واقعیت تلخ این است که قرآن هنور در جامعه ما یک امر عمومی نشده است، همه به قرآن عشق میورزند و احترام میکنند، اما عده کمی همواره آن را تلاوت و عده کمتری در آن تدبر میکنند.1
ما باید قبول کنیم که ملت ما در نیم قرن پیش از پیروزی انقلاب، که واقعاً مدت کمی نیست، روز به روز از قرآن فاصله گرفته و دور شده است.2
نپرداختن به حفظ قرآن در حال حاضر واقعاً نقیصهای در حوزههای ما به شمار میآید. در بعضی از حوزههای اهل سنت ـ همان طور که مسبوق است ـ از بدو ورود حفظ قرآن جزو شرایط است. در دیگر حوزهها نیز اگر شرط، حفظ قرآن نباشد، ولی بدان تشویق میشود. غالب علمای اهل سنت با قرآن انس زیادتری دارند، در حالی که ما در حوزههای خودمان، شاهد طلبههایی هستیم که مقداری هم درس خواندهاند، لیکن هنوز بر سر همین قرائت رایج قرآن که ما با آن انس داریم تسلط ندارند، یعنی هنوز در تلاوتشان اشکالاتی وجود دارد.3
در گذشته اگر کسی میخواست در حوزه مقام علمی پیدا کند بایستی به تفسیر نمیپرداخت. یک ملای محترم عالمی فرضاً اهل تفسیر باشد، مردم از تفسیر او استفاده کنند، بعد برای خاطر آنکه این درس موجب نشود او به بیسوادی شهره بشود، این درس را ترک کند. شما را به خدا این فاجعه نیست؟4
این انزوای قرآن در حوزههای علمیه و عدم انس ما با قرآن برای ما خیلی مشکلات درست کرده است و بعد از این هم درست خواهد کرد و به ما تنگنظری خواهد داد. من یک وقت در سالهای قبل از انقلاب در مشهد در درس تفسیر به طلبهها میگفتم که ما از اول «بدان ایدک الله» تا زمانی که ورقه اجتهادمان را میگیریم، حتی یکبار به قرآن مراجعه نکنیم. یعنی وضع درسی ما این طور است که اگر طلبهای از ابتدا حتی یکبار به قرآن مراجعه نکند میتواند همین رشته ما را از اول تا آخر سیر کند و مجتهد بشود! چرا؟ چون درس ما اصلاً از قرآن عبور نمیکند. متأسفانه حال هم که نگاه میکنم میبینیم همان طور است...قرآن در حوزههای ما منزوی است.5
عزیزان من، ما هنوز در اول راهیم. ما شصت میلیون جمعیتیم؛ ببینید تعداد کسانی که در این شصت میلیون با قرآن آشنا هستند، چقدر است. فرض کنیم از این شصت میلیون، ده میلیون کسانی باشند که به هر دلیلی، چه به دلیل سنی و چه غیر آن، نتوانند با قرآن آشنا بشوند، پنجاه میلیون میماند. تعداد آشنایان با قرآن از حد معقول ـ یعنی از پنجاه میلیون ـ کمتر است، ما عقبیم؛ این فاصله را باید پر کنیم.6