پرستارى از مادر

پرستارى از مادر

رضا از وقتى که به بیمارستان رفت تا روزى که مادرش ازبیمارستان مرخص شد, یک لحظه هم از او جـدا نـشـد.او بـراى راحـتى مادرش هر کارى مى کرد.خستگى و خواب نمى توانست مانع انجام وظیفه رضا شود.وقتى مادرش از بیمارستان مرخص شدو با هم به خانه آمدند, به رضا گفت : پسرم , الان دو هفته است که مدرسه نرفته اى و از درس عقب مانده اى .از فردا صبح به مدرسه برو و سعى کن عقب ماندگى خودرا جبران کنى .

مـادر, من در خدمت کردن به شما عقب افتاده ام .

وقتى مادرم آسایش نداشته باشد درس خواندن مـن چـه ارزشـى دارد.

از فردابه سراغ کار مى روم و در مورد آن با امام جماعت مسجد هم مشورت مى کنم .

روز بعد, رضا وقت اذان خودش را به مسجد رساند و پس ازتمام شدن نماز عشا, پیش حاج آقا رفت و موضوع را با او در میان گذاشت .

حاج آقا گفت : ماشین پدرت را نمى شود تعمیر کرد؟ - میشه حاج آقا, ولى خرج زیادى دارد و ما فعلا نمى توانیم چنین کارى بکنیم .

- پس آن را بفروشید.

مادرم دلش نمى آید چنین کارى بکند.

به علاوه پول قابل توجهى بابت آن نمى دهند.

- پس درس را مى خواهى چکار کنى ؟ - ان شاءاللّه شب ها درس مى خوانم .

- چه کارى مى خواهى بکنى ؟ - آمدم پیش شما تا راهنمایى بکنید.

- شما دو کار مى توانید انجام بدهید.

بعضى از کارها پیشرفت ورشد ندارد, ولى درآمد آنها از همین حـالا بـد نـیـسـت .

ولـى بـعـضـى ازکارها هست که کم کم وقتى کار یاد گرفتى بهتر مى توانى خدمت کنى و وضع درآمد تو هم خوب مى شود.

ولى دستمزد فعلى آن ,کافى نیست .

- مثلا چه کارهایى ؟ - مثل تراشکارى , میکانیکى .

- مـن احـتـمـال مـى دهم مادر با این جور کارها بیشتر موافق باشد.

من هم سعى مى کنم با اضافه کارى و قناعت بیشتر زندگى بگذرد.

- پس شما با مادرت مشورت کن .

من هم با استاد رسول تراشکار صحبت مى کنم .

- چشم حاج آقا, خیلى از زحمت شما متشکریم .

- وظیفه ام بود پسرم , من مثل پدر شما هستم هر وقت کارى داشتى بیا پیش خودم .

- ان شاءاللّه خدا سایه شما را از سر ما کم نکند.

- خدا نگهدارت باشد.

من فردا منتظر تو هستم .

زیـنـب خـانـم بـا کار در تراشکارى موافقت کرد.

بنا شد رضا پیش استادرسول کار کند.

مسؤولان مـدرسـه کـه با رفتن رضا مخالفت مى کردند, هیچ راه حلى براى او نداشتند, به ناچار, به خواسته رضاتن دادند.


(0) نظر
برچسب ها :
X