی‌شود نوشته‌ی سال 43 دانست. به گمان من، واردات و تجربیات روز به روز آل‌احمد، کتاب را کامل می‌کرده است. در سال 47 که او را در مشهد زیارت کردم؛ سعی او در جمع‌آوری مواردی که «کتاب را کامل خواهد کرد» مشاهده کردم. خود او هم همین را می‌گفت.

البته جزوه‌‌ای که بعدها به نام «روشنفکران» درآمد، با دو سه قصه از خود جلال و یکی دو افاده از زید و عمرو، به نظر من تحریف عمل و اندیشه‌ی آل‌احمد بود. خانواده آل‌احمد حتی در «نظام نوین اسلامی» هم، تاکنون موفق نشده‌اند ناشر قاچاقچی آن کتاب را در محاکم قضایی اسلامی محکوم یا تنبیه کنند. این کتاب مجمع‌الحکایات نبود که مقداری از آن را گلچین کنند و به بازار بفرستند. اثر یک نویسنده‌ی متفکر، یک «کل» منسجم است که هر قسمتش را بزنی، دیگر آن نخواهد بود. حالا چه انگیزه‌‌ای بود و چه استفاده‌‌ای از نام و آبروی جلال می‌خواستند ببرند بماند. ولی به هر صورت گل به دست گلفروشان رنگ بیماران گرفت...

به نظر من سهم جلال بسیار قابل ملاحظه و مهم است. یک نهضت انقلابی از «فهمیدن» و «شناختن» شروع می‌شود. روشنفکر درست آن کسی است که در جامعه‌ی جاهلی، آگاهی‌های لازم را به مردم می‌دهد و آنان را به راهی‌نو می‌کشاند. و اگر حرکتی در جامعه آغاز شده است؛ با طرح آن آگاهی‌ها، بدان عمق می‌بخشد.

برای این کار، لازم است روشنفکر اولاً جامعه‌ی خود را بشناسد و ناآگاهی او را دقیقاً بداند. ثانیاً آن «راه نو» را درست بفهمد و بدان اعتقادی راسخ داشته باشد، ثالثاً خطر کند و از پیشامدها نهراسد. در این صورت است که می‌شود: العلماء ورثة الانبیاء.

آل‌احمد، آن اولی را به تمام و کمال داشت (یعنی در فصل آخر و اصلی عمرش). از دوّم و سوّم هم بی‌بهره نبود. وجود چنین کسی برای یک ملّت که به سوی انقلابی تمام‌عیار پیش می‌رود، نعمت بزرگی است. و آل‌احمد به راستی نعمت بزرگی بود. حداقل، یک نسل را او آگاهی داده است. و این برای یک انقلاب، کم نیست.

این شایعه (باید دید کجا شایع است. من آن را از شما می‌شنوم و قبلاً هرگز نشنیده بودم.) باید محصول ارادت به شریعتی باشد و نه چیز دیگر. البته حرف فی حد نفسه، غلط و حاکی از عدم شناخت است. آل‌احمد کسی نبود که بنشیند و مسلمانش کنند. برای مسلمانی او همان چیزهایی لازم بود که شریعتی را مسلمان کرده بود. و ای کاش آل‌احمد چند سال دیگر هم می‌ماند.

آن روز هر پدیده‌ی ناپسندی را به شاه ملعون نسبت می‌دادیم. درست هم بود. امّا از اینکه آل‌احمد را چیز‌خور کرده باشند، من اطلاعی ندارم، یا از خانم دانشور بپرسید یا از طبیب خانوادگی.

مسکوت ماندن جلال، تقصیر شماست ـ شمایی که او را می‌شناسید و نسبت به او انگیزه دارید. از طرفی مطهری و طالقانی و شریعتی در این انقلاب، حکم پرچم را داشتند. همیشه بودند. تا آخر بودند. چشم و دل «مردم» (و نه خواص) از آنها پر است. و این همیشه بودن و با مردم بودن، چیز کمی نیست. اگر جلال هم چند سال دیگر می‌ماند ... افسوس.

گزیده‌ی سخنان رهبر معظم انقلاب درباره‌ی کتاب "خاک‌های نرم کوشک"
الان چند سالى است که کتاب‌هایى درباره‌ى سرداران و فرماندهان جنگ باب شده و مى‌نویسند و بنده هم مشترى این کتاب‌هایم و مى‌خوانم. با این‌که بعضى از این‌ها را من خودم از نزدیک مى‌شناختم و آنچه را هم که نوشته، روایت‌هاى صادقانه است- این هم حالا آدم مى‌تواند کم و بیش تشخیص دهد که کدام مبالغه‌آمیز است و کدام صادقانه است- بسیار تکان‌دهنده است. آدم مى‌بیند این شخصیت‌هاى برجسته، حتى در لباس یک کارگر به میدان جنگ آمده‌اند؛ این اوستا عبدالحسین بُرُنسى، یک جوان مشهدى بنّا که قبل از انقلاب یک بنا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشته‌اند و من توصیه مى‌کنم و واقعاً دوست مى‌دارم شماها بخوانید. من مى‌ترسم این کتاب‌ها اصلاً دست شماها نرسد. اسم این کتاب "خاک‌هاى نرم کوشک" است؛ قشنگ هم نوشته شده.

ایشان اول جنگ وارد میدان نبرد شده بود و بنده هم هیچ خبرى نداشتم. بعد از شهادتش، بعضى از دوستان ما که به مجموعه‌هاى دانشگاهى و بسیج رفته بودند و با این جوان بى‌سواد- بى‌سواد به معناى مصطلح؛ البته سه، چهار سالى درس طلبگى خوانده بوده، مختصرى هم مقدمات و ابتدایى و این‌ها را هم خوانده بوده- صحبت کرده بودند، مى‌گفتند آن‌چنان براى این‌ها صحبت مى‌کرده و حرف مى‌زده که دل‌هاى همه‌ى این‌ها را در مشت مى‌گرفته. به‌‌خاطر همین که گفتم؛ یک معرفت درونى را، یک ادراک را، یک احساس صادقانه را و یک فهم از عالم وجود را منعکس مى‌کرده؛ بعد هم بعد از شجاعت‌هاى بسیار و حضور در میدان‌هاى دشوار، به شهادت مى‌رسد؛ که حالا کارى به جزئیات آن ندارم. این زیبایی‌هایى که آدم در زندگى یک چنین آدمى یا شهید همت و شهید خرازى مى‌تواند پیدا کند و یا این‌هایى که حالا هستند، نظیرش را شما کجا مى‌توانید پیدا کنید؟ کجا مى‌شود پیدا کرد؟

ب) بیانات مقام معظم رهبری در ارتباط با اهمیت کتاب و کتابخوانی
ارتباط مردم با کتاب، باید بیش از این باشد. من مى‏بینم که متأسفانه کتاب در جامعه ما، آن مقدار که شأن این جامعه اقتضا مى‏کند، رواج ندارد. اگر ما یک جامعه بى‏فرهنگ و تاریخ بودیم؛ جامعه‏اى بودیم که گذشته و کسان فرهنگىِ با معرفت و برجسته‏اى ندارد؛ انسانهاى بااستعداد و فهیم و داراى بینش و طرز فکر بالا ندارد (مثل بعضى از جوامع گوناگونى که در گوشه و کنار دنیا هستند) بى‏رغبتى به کتاب قابل توجیه بود؛ امّا در جامعه ما با این همه انسانهاى فرهنگى، برجسته، والا، اساتید، مؤلّفین، آشنایان با کتاب، شعرا، نویسندگان، علماى بزرگ، دانشگاهیان برجسته و عناصر فرهنگى و عالِم، چرا باید اُنس با کتاب این‏طور باشد؟! سابقه فرهنگى و تاریخى ما خیلى زیاد است. جامعه ما اساساً جامعه‏اى پخته و بالغ شده است؛ یک جامعه ابتدایى و بدوى نیست. مردم ما باید بیش از این با کتاب آشنا باشند.

منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى‏برد. خود من هم همین‏طورم. نه این‏که حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مى‏کنم؛ تا خوابم مى‏آید، کتاب را مى‏گذارم و مى‏خوابم. همه افراد خانه ما، وقتى مى‏خواهند بخوابند حتماً یک کتاب کنار دستشان است. من فکر مى‏کنم که همه خانواده‏هاى ایرانى باید این‏گونه باشند. توقّع من، این است. باید پدرها و مادرها، بچه‏ها را از اوّل با کتاب محشور و مأنوس کنند. حتّى بچه‏هاى کوچک باید با کتاب اُنس پیدا کنند. باید خریدِ کتاب، یکى از مخارج اصلى خانواده محسوب شود. مردم باید بیش از خریدن بعضى از وسایل تزییناتى و تجمّلاتى - مثل این لوسترها، میزهاى گوناگون، مبلهاى مختلف و پرده و... -، به کتاب اهمیّت بدهند. اوّل کتاب را مثل نان و خوراکى و وسایل معیشتى لازم بخرند؛ بعد که این تأمین شد به زواید بپردازند. خلاصه، باید با کتاب اُنس پیدا کنند. در غیر این صورت، جامعه ایرانى به هدف و آرزویى که دارد - که حقّ او هم هست - نخواهد رسید.

متأسفانه کتابخوانى، جز در بین یک عده از اهل علم و اهل تحصیل و کسانى که به طور قهرى با کتاب سر و کار دارند، یک کار رایج و روزمره به حساب نمى‏آید؛ در حالى که کتابخوانى باید مثل خوردن و خوابیدن و سایر کارهاى روزانه، در زندگى مردم وارد بشود.

چرا ما وقتى که یک کتاب خوب را نگاه مى‏کنیم، مى‏بینیم که مثلاً ده هزار نسخه از آن چاپ شده است؛ بعد اگر خیلى استقبال شده باشد، به چاپ دوم و سوم مى‏رسد و مجموعاً چهل، پنجاه هزار نسخه در ظرف چند سال چاپ مى‏شود؟ در حالى که کشور ما با بیش از پنجاه میلیون نفوس - که اگر بچه‏ها و بى‏سوادان را از اینها خارج کنیم - شاید بیش از بیست میلیون نفر هستند که مى‏توانند از کتاب استفاده کنند. چرا باید پنج هزار، ده هزار و حداکثر پنجاه هزار نسخه کتاب چاپ بشود؟ اصلاً یعنى چه؟ معلوم مى‏شود که در بین مردم ما، کتابخوانى رایج نیست. این، خیلى تأسف‏آور است.

من مى‏گویم بایستى جوانان، پیران، مردان، زنان، شهریها، روستاییها و هر کسى که با کتاب مى‏تواند ارتباط برقرار کند، باید کتاب را در جیبش داشته باشد و تا یک‏جا بى‏کار نشست - مثل اتوبوس، تاکسى، مطب پزشک، اداره، درِ دکان وقتى که مشترى نیست، در خانه به هنگام اوقات فراغت - کتاب را دربیاورد و بخواند.


--------------------------------------------------------------------------------


منبع: سایت مقام معظم رهبری

دسته ها : سخنرانی - فرهنگی
دوشنبه بیست و پنجم 8 1388

محمود شاهرخی، شاعر معرفت‌پیشه

سهیل محمودی

‌استاد زنده‌یاد محمود شاهرخی با وجوه گوناگون ادبی و شخصیتی، یکی از ماندگاران فرهنگ روزگار ماست. اول از ویژگی‌های شعری و ادبی‌اش یاد کنم. سبک و شیوه او به اسالیب پیشینیان بود. به قالب‌های شعر گذشته ما تسلطی ستودنی داشت.

در غزل و قصیده و مثنوی از آداب‌ سخنوری به نیکو‌ترین شکل بهره می‌برد و البته در همه این قالب‌ها توجه‌اش به شعر معرفتی و ادب عرفانی بود، عرفان و ادبیات عرفانی را عمیقاً می‌شناخت و از همه ظرایف این عوالم در شعر و نثر خود بهره می‌گرفت. کافی بود بیتی را از بزرگانی چون سنایی و عطار و مولانا و... نقل کنی تا او در همراهی با تو ادامه شعر را زمزمه کند.

استاد دیده بود و درس خوانده حوزه علمیه نجف. اگر چه بعد از چند سال اقامت در نجف به خاطر بیماری به ایران بازگشته و تا پیش از انقلاب به کار آزاد پرداخته بود، خاطرات‌ بسیاری از فضای علمی و معنوی نجف یاد می‌کرد و همین طور گفتنی‌های فراوانی از سال‌های نهضت‌ ملی که او از طرفداران و دوستداران شادروان دکتر مصدق بود، با خود به همراه داشت.

آنچه در حوزه ادب‌ عرفانی و شرح و بسط آن از او به شکل مکتوب یا برنامه‌های رادیویی باقی‌مانده، معرف اُنس بسیار او با حکمت اسلامی و معارف معنوی است.

شخصیت استاد محمود شاهرخی، سرشار از جذابیت و سعه‌صدر و سلوک همراه با مهربانی بود. شاید به خاطر همین روحیه بود که در شعر «جَذْبه»‌ تخلص می‌کرد. من از اواخر سال 1358 که جوانی هجده، نوزده ساله بودم، به حضور او ارادت پیدا کرده و در سفر و حضر دیده بودم که به آیین مسلمانی عمیقاً پایبند بود و بی‌تظاهر و خودنمایی و بی‌هیجان‌زدگی و تند‌روی، از هر فرصتی برای توجه دادن مخاطبان و شاگردان به معارف اعتقادی، دوستی اهل بیت و سکوک همراه با سلامت نفس و به دور از دافعه، استفاده می‌کرد.

آخرین دیدار ما، همین یکشنبه پیش بود، با گروهی از دوستان و اهالی فرهنگ رخصت طلبیده و به دیدار و عیادتش رفته بودیم. عزیزان: سید‌حسام‌الدین سراج، هادی آزرم، احمد مسجد‌جامعی، حسین شمسایی، سید‌حمید شاهنگیان، فاطمه سالاروند، کامران کاظم‌زاده، افشین علا، ساعد باقری... استاد رنجور بیماری بود و با دیدن دوستان یادها و خاطره‌ها زنده شده بود.

حسین، نواده ایشان که از پدربزرگ پرستاری می‌کرد و از مهمانان پذیرایی، مثنوی فاخر و والایی را از پدربزرگ در ستایش حضرت رضا(ع) برای جمع روایت کرد. هریک از دوستان نکته‌ای می‌گفتند. این بنده یاد کرد از سال‌های اواخر دهه پنجاه و دهه شصت. اینکه دو تن از پیشکسوتان در تشویق و آموزش نسل ما سهمی بسزا دارند.

یکی زنده‌یاد استاد مهرداد اوستا شاعر بزرگ و دیگر استاد شاهرخی. این دو بزرگوار از فضل و دانش و مهربانی و حسن سلوک توأمان برخوردار بودند و جوانپروری که نشانه‌ای و نمادی از جوانمردی است در وجود شریف ایشان به خوبی نمایان بوده است.

همگان دیدند که استاد شاهرخی از این یادآوری و قدرشناسی لبخند رضایت در چهره‌اش نشسته است.

منبع: خبر آن لاین

يکشنبه بیست و چهارم 8 1388
یک شاعر انقلاب پیشکسوت به کما رفت
وی یکی از مشهورترین چهره‌های شعر آیینی پس از انقلاب است که سال‌ها، هم در شعر انقلاب و هم در شعر جنگ فعال بوده است.
فارس: محمود شاهرخی شاعر پیشکسوت انقلاب، که 82 سال دارد، صبح امروز پس از انجام دو عمل جراحی در بیمارستان عرفان تهران به کما رفت.

شاهرخی روز دوشنبه برای انجام عمل جراحی روده به بیمارستان منتقل شد و روز گذشته نیز عمل دیگری روی او انجام شد، اما صبح امروز به علت ایست قلبی و ضعف به کما رفت.

محمود شاهرخی متولد 1306 بم است.

وی یکی از مشهورترین چهره‌های شعر آیینی پس از انقلاب است که سال‌ها، هم در شعر انقلاب و هم در شعر جنگ فعال بوده است.

از جمله آثار او می‌توان به درسی را که از قرآن آموخته‌ام، در غبار کاروان، نسیم وصل، ز اشک پرس حکایت، امام علی (ع) روح بی‌نهایت، شمیمی از گلزار معرفت، امام حسین (ع) تجلی جلال و جمال، بر آستان جانان، کیمیای احسان و ترجیعات توحیدی اشاره کرد.
دسته ها : خبر - حوادث - فرهنگی
شنبه بیست و سوم 8 1388
مهدی سحابی بر اثر سکته قلبی درگذشت
رمان "مرگ آرتمیو کروز" اثر "کارلوس فونتس"، "مادام بوواری" و "تربیت احساسات" هر دو اثر "گوستاو فلوبر" و "کوه خدا" اثر "اری دلوکا" از جمله آثار این مترجم فقید و پرکار به شمار می رود.
مهر: مهدی سحابی مترجم، نقاش و نویسنده ایرانی یکشنبه شب 17 آبان بر اثر سکته قلبی در فرانسه درگذشت.

این مترجم با ترجمه رمان هفت جلدی معروف "در جستجوی زمان از دست رفته" اثر مارسل پروست یکی از بزرگترین شاهکارهای ادبی جهان را به زبان فارسی برگردانده بود.

رمان "مرگ آرتمیو کروز" اثر "کارلوس فونتس"، "مادام بوواری" و "تربیت احساسات" هر دو اثر "گوستاو فلوبر" و "کوه خدا" اثر "اری دلوکا" از جمله آثار این مترجم فقید و پرکار به شمار می رود.

مرحوم سحابی ساکن فرانسه بود اما برخی از ایام سال را در ایران با برپایی نمایشگاه نقاشی و چاپ آثار خود می گذراند.

"دسته دلقکها و مرگ قسطی" اثر لوی فردینان سلین جزو دیگر ترجمه های این مترجم فقید به شمار می روند.

از وی چند اثر تالیفی نیز در حوزه داستان کوتاه و رمان به یادگار مانده است.

مهدی سحابی متولد سال 1322 در تهران بود.
دسته ها : خبر - فرهنگی
سه شنبه نوزدهم 8 1388
X