هشت

هشت

به کجا می بری مرا ؟

به کجا م یبری مرا ؟ با توام آی

خاتون خوب خواب وخاطره

زلال زرد روسری

چرا مدام در پس پرده ی گریه نهان می شوی ؟

استخاره می کنی ؟

به فال و فریب فراموشی دل خوش کرده ای

یا از آوار آواز و توارد ترانه می ترسی ؟

به فکر خواب وخستگی چشمهای من نباش

امشب هم

میهمان همین دفتر و دیوان درد و دریایی

یادت هست نوشته بودم

در این حدود حکایت

همیشه کسی خواب دختری از قبیله ی بوسه را می بیند ؟

باور کن ،هنوز

دست به دامن گریه که می شوم

تصویر لرزانی از ستاره و صدف

در پس پرده ی دریا تکان می خورد

نمی دانم چرا

بارش این همه باران

غبار غریب غروبهای بهار و بوسه را

از شیشه های این همه پنجره پاک نمی کند

تو چی ؟ طلا گیسو

تو که آن سوی کتاب کوچه ها نشسته یی

خبر از راز زیارت هر روز من

با ساکنان این حوالی آشنای گلایه و گریه داری ؟

آه ! می دانم

سکوت آینه ها

همیشه

جواب تمام سوال های بی جواب بغض و باران است


(0) نظر
برچسب ها :
X