پیشرفت روز افزون علوم بشرى در کشف روابط بین پدیده ها و استخدام طبیعت و موفقیت هاى علوم انسانى در حوزه هاى مربوط به انسان، تحسین برانگیز است; لکن، چنان که دانشمندان بزرگ نیز اعتراف دارند، واقعیت این است که، بشر نتوانسته با بهره گیرى از دانش خویش، به شناخت دقیق و کاملى از جهان و روابط بین اجزاى مختلف آن، نایل آید; زیرا مدرکات عادى انسان بسیار محدود و معلومات او نسبت به مجهولاتش بسیار اندک است: «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً.» (روم: 7); به شما از دانش جز اندکى داده نشده است. انسان از طریق علوم عادى خویش نمى تواند به تمام باطن امور دنیوى برسد، چه رسد به این که، شناختى از آخرت داشته باشد: «یعلمون ظاهراً من الحیاة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون.» (روم: 7); از زندگى دنیوى ظاهر آن را مى شناسند حال آنکه از آخرت غافلند.
مشهور است، انشتین پس از آزاد کردن انرژى هسته اى به خبرنگاران گفت: اکنون براى من معلوم گشت، نسبت معلومات بشر به مجهولات او مانند نسبت نردبان چند پله اى به فضاى لایتناهى است و بشر از نردبان علم، جز چند پله بالا نرفته است.
از سوى دیگر، ظنى و خطاپذیر بودن غالب یافته هاى بشرى که خود را در اختلاف شدید بین دانشمندان نشان داده، موجب سلب اطمینان نسبت به آن شده است. حتى کار به جایى رسیده که یکى از دانشمندان مشهور غرب مشاهده و عقل را منبع معرفت نمى داند. و نیز خود صاحب این اشکال گوید: تاکنون یک قانون علمى صددرصد دقیق و غیر تقریبى به چنگ تجربه نیامده است.
گذشته از درستى یا نادرستى دو سخن مزبور، نمى توان با چنین نظرى نسبت به یافته هاى تجربى، ادعا کرد که از طریق علوم عادى مى توان تمام نیازهاى واقعى انسان را شناخت و به بخشى از آن ها به درستى پاسخ داد و در آن قسمت از دین مستغنى شد!