واقعا چند روزي مجاورت حرم امام رضا بودن براي من تجربه اي شيرين است
با اينكه بارها به اين سفر آمده ام اما حس مي كنم شايد هر بار متفاوت ترم و
باور دارم كه انسان در مسير اين تفاوتها است كه ظهور مي كند.
مي خواستم بازگشتم را ازاين بارگاه مقدس توصيف كنم. ولي چگونه؟
در حالي كه توصيفي براي آمدنم ندارم....
زبان قاصري دارم در اين احوالات....
راستي چقدر در اين چند روز زيبايي ديدم از لحظه ي ورود تا وقتي كه خارج مي شوي ازحرم
پر از زيبايي است از صحن ها و رواق ها گرفته تا انسانهاي زيباتر كه هريك به دنبال خواسته اي
يا نشانه اي با امام خود نجوا مي كنند.
معماري حرم بسيار با توجه و زيباست . ايوان مقصوره را كه ديده ايد چقدر با شكوه است
يادم مي آيد چند سال پيش كه بادوستان دانشكده آمده بوديم مشهد يك شب بعد از زيارت تا سحر
سرهايمان بالا بود و معماري اينجا را رصد مي كرديم و صحبت مي كرديم و لذت مي برديم....
در ميان اين صحن ها صحن قدس را كه حتما ديده ايد نمي دانم چرا من حس خاصي نسبت به اين صحن دارم
حس غريبي است و شايد آشنا, برايم معما شده است احساسش توام با ترس است ترسي كه اگر زياد
كنكاشش كنم ته دلم خالي مي شود از عظمتش.
در اين چند روز كه اينجا بودم بيشتر اذان ها متعلق به موذن زاده اردبيلي بود و چقدر دلنشين
است اين صدا...