سلام

الحمد لله الذی اکرمنی بک ایها الشهر المبارک  

*******  

حراج گنج    

    روی شیشه نوشته " قیمت ها شکسته شد " ما پشت ویترین صف می کشیم تا شاید کلاهی یا پیراهنی را ارزانتر از آن چه می ارزد بفروشند .صف می کشیم و نوبت می گذاریم . هول می زنیم از هرکدام دو تا می خریم برای روز مبادایی که گاهی اصلا نمی آیند.

********

    مردی گنجی را حراج کرده است . گنجی را بی بها می فروشد . گفته لازم نیست چیزی بدهید ، یعنی اگر گفته بود لازم است ، ما چیزی در خور این معامله نداشتیم . گفته فقط ظرف بیاورید ، ظرف !

حجمی که در آن بشود چیزی ریخت . گنجایش گنج . هیچ کس نمی آید . هیچ کس صف نمی بندد . مرد فریاد می زند : " کیلا بغیر ثمن لو کان له وعاء ; بی بها پیمانه می کنم اگر کسی را ظرفی باشد . " * و ظرف نیست و گنجایش گنج در هیچ کس نیست .

********

ما از کنار این حراج بزرگ خیلی ساده می گذریم و می دویم به سمت جایی که جورابی را به نصف قیمت معمولش می فروشند . ظرف های ما این این دل های انگشتانه ای است چی در آن جا می شود که او بخواهد بی بها به ما ببخشد ؟

ما به اندازه یک پیاله گندم عشق هم جا نداریم . کف دستی دانایی اگر در ما بریزند پر می شویم . سر ریز می کنیم و غرور از چشم ها و زبان هامان بیرون می تراود .

با ما چه کند این مرد که گنجی را حراج کرده است ؟

*نهج البلاغه خطبه 70

 

اللهم عجل لولیک الفرج

ماندگار باشید

یا حق


دسته ها :
دوشنبه بیست و پنجم 6 1387
X