مقدمه قبل از قرن هفدهم ، علم و فلسفه با یگدیگر در قلمرو معارفبشری مورد تحقیق واقع می شدند و مرز مشخصی میان آن دو وجود نداشت ، تا آنکه دردوران رنسانس ، فرهنگ اومانیسم زمینه های شناخت مسائل اجتماعی را از طریق عقل وتجربه به وجود آورد ؛ این روند در خلال قرن هفدهم آنچنان شتاب یافت که باعث شد درابتدای قرن هجدهم زمزمه ی استقلال و جدایی علوم اجتماعی از فلسفه آغاز شود ؛ وپدیدۀاستقلال و انفکاک علوم اجتماعی از فلسفه نیز به طور طبیعی این اندیشه رانمودار ساخت که پدیدۀ اجتماعی ویژگی های منظمی دارند و قانون حاکم بر رفتار اجتماعیهمانند قانونمندی حاکم بر جهان ماده و طبیعت است . در مورد اقتصاد هم ،اندیشمندان اقتصادی معتقد بودند که فعالیت های انسان در تولید ، توزیع و مصرف تابعقوانین طبیعی است که باید آنها را شناخت تا آنکه بتوان روابط علمی بین پدیده هایاقتصادی را تبین کرد . از آنجا که این قوانین طبیعی است پس ، مناسب ترین قوانینیهستند که می توانند تعادل به وجود آورند ، به شرط اینکه در وضعیت طبیعی و آزادبکارروند و دولت یا اخلاق یا دین ، در عملکرد آنها دخالتی نکنند . بنابراین پدیده هایعینی اقتصادی و رفتار های انسان عاقل اقتصادی در صحنه اقتصاد ، همانند دیگر رخدادهایفیزیکی، تابع رابطه علمی مشخص است و با روشتجربه قابل ملاحظه و بررسی است . واقعیت این است که پیدایش رفتار های اقتصادی ،تصادفی و اتفاقی نیست ، بلکه نظام علّی و معلولی بر آنها حاکم است ؛ به گونه ای کهمی توان در سایه رابطه علیت ، این رفتار ها را تفسیر کرد ؛ ولی نباید از نظر دورداشت که یکی از اجزاء علت تامه و این رفتار ها و رخدادهای عینی اراده و اختیارانسان است . رابطه اقتصادی در جامعه الزاما"در چهارچوب یک نظام اقتصادی ، مشکل میگیرد و نظام اقتصادی هم بدون « جهت » و « هدف » پذیرفته نیست و « باید » های که « جهت » و « هدف » نظام اقتصادی را تبیین می کنند ؛ « باید » های مبانی نامیده می شود .
اقتصاد چیست انسان با توجه به تمایلی که به ارضای نیاز های خوددارد ، سعی می کند که با صرف حداقل تلاش یا هزینه ، حداکثر نتیجه را به دست آورد ،این راه و روش ، اصل اقتصاد نامیده شده ، فرد تحت تأثیر هر مشرب خاص که باشد ، لازماست بر مبنای این اصل رفتار کند . بنابرین ، « اقتصاد » علمی است که رفتار و رابطهانسان را با اشیای مادی مورد نیاز او که به رایگان در طبیعت نمی یابد ، مطالعه میکند . مطالعه اقتصاد باید درک ، بیان و تا حدی پیش بینی رفتار اقتصادی انسان راامکان پذیر سازد . این مطالعه باید به بهبود رفاه مادی فردی و اجتماعی بشر کمک کند؛ بنابرین می توان ادعا کرد که اقتصاد ، قبل از هر چیز ، به تجزیه و تحلیل و تو ضیحشرایط و روابطی که در قلمرو رفاه مادی قرار دارد ، می پردازد . و اقتصاد بر خلافعلوم طبیعی ، علم محض نیست ؛ بلکه مجموعه اصول و قواعدی است که تحت تأثیر اراده بشرقرار می گیرد .
موضوع علم اقتصاد موضوع اقتصاد عبارت است : از ثروت (کالاها ،خدمات و منابع ) از حیث چگونگی تولید ، توزیع و مصرف آن . مقصود از « ثروت » جنبهمالیت و ارزش کالاها و خدمات است ، نه جنبه عینیت اموال ؛ بنابرین ثروت از نظرارزشمند بودن و مالیت موضوع اقتصاد است . ثروت ،از حیث چگونگی رشد ، توزیع و بهمصرف رساندن آن موضوع اقتصاد است ، نه از حیث آن به این شخص یا آن شخص
تعریف اقتصاد یکی از معانی اقتصاد در لغت ، میانه روی و پرهیز ازافراط و تفریط در هر کاری است . در آیه « و اقصد فی مشیک » نیز به همین معنی آمدهاست . از آن نظر که اعتدال در هزینه زندگی یکی از مصادیق میانه روی بوده ، کلمه « اقتصاد » دربارۀ آن بسیار استعمال می شده است تا آنجا که در به کار گیری عرفی از « اقتصاد » غالبا" همین معنی مقصود بوده است . اقتصاد از معانی عرفی خود (میانه رویدر معاش و تناسب دخلو خرج ) ، تعمیم داده شده و معادل economy قرار گرفته است . به هر حال برای « اقتصاد » که اقتصاددانان از بحث می کنند تعاریف مختلفی ارائهشده است . ارسطو : علم اقتصاد یعنی مدیریت خانه . آدام اسمیت : اقتصاد ،علم بررسی ماهیت و علل ثروت ملل است . استوارت میل : اقتصاد ، عبارت است ازبررسی ماهیت ثروت از طریق قوانین تولید و توزیع ریکاردو :اقتصاد علم است . آلفرد مارشال : اقتصاد ،عبارت است از مطالعه بشر درزندگیشغلی و حرفه ای . در تعریف دیگر : علم اقتصاد بررسی کردار های انسان در جریان عادیزندگی اقتصاد یعنی کسب درامد و تمتع از آن برای تربیت دادن زندگی است .
روشهای تحقیق ، تحلیل و طرح مسائل اقتصادی
روش شناسی اقتصاد دارای روش های تحقیق ، تحلیل و بیان موضوعاتی است کهدر بعضی از آنها با سایر علوم مشترک است . در اقتصاد دو روش شناخته شده « روش قیاسی » و « روش استقرای » برای شکل دادن به نظریه های اقتصادی مورد استفاده قرار می گیرد . مبنای اصل روش قیاسی ، قیاسی منطقی و مبنای اصلی روش استقرای ، استقرای منطقی میباشد .
قیاس منطقی حجتی است که در آن ، ذهن از قضایای کلی ، نتیجه ای جزئی رااستنتاج می کند ؛ به تعبیر دیگر ، قولی است ، فراهم آمده از چند قضیه ، به نحوی کهاز آن قول ، به طور ذاتی قول دیگری لازم آید . قیاس منطقی عمل ذهن برای استنتاج ازکلی است .
استقرایی منطقی حجتی است که در آن ذهن از قضایای جزئی به نتیجه ای کلیمی رسد و از محسوس به معقول یا از پدیده به قانون میرسد . در این استدلال ، در واقعبخشی از قضایای جزئی دیده شده و سپس حکم آن به همه موارد تعمیم داده شده ، قانونکلی استخراج می شود .
روش قیاس روش قیاسی ، عبارت است از روشاستدلال عقلیو انتقال از معلول به علت یابر عکس ، با استفاده از لازم و ملزوم ها و روابط منطقی میان قضایا ، برای اثبات یکنظریه کلی .
روش استقرای عبارت است از روش استدلال از بررسی جزئیات و داده هایآماریو عینی به هدف دستیابی به نتایج و قواعد و احکام عام و کلی ؛ به عبارت دیگر ، حرکتاز جزئی به کلی برای تکوین یک نظریه را روش استقرایی گویند . در این روش استدلاللبتدا از طریق تحقیقات تجربی پدیده های اقتصادی مورد مشاهده قرار می گیرند و سپس باتعمیم نتایج روابط خاص مشاهده شده در پدیده ها ، قواعد و قضایایی کلی و عام ، بهصورت یک نظریه یاقانون اقتصادیارائه می شود .
فرضیه نتایج و قواعد به دست آمده از فرضها در مورد یک پدیدۀ اقتصادیرا با استفاده از روابط و دلایل منطقی ، یک فرضیه اقتصادی گویند .
نظریه با آزمون تجربی یک فرضیه اقتصادی و با تأیید نسبی روابط و قواعدارائه شده در آن ، به وسیله تحقیقات تجربی در مورد پدیده های خاص اقتصادی ، یکنظریه ساخته می شود . تکرار تأیید نسبی تجربی یک فرضیه ، آن را به صورت یک قانون درمی آورد . این نظریه یا قانون خود می تواند به عنوان فرض های یک نظریه دیگر اقتصادیبه صورت قواعد کلی در روش قیاسی به کار رود .