اگر چندی مسیر چرخ گردون را جدا کردند
نه راه موسی عمران و قارون را جدا کردند
به نص آخر شهنامه ضحاکان مار آیین
به نام کاوه از مردم فریدون را جدا کردند
زمام عشق را دادند دست عقل آن روزی
که از دامان لیلی دست مجنون را جدا کردند
به کوی می فروشان یمانی ازسیه کاران
عقیقی مسلکان چهره گلگون را جدا کردند
به پاس همدلی آه از نهاد ما برآوردند
شبی کز نای نی آوای محزون را جدا کردند
چه بشنیدند هنگام تلاوت قدسیان آیا
که در ما بسطرون ا والقلم نون را جدا کردند
چو زد ساز جدایی مطرب دهراز ره بیداد
ز شور و شعر و شیدایی همایون را جدا کردند
دوباره از نیستان شکایت خیز مولانا
نی بشکساه نای سینه پر خون را جدا کردند
پس از شصت و سه سرما استقامت در بهاری تلخ
ز انبوه درختان سرو موزون را جدا کردند
به سبکی تازه گفتم از فراق این کهنه درد اما
ز شعرم بی تو پنداری که مضمون را جدا کردند