دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 28201
تعداد نوشته ها : 5
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

چگونه خضر (ع) به غلامی فروخته شد؟

روزی حضرت خضر از بازار بنی اسرائیل می گذشت ناگاه چشم فقیری به او افتاد و گفت:به من صدقه بده خداوند به تو برکت دهد! 

خضر گفت: من به خدا ایمان دارم ولی چیزی ندارم که به تو دهم. 

فقیر گفت: بوجه الله لما تصدقت علی ; تو را به وجه (عظمت) خدا سوگند می دهم ! به من کمک کن! من در سیمای شما خیر و نیکی می بینم تو آدم خیری هستی امیدوارم مضایقه نکنی. 

خضر گفت که تو مرا به امر عظیم (وجه خدا) قسم دادی و کمک خواستی ولی من چیزی ندارم که به تو احسان کنم مگر اینکه مرا به عنوان غلام بفروشی. 

فقیر گفت: این کار نشدنی است چگونه تو را به نام غلام بفروشم؟

 خضر گفت: تو مرا به وجه خدا (خدای بزرگ) قسم دادی و کمک خواستی من نمی توانم نا امیدت کنم مرا به بازار ببر و بفروش احتیاجت را بر طرف کن! 

فقیر حضرت خضر را به بازار آورد و به چهارصد درهم فروخت. 

خضر(ع) مدتی در نزد خریدار ماند، اما خریدار به او کار واگذار نمی کرد. خضر گفت: تو مرا به خدمت خریدی، چرا به من کار واگذار نمی کنی؟ 

خریدار گفت: من مایل نیستم که تو را به زحمت اندازم ، تو پیرمرد سالخورده هستی. 

خضر گفت: من به هر کاری توانا هستم و زحمتی بر من نیست.  

خریدار گفت: حال که چنین است این سنگ ها را از اینجا به فلان جا ببر! با اینکه برای جابجا کردن سنگها شش نفر در یک روز لازم بود ، ولی سنگها در یک ساعت به مکان معین جابجا کرد. خریدار خوشحال شد و تشویقش نمود و گفت:آفرین بر تو کاری کردی که از عهده یک نفر بیرون بود همچنین کاری انجام دهد. روزی برای خریدار سفری پیش آمد خواست به مسافرت برود، به خضر گفت:

من تو را درستکار می دانم می خواهم به مسافرت بروم ، تو جانشین من باش، با خانواده ام به نیکی رفتار کن تا من از سفر برگردم و چون پیر مرد هستی لازم نیست کارکنی، کار برایت زحمت است.

 خضر گفت: نه هرگز برایم زحمت نیست.

 خریدار گفت: حال که چنین است مقداری خشت بزن تا برگردم. خریدار به سفر رفت ، خضر به تنهایی خشت درست کرد و ساختمان زیبایی بنا نمود. خریدار از سفر ، دید که خضر خشت را زده و ساختمانی را هم با آن خشت ساخته است، بسیار تعجب کرد و گفت:تو را به وجه خدا سو گند می دهم که بگویی که تو کیستی و چه کاره ای؟

 حضرت خضر(ع) گفت: چون مرا به وجه خدا سوگند دادی و همین مطلب مرا با به زحمت انداخت و به نام غلام فروخته شدم. اکنون مجبورم که داستانم را به شما بگویم: فقر نیازمندی از من صدقه خواست و من چیزی از مال دنیا نداشتم که به او کمک کنم . مرا وجه خدا قسم داد، لذا خود را به عنوان غلام در اختیار او گذاشتم تا مرا به شما فروخت. 

اکنون به شما می گویم هر گاه سائلی از کسی چیزی بخواهد و به وجه خدا قسم دهد در صورتی که می تواند به او کمک کند، سائل را رد کند روز قیامت در حالی محشور خواهد شد که در صورت او پوست ، گوشت، و خون نیست، تنها استخوانهای صورتش می ماند که وقت حرکت صدا می دهد ( فقط  با اسکلت در محشر ظاهر می شود) 

خریدار چون حضرت خضر را شناخت گفت:مرا ببخش که تو را نشناختم و به زحمت انداختم. خضر گفت: طوری نیست. چون تو مرا نگهداشتی و درباره ام نیکی نمودی.  

گفت: پدر و مادرم فدایت باد! خود و تمام هستی ام در اختیار شماست.

 خضر گفت: دوست دارم مرا آزاد کنی تا خدا را عبادت کنم. 

خریدار گفت: تو آزاد هستی. خضر گفت: خدا را سپاسگذارم که پس از بردگی مرا آزاد نمود. 

بحار الا نوار جلد 4

دسته ها : مذهبی
شنبه بیست و ششم 2 1388

 1-حضرت محمد(ص):

هنگامی که واپسین زمان نزدیک شود مرگ، نیکان جامعه مرا گلچین خواهد نمود; چنانکه شما خرماهای خوب را از طبق بر می گزینید.نهج الفصاحه

 2حضرت محمد(ص):

برای انجام کارهای شایسته پیش از آن که فتنه هایی بسان پاره های شب تار پدید آید فرصت ها را در یابید. در آن شرایط انسان به بامداد می رسد در حالی که ایمان دارد، اما به شامگاه می رسد و به کفر گراییده است و یا به عکس شب به کفر می گراید و صبح به ایمان; و دین خود را به کالا و بهایی ناچیز از دنیا می فروشد.نهج الفصاحه

  3-حضرت محمد(ص):

زمانی بر مردم خواهد آمد که انسان میان واماندگی و بدکاری قرار می گیرد که کدام را بر گزیند، هر کس در آن زمان باشد باید واماندگی را بر نادرستی بر گزیند.نهج الفصاحه

  4-حضرت محمد(ص):

این دین به وسیله ی مردانی در بارگاه خدا بها و بهره ای ندارند نیرو خواهد گرفت. در فرجام تاریخ "خسف"، "قذف"، "مسخی" خواهد بود ، آنگاه که رامشگران و آرایشگران پدیدار شوند و خوردن می و کار زشت میگساری حلال و روا بشمار آید.نهج الفصاحه

 5-محمد(ص):

بر جامعه و مردم من زمانی خواهد آمد که نیازمندان در آن فراوان گردند، و آگاهان و دانایان اندک ، آشوب و هرح و مرج، فزونی می یابد. آنگاه پس از آن زمانی می آید که مرئانی از جامعه و مردم من قرآن می خوانند، اما از گلوگاه آنان بالاتر نمی رود. سپس از پی آن زمانی می اید که شرک گرا و توحید گرا به ستیز می پردازند و سخنانی مانند او می گوید.نهج الفصاحه

6- حضرت محمد(ص):

برای انجام کارهای شایسته پیش از آن که شش بلا و ناهنجاری اجتماعی و سیاسی و فرهنگی رخ دهد پیشی گیرید و فرصت ها را دریابید:پیش از زمامدار شدن کم خردان، و پیش از زیاد شدن شرایط در کار داد و ستد، پیش از خرید و فروش پستها، و پیش از سبک شمردن خون ها و خون ریزیها، و پیش از بریدن از خویشاوندان، و پیش از امدن نورسیده هایی که قرآن را به آواز می خوانند و یکی را به پیشوایی بر می گزینند که برایشان آواز بخوانند اگر چه در دانش و فهم کمترین آنان باشد.نهج الفصاحه

 7-حضرت محمد(ص):

بی گمان روزی بر مردم خواهد رسید که انسان بها نمی دهد که چگونه مال و دارایی به دست می آورد، یا از راه حلال یا روا بدست می آورد یا زا راه حرام و ناروا.نهج الفصاحه

 8-محمد(ص):

بی تردید روزگاری بر مردم خواهد رسید که یکی از سما بافی نخواهد ماند جز آنکه ربا بخورد و اگر ربا نخورد گرد و غبار ربا به او می رسد.نهج الفصاحه

9- حضرت محمد(ص):

بی گمان روزی بر مردم خواهد رسید که انسان راستگو را دروغگو می شمارند و دروغ و دروغگو را گواهی می کنند. امانت دار را خیانت کار می شمارند و خیانت کار را امین و درستکار. انسان بی آنکه از او گواهی بخواهند گواهی می دهد و بی آنکه از او سوگند بطلبند سوگند یاد می کند.در آن زمان خوشبخت ترین مردم دنیا، فرومایه و فرزند فرومایه ای است که نه به خدا ایمان می آورد و نه به پیامبرش.نهج الفصاحه 

دسته ها : مذهبی
شنبه بیست و ششم 2 1388
1-      پیامبر صلى الله علیه و آله اسلام و نعیمان   (نعیمان بن عمرو انصارى ) از قدماى صحابه پیامبر صلى الله علیه و آله و مردى مزاح و شوخ بوده است نوشته اند: روزى عربى از عشایر به مدینه آمد و شتر خود را پشت مسجد خوابانید و به مسجد وارد شد و به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله رسید.بعضى از اصحاب به نعیمان گفتند: اگر این شتر را بکشى ، گوشت آن را تقسیم مى کنیم و بعد قیمتش را پیامبر صلى الله علیه و آله به اعرابى خواهد داد.نعیمان شتر را که کشت ،: صاحبش سر رسید و فریاد بر آورد و پیامبر صلى الله علیه و آله را به داد خواهى خواست .نعیمان فرار کرد؛ و رسول الله صلى الله علیه و آله از مسجد بیرون آمد و شتر اعرابى را کشته دید، پرسید: چه کسى این کار را کرده است ؟ گفتند: نعیمان پیامبر صلى الله علیه و آله کسى را فرستاد تا او بیاورند او را در خانه (ضباعة بنت زبیر) (9) یافتند که نزدیک مسجد بود. فرستاده را به محل مخفى گاه اشاره کردند که درون گودالى با مقدارى علف تازه خود را پوشانده بود.فرستاده به نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و همره پیامبر صلى الله علیه و آله با جمعى از اصحاب به منزل (ضباعه ) آمدند، و جاى مخفى شدن نعیمان را نشان داد.پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: علفها را از او دور کنید، و آنها چنان کردند، نعیمان از مخفیگاه بیرون آمد.پیشانى و رخسار او از آن علفهاى تازه ، رنگین شده بود فرمود: اى نعیمان این چه کارى بود انجام دادى ؟عرض کرد: یا رسول الله قسم به خدا آن کسانى که شما را به محل مخفى من راهنمائى کردند به این کار وادارم نمودند.پیامبر صلى الله علیه و آله تبسم کنان رنگ علف را با دست مبارک خود از پیشانى و رخسار او دور کردند و قیمت شتر را به مرد اعرابى دادند.(10) (9)او دختر عمه رسول خدا و زوجه مقداد بن الاسود بود.(10)لطائف الطوئف ص 26 الاستیعاب .
دسته ها : مذهبی
شنبه بیست و ششم 2 1388
 
  • تیک تیک ساعت فریاد مرگ ثانیه هاست اما دوستی ها هیچگاه نمی میرند 
 
  • ثمره عمر آدمی یک نفس است و آن نفس از برای یک همنفس است گر نفسی با نفسی هم نفس است آن یک نفس از برای عمری بس است ! 
 
  • هر کجا که هستی بلوتوث قلبت رو روشن کن تا تمام وجودم رو برات سند کنم 
 
  • بعضی عشق ها آتشین اما کم عمق و سطحی هستند گردبادی بر پای می کنند و زود هم سرد می شوند اما بعضی عشق ها عمیق است و ملایم چون یک نخ باریک شروع می شود و در طول زمان استمرار می یابد. 
 
  • میگن لبخند ربطی به مرگ نداره ولی تو بخند تا من برات بمیرم 
 
  • اس ام اس عاشقانه 
  • آرزویم این است نرود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد ...... نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز ... ..... و به اندازه ی هر روز تو عاشق باشی .... .... عاشق آنکه تو را می خواه د.... ... و به لبخند تو از خویش رها می گردد ..... .... و ترا دوست بدارد به همان اندازه که دلت می خواهد ! 
 
  • اس ام اس عاشقانه 
  • می دونی بازی روزگار چیه؟؟ این که تو چشم بذاری من قایم شم . بعد تو یکی دیگه رو پیدا کنی 
 
  • بابام گفت : عشق کشکه ! منم جواب دادم : زندگی هم آشه ؛ بدون کشک بی مزه میشه! 
 
  • به من آموخت که دست دادن معنی رفاقت نیست.... بوسیدن قول ماندن نیست..... و عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست 
 
  • میدونی فرق لبخند تو با لبخند من چیه ؟ تو وقتی شادی میخندی،من وقتی تو شادی میخندم ! 
 
  • اول به نام عشق. . . دوم به نام تو. . . سوم به یاد مرگ . . . بر لوح شیشه ای قلبت بنویس: یا تو و عشق، یا من و مرگ زمان! 
 
  • ای کاش آشنائیها نبود یا به دنبالش جدائی ها نبود یا مرا با او نمی کردی آشنا یا مرا از او نمی کردی جدا! 
 
  • من اون ماهی قرمز کوچولوهستم تو دل شیشه ای تو * * * * مراقب باش دلت نشکنه که من میمیرم 
 
  • اگه شب خوابت نبرد به آسمون نگاه کن.ستاره هارو بشمار کم اومد!برو قطرات بارون رو بشار.کم اومد! به عشق من فکر کن چون برای تو هرگز کم نمی یاد . 
 
  • سرو اسوه مقاومت و پایداریست من یه سروم چون تو ریشه منی . 
 
  • ای کاش از بدو تولد کور بودم تا که هیچگاه دریای عشق را در چشمان ملیح و فریبایت نمی دیدم . 
 
  • بازهم کبوتراحساسم بال می گشاید تادرآبی بی کران آسمان قلبت به پروازدرآید.گویا سالهاست که مفهوم پرواز درگنجایش ذهنش نیست. 
 
  • اگه یه روز رفتی و برنگشتی بهت قول نمیدم منتظرت میمونم اما ازت یه خواهش دارم وقتی اومدی یه شاخه گل رو قبرم بزاری ! 
 
شنبه بیست و ششم 2 1388
 

 

تست IQ


هم اکنون در این پست آزمون تست هوش را قرار دادم که می توانید از ان استفاده کنید.

 

شروع

 

دسته ها : روانشناسی
جمعه بیست و پنجم 2 1388
X