از خیابان میگذرم به این می اندیشم که چه کسانی قبل از من از همین پیاده رو گذشته اند و اینک به ابدیت پیوسته اند.
در آغوش مادر یا دست در دست محبوب گریان و خندان...
ناگهان دلم میگیرد من نیز از همین پیاده رو میگذرم و پس از من دیگری همین فکر به ذهنش خطور می کند که چه کسانی...
بی صبرانه به انتظار عوض کردن تایر ماشین هستم که پنچر شده...
نه از آنجا که آمده ام دل خوشی دارم نه به آنجا که می روم امیدواری دارم...
پس چرا هنوز بی صبرانه انتظار رفتن را میکشم؟
به کجا چنین شتابان گون از نسیم پرسید؟
غصه نخور مسافر اینجا با هم غریبیم از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم
فرقی نداره بیتو بهارمون به پاییز نمیبینی که شعرام همه شدن غم انگیز؟
غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست اینجا ولی آسمون باریدنم بلد نیست
غصه نخور مسافر فدای قلب تنگت فدای برق ناز اون چشای قشنگت
غصه نخور مسافر بازم میای به زودی مارو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی
غصه نخور مسافر غصه اثر نداره از دل تو میدونم هیچکی خبر نداره
غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند بهار تو برمیگردی چیزی نمونده بخند
غصه نخور مسافر تولد دوباره غصه نخور مسافر غصه نخور ستاره
غصه نخور مسافر غصه کار گلا نیست سفر یه امتحانه به جون تو بلا نیست
غصه نخور مسافر تو خود آسمونی در آرزوی روزی که بیای و بمونی...