أخرج الحافظ ابن السمان فی الموافقة عن قیس بن حازم، قال: التقى أبو بکر الصدّیق و علیّ بن أبی طالب فتبسّم أبو بکر فی وجه علیّ، فقال له: ما لک تبسّمت؟ قال: سمعت رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم یقول: «لا یجوز أحدٌ الصراط إلّا من کَتَبَ له علیٌّ الجواز». و ذُکر فی الریاض النضرة (2/177 و 244)، و الصواعق (ص 75)، و إسعاف الراغبین (ص 161).

 

حافظ بن سلمان در الموافقه از قیس بن حازم نقل می کند : روزی ابوبکر صدیق و علی بن ابیطالب باهم برخورد کردند و ابوبکر به روی علی تبسم کرد. علی به او گفت : چه شده است که تبسم کردی؟ جواب داد : شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و سلم میگفت : هیچ کس از صراط عبور نخواهد کرد مگر کسی که علی برای او جواز عبور نوشته باشد.

این روایت در کتب دیگر اهل سنت از جمله کتب زیر نیز ذکر شده است :

الریاض النضره ج 2 ص 177 و 244

الصواعق ص 75

اسعاف الراغبین ص 161

 

به نقل از الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 457

 

 

عن مجاهد عن ابن عبّاس قال: قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: «إذا کان یوم القیامة أقام اللَّه جبریل و محمداً على الصراط، فلا یجوز أحدٌ إلّا من کان معه براةٌ من علیِّ بن أبی طالب». أخرجه الخطیب الخوارزمی فی المناقب (ص 253)، و الفقیه ابن المغازلی فی المناقب بلفظ: «علیٌّ یوم القیامة على الحوض، لا یَدْخلُ إلّا من جاء بجواز من علیِّ بن أبی طالب». و ذکره القرشیُّ فی شمس الأخبار (ص 36).

 

 

مجاهد می گوید که ابن عباس گفت : رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : وقتی که روز قیامت شود خداوند جبرائیل و محمد را بر صراط می گذارد ، پس هیچ کس از آن عبور نمی کند مگر کسی که همراهش برات و جوازی از علی بن ابیطالب باشد .

این روایت را خطیب خوارزمی در مناقب ص 253 نقل کرده است .

و فقیه ابن مغازلی در مناقب به این لفظ آورده است : علی در روز قیامت در کنار حوض است و هیچ کس بر آن داخل نخواهد شد مگر به همراه جوازی از علی بن ابیطالب .

و قرشی هم در شمس الاخبار ص 36 این روایت را نقل کرده است .

 

به نقل از الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 457

 

 

و إلیک الجواز تُدخل من شئت

جِناناً و مَن تشاءُ جحیما

 

و جواز برای توست ، داخل می کنی هر کس را که بخواهی

به بهشت و هرکس را که بخواهی به دوزخ

  

يکشنبه بیست و سوم 1 1388

در کتاب کافی در کتاب الحجة مرحوم کلینى از على بن ابراهیم از پدرش‏از حسن بن ابراهیم از یونس بن یعقوب روایت مى‏کند که: در نزد حضرت امام جعفر صادق علیه السلام جماعتى از اصحاب بودند که از آنجمله حمران بن اعین و محمد بن نعمان و هشام بن سالم و طیار و جماعتى که در میان آنان جوانى برومند بنام هشام بن حکم بود.
حضرت به هشام بن حکم فرمودند : اى هشام!آیا خبر مى‏دهى به ما از آن مناظره و مکالمه‏اى که بین تو و بین عمرو بن عبید واقع شد؟
هشام گفت: یابن رسول الله مقام و منزلت تو بالاتر از آنست که من در مقابل شما لب بگشایم، و مناظره خود را باز گویم، من از شما حیا مى‏کنم و در پیشگاه شما زبان من قادر به حرکت و سخن گفتن نیست.
حضرت فرمودند: زمانیکه شما را به کارى امر نمودیم باید بجا آورید!
هشام در این حال لب به سخن گشود و گفت داستان عمرو بن عبید و جلوس او در مسجد بصره و گفتگوى او با مردم به من گوشزد شد، و بر من بسیار ناگوار آمد، براى ملاقات و مناظره با او حرکت نموده و به بصره وارد شدم.
روز جمعه بود به مسجد بصره درآمدم دیدم که حلقه وسیعى از جماعت مردم مجتمعند و در میان آنان عمرو بن عبید مشغول سخن گفتن است، مردم سئوال مى‏کنند و او جواب مى‏گوید.
عمرو بن عبید یک شمله سیاهى از پشم بر کمر خود بسته و شمله دیگرى را رداى خود نموده و سخت مشغول گفتگوست.
من از مردم تقاضا نمودم که راهى براى من باز کنند، تا خود را بدو رسانم، مردم راه دادند، من از میان انبوه جمعیت عبور نموده در آخر آنان نزدیک عمرو بن عبید دو زانو به زمین نشستم، سپس گفتم:اى مرد دانشمند!من مردى هستم غریب، مرا رخصت مى‏دهى سئوالى بنمایم؟گفت‏بلى
گفتم: آیا چشم دارى؟
گفت‏: اى فرزند این چه سئوالى است؟تو مى‏بینى من چشم دارم دیگر چگونه از آن سئوال مى‏کنى؟
گفتم: مسئله من همین بود که سئوال کردم آیا پاسخ مى‏دهى؟
گفت:اى فرزند سئوال کن و اگر چه این سئوال تو احمقانه است!
گفتم: جواب مرا بگو
گفت: ‏سئوال کن
گفتم: آیا چشم دارى؟
گفت‏: بلى
گفتم: با چشمت چه مى‏کنى؟
گفت‏: با آن رنگها و اشخاص را مى‏بینم
گفتم: آیا بینى دارى؟
گفت‏: بلى
گفتم: با بینى‏ات چه مى‏کنى؟
گفت: بوها را استشمام میکنم.

گفتم : آیا دهان دارى؟
گفت: بلى
گفتم: با دهانت چه مى‏کنى؟
گفت: طعم و مزه غذاها را مى‏چشم
گفتم: آیا گوش دارى؟
گفت: بلى
گفتم: با گوش‏ات چه میکنى؟
گفت: صداها را گوشم مى‏شنوم
گفتم: آیا قوه ادراک و مغز مفکر دارى؟
گفت: بلى
گفتم: با آن چه مى‏کنى؟
گفت: با آن هر چه را که از راه حواس بر من وارد شود تمیز مى‏دهم
گفتم: آیا این حواس و اعضاء بى‏نیاز از مغز و قواى دراکه نیستند؟

گفت: نه
گفتم: چگونه نیازمند به مغز و قواى مفکره هستند، در حالیکه همه آنها صحیح و سالمند، عیب و نقصى در آنها نیست؟
گفت:اى فرزند این جوارح و حواس چون در واقعیت چیزى را که ببینند یا بو کنند یا بچشند یا بشنوند شک بنمایند آنها را به مغز و قواى دراکه معرفى مى‏کنند، و مغز است که صحیح را تشخیص مى‏دهد و بر آن تکیه مى‏کند و مشکوک را باطل نموده مطرود مى‏نماید!
هشام مى‏گوید: به او گفتم بنابراین خداوند قلب و مغز را براى رفع اشتباه حواس آفریده است؟
گفت: آرى
گفتم: براى انسان مغز لازم است و گرنه جوارح در اشتباه مى‏مانند؟
گفت: آرى
گفتم:اى ابا مروان
خداوند تبارک و تعالى جوارح و حواس انسان را مهمل نگذارده تا آنکه براى آنان امامى قرار داده که آنچه را که حواس به صحت تحویل دهند تصدیق کند و مواضع خطا را از صواب فرق گذارد، و بر واردات صحیح اعتماد و بر غیر صحیح مهر بطلان زند، چگونه این خلق را در حیرت و ضلال باقى گذارده، تمامى افراد انسان را در شک و اختلاف نگاهداشته و براى آنان امامى که رافع شبهه و شک آنان باشد و آنان را از حیرت و سرگردانى خارج کند معین نفرموده است؟
و براى مثل توئى در بدن تو براى حواس و جوارح تو امامى معین فرماید تا حیرت و شک را از حواس تو بردارد؟
هشام مى‏گوید: عمر بن عبید ساکت‏شد و چیزى نگفت، سپس رو به من نموده گفت: تو هشام بن حکم هستى؟
گفتم: نه
گفت: آیا از همنشینان او هستى؟
گفتم: نه‏

گفت: پس از کجا آمده‏اى و از کجا هستى؟
گفتم: من از اهل کوفه هستم گفت‏بنابراین یقینا خودت هشام هستى
سپس برخاست و مرا در آغوش خود گرفت و خود از جاى خود کنار رفته مرا بر سر جاى خود نشانید، و دیگر هیچ سخن نگفته در مقابل من سکوت اختیار نمود، تا من از آن مجلس برخاستم.
هشام مى‏گوید: حضرت صادق علیه السلام از بیان این طریق مناظره من بسیار خشنود شده و خندیدند و گفتند:اى هشام!چه کسى به تو تفهیم نموده اینطور مناظره نمائى؟
عرض کردم: اینطریق را از وجود مبارک شما یاد گرفته، و بر حسب موارد و مصادیق مختلف خود پیاده مى‏نمایم
حضرت فرمودند: سوگند به خداى که این قسم از مناظره در صحف حضرت ابراهیم و موسى نوشته شده است

 

الکافی ج : 1 ص : 169

سه شنبه هجدهم 1 1388
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص  إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ لِأَخِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَضَائِلَ لَا تُحْصَى کَثْرَةً فَمَنْ قَرَأَ فَضِیلَةً مِنْ فَضَائِلِهِ مُقِرّاً بِهَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ مَنْ کَتَبَ فَضِیلَةً مِنْ فَضَائِلِهِ لَمْ تَزَلِ الْمَلَائِکَةُ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ مَا بَقِیَ لِتِلْکَ الْکِتَابَةِ رَسْمٌ وَ مَنِ اسْتَمَعَ إِلَى فَضِیلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِی اکْتَسَبَهَا بِالسَّمْعِ وَ مَنْ نَظَرَ إِلَى کِتَابَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِی اکْتَسَبَهَا بِالنَّظَرِ ثُمَّ قَالَ النَّظَرُ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع عِبَادَةٌ وَ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ إِیمَانَ عَبْدٍ إِلَّا بِوَلَایَتِهِ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِهِ

امام صادق علیه السلام فرمودند : رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند : همانا خداوند متعال برای برادم علی بن ابیطالب فضائلی قرار داده است که بخاطر کثرتش قابل شمارش نمی باشد ، پس هرکس یک فضیلت از فضائل او را بخواند در حالی که اقرار به آن دارد خداوند گناهان گذشته و آینده او را می بخشد ، و هر کس که فضیلتی از فضائل او را بنویسد مادامی که از آن نوشته اثری باقیماده است ملائکه برای او استغفار می کنند ، و هر کس که به فضیلتی از فضائل او گوش فرادهد خداوند گناهانی را که به وسیله شنیدن مرتکب شده را می آمرزد ، و هرکس به فضیلت نوشته شده ای از او نگاه کند خداوند گناهانی را که بوسیله نگاه کردن مرتکب شده را می آمرزد ، سپس فرمودند نگاه کردن به علی ابن ابیطالب علیه السلام عبادت است و خداوند ایمان هیچ عبدی را قبول نمی کند مگر بوسیله ولایت او و بیزاری از دشمنانش .


بحارالانوار، ج‏26، ص 229
دوشنبه هفدهم 1 1388

 این ابیات را امیرالمؤمنین علیه السلام در بیان فضائل خودشان در مقابل معاویه سروده اند

زیرا معاویه در نامه ای که برای حضرت نوشته بود به اینکه پدرانش در زمان جاهلیت از بزرگان بودند افتخار می کرد و حضرت در جواب او این ابیات را سرودند

 

مُحَمَّدٌ النَّبِیُّ أَخِی وَ صِنْوِی

وَ حَمْزَةُ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ عَمِّی‏

 

وَ جَعْفَرٌ الَّذِی یُضْحِی وَ یُمْسِی

یَطِیرُ مَعَ الْمَلَائِکَةِ ابْنُ أُمِّی‏

 

وَ بِنْتُ مُحَمَّدٍ سَکَنِی وَ عِرْسِی

مُسَاطٌ لَحْمُهَا بِدَمِی وَ لَحْمِی‏

 

وَ سِبْطَا أَحْمَدَ ابْنَایَ مِنْهَا

فَأَیُّکُمْ لَهُ سَهْمٌ کَسَهْمِی‏

 

سَبَقْتُکُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ طُرّاً

غُلَاماً مَا بَلَغْتُ أَوَانَ حُلْمِی‏

 

و صلیت الصلاة و کنت طفلا

مقرا بالنبى فى بطن امى‏

 

فأوجب لى ولایته علیکم

رسول اللّه یوم غدیر خمّ‏

 

فویل ثمّ ویل ثمّ ویل

لمن یلقى الاله غدا بظلمى

 

 

 

 محمّد، پیامبر خدا؛ برادر مهربان منست

و حمزه، سرور شهیدان عموى منست

 

و جعفر، آنکه روز و شب

با ملائکه در پرواز است، پسر مادر من است

 

دختر پیامبر باعث سکون دل و همسر من است

خون و گوشت او با خون و گوشت من بستگى دارد

 

و دو نوه پیامبر، پسران من از فاطمه هستند

پس کدامیک از شما بهره‏اى مانند بهره من دارید؟

 

 در اسلام آوردن به همه شما پیشی گرفتم

درحالیکه پسری بودم که هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم

 

 و نماز خواندم درحالیکه طفل بودم

اقرار به پیامبر کردم درحالیکه در شکم مادرم بودم

 

پس واجب کرد ولایت من را برشما

رسول خدا در روز غدیر خم

 

 پس ای وای ، و ای وای ، و ای وای

بر کسی که در روز باز پسین خداوند را ملاقات کند درحالیکه در حق من ظلم کرده باشد

 

امیدوارم که لذت برده باشید

 

 

يکشنبه شانزدهم 1 1388

قرآن بجز مدح علی آیه ندارد

اسلام بجز حب علی پایه نداد

 

گفتم بروم سایه لطفش بنشینم

دیدم که علی نور بود سایه ندارد
 
 
 
انشاالله اگر خداوند یاری کند قصد دارم تو وبلاگ در حد توانم خدمت به امیرالمؤمنین بکنم انشاالله که خود آقا برای هرچه بهتر شدن این وبلاگ کمکم کنند
 

 

دسته ها :
يکشنبه شانزدهم 1 1388
X