مبحث سوم يك فاجعه ناگفته پنهان، در حال واشدگي و بيرون ريختگي

مبحث سوم یک فاجعه ناگفته پنهان، در حال واشدگی و بیرون ریختگی

تاکنون آنچه بر او تأکید ورزیدیم دو امر بود: یکی تجربه دو وجهی دینداری در سنت بانو به عنوان دو وجه از فرایند بالندگی مطلوب و دیگری نقش کانونی و محوری تجربه درونی دین (یعنی همان وجهه روانشناختی فلاح) در امر دینداری و سلامت فرایند رشد و توسعه جامع نگر و پایدار.

دو فراز از سخنان دو بانوی الگو در حادترین، شفافترین و دلیرانه‏ترین حضور اجتماعی را تأمل کنیم تا دریابیم چرا متن و مایه اصلی کلام و رأی این بانوان این گونه است؟!

عنصر روانشناختی تجربه اجتماعی و به تعبیری عنصر درونی تجربه دینی، رکن مقوّم تجربه مزبور می‏باشد.

1 - یک جا سخن فاطمه علیها‏السلام در مسجد مدینه در آن بحبوحه کودتا و جو خفقان آن روزهای تاریک. بانو در مطلع سخنان خویش دارد که:

ستایش خدای را بر آنچه ارزانی داشت و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت. سپاس بر نعمتهای فراگیر که از چشمه لطفش جوشید و عطاهای فراوان که بخشید و نثار احسان که پیاپی پاشید. نعمتهایی که از شمار افزون است و پاداش از توان بیرون و درک نهایتش نه در حد اندیشه ناموزون.

سپاس را مایه فزونی نعمت نمود و ستایش را سبب فراوانی پاداش کرد و به درخواست پیاپی بر عطای خود بیفزود. گواهی می‏دهم که خدای جهان یکی است و جز او خدایی نیست. ترجمان این گواهی دوستی بی‏آلایش است. و پایبندان این اعتقاد، دلهای با بینش و راهنمای رسیدن بدان، چراغ دانش است. خدایی که دیدگان، او را دیدن نتوانند و گمانها چونی و چگونگی او را ندانند.

2 - و فراز دیگر، سخن بانو زینب کبری علیها‏السلام در کاخ پسر زیاد با او و مزدوران می‏باشد که دلیرانه در برابر وی رکن مقوّم قرائت شیعی را برای حضور راهبرانه در عرصه اجتماع، حماسه و اصلاح، توصیف می‏کند:

- سپاس سزاوار خدایی است که ما را به محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گرامی داشت. جز فاسق دروغ نمی‏گوید. جز بدکاره رسوا نمی‏شود و آن ما نیستیم، بلکه دیگرانند.

- از خدا جز خوبی ندیدیم! برادرم و یاران او به راهی رفتند که خدا می‏خواست. آنان شهادت با افتخار را برگزیدند و بدین نعمت رسیدند. اما تو! پسر زیاد! خود را برای پاسخ آنچه کردی آماده کن!

در این هنگامه‏های تلخ چه جای شکر و حمد و ثناست؟! مگر آنکه دریابیم این حضورِ در بیرون، از کانونی‏ترین سرّ سویدای وجود سالک، می‏تراود و بیرون می‏ریزد. «شکر» و «حمد»، بازگوی این حقیقت است که زن مسلمان عصر حاضر، در عرصه دنیاداری و اجتماع (بر مسند انواع بنیادهای انتفاعی و غیر انتفاعی و مجلس قانونگذاری و مسئولیتهای اجرایی)، اگر در اندرون، آن تجربه درونی وحدت بخش را در خویش مهیا ندارد:

1 - ابتدا در عمل ناخودآگاه به تبع بانیان نسبت دار و بی نسبتشان، پذیرای پراگماتیسم می‏شود؛ 2 - و در ادامه آن گرایش، سکولاریسم سر می‏رسد، اگر چه هنوز پوسته و قشر دینداری و نماز و.... و عمل آداب فقهی بر پا باشد.

3 - جنبش استیفای حقوق زنان در کالبد نیز، به فربهی مطلوب نزدیک می‏شود، لیک در اندرون دلها و روحها همراه با سر رسیدن ذاتی حقیقت سکولاریسم و تهی شدن آن از عنصر تجربت دینی و انسانی به پوکی می‏گراید.

رخدادی که می‏گوییم بسیار پیشتر، برای جامعه مردان ما رخ نموده است. لیکن نهضت زنان، از این فرآیند سکولار شدگی آسیب بیشتری خواهد دید. یک نتیجه این بحران در بنیاد اجتماع، به ویژه در نهاد خانواده و سازمانهای اجتماعی و خصوصا امور سیاسی قابل مشاهده است.

زن امروز با یک هشیاری دیندارانه می‏تواند با کمترین آسیب درونی، در فرآیند تنوع بخشی و فربه سازی و دلیر پروری تجربه درونی خود، حضور اجتماعی خود را با حفظ حدود و مرزهای اعتقادی‏اش با جنبش سکولار زنان ، با توفیق مستمر، قرین سازد.

و دیده‏ایم که چگونه خوبان و نیکان ما نیز آرام آرام بی اینکه خود هشیار باشند و خود آگاهانه مراقبت بورزند با آنها که پیشترها سلوک و اخلاق و شیوه زندگیشان را طعن می‏کردند و دور باششان می‏گفتند، در عملکرد و سلوک و دنیایشان تفاوتی ندارند.

- از خود می‏پرسیدیم که چگونه می‏توان با همان مراقبتها و هشیاریها، در عرصه بود و با همه در عرصه بودنها و دنیاداریها، دنیاپرست نشد؟! و....

- و باز می‏پرسیدیم؛ چگونه است که بانو همپای آن معراج دمادم درونی، آنگونه در خود احساس اطمینان و دلیری می‏کند که مهیای ایستادن در مقابل همه تلخی‏ها، تنگی‏ها، حمله‏ها و دشمنی‏ها می‏شود و حتی یک تنه به وقت خانه‏نشینی علی، انجام وظیفه می‏کند، و آن حضورِ دنیایش، با آن درجه از یقین آوری و شجاعت زایی و کوبندگی و درخشندگی همراه است و گوهر تجربه پیامبرانه او را تشکیل می‏دهد و ما در این سوی تاریخ در کمتر از یک دهه با تجربه اولین حضورهای سیاسی - اجتماعی خویش این گونه تأسف آور به پوکی رسیده‏ایم.

و به وضوح در می‏یابیم که بانو با تجربه پیامبرانه‏اش و آن معراج راستین در حیطه و حصار تجربه شخصی خویش باقی نمی‏ماند و بر اثر حصول و حلول این تجربه، با واسطه رسالت، مأموریتهای جدیدی، می‏یابد و به دلیل رسالت با واسطه و اصطفأ، انسان تازه‏ای می‏شود، یعنی حجت خدا بر دیگران. و اینک این انسان تازه، در میان خلایق است تا دین خدا را حیات بخشد به ویژه رکن تعالی خود و عدالت را و عالم تازه و آدم تازه‏ای بنا کند.

 

  • جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود چونکه در جان رفت، جان دیگر شود

  • چونکه در جان رفت، جان دیگر شود چونکه در جان رفت، جان دیگر شود

«دینداری» با بانو، در آن مرکزیت روانشناختی و تجربه‏های عمیق دینی درونی (احساس خشیت و محبت و هیبت و خضوع و طاعت نسبت به مبدأ تعالی و حیرت در جمال و جلال او و کشف رازهای عالم و مقصد زندگی آدمیان)، خاستگاه گوهری خود را می‏یابد. او با این جریان عمیق درونی در عرصه اجتماع حضور دارد. جریان این تجربه اندرونی را در حضور اجتماعی او می‏یابیم. از این مجراست که وحدت در عرصه دنیا و اجتماع به کثرت بدل می‏شود و در پرتو آن بنیان درونی عمیق، تجربتی، روی وحدت دوباره در خواهد آمد. همین انواع حضورها، حضورهایی مالامال از عناصر انسانی و تجربتی وحدت بخش اویند.

خواستاران تحقق خود از الگوهای ناب آدمیت، جویای آنند که با حداکثر استفاده از همه قابلیتهایشان، با دلالت خضر راه (انسان هادی)، خویشتن را فعلیت و تحقق بخشند و به مرتبه تقرّب (تقرّب شناختی و تقرّب رفتاری، تقرّب معرفی و تقرّب عبادی، تقرّب فردی و تقرّب اجتماعی، تقرّب فرهنگی و اجتماعی) رسند. اینان می‏دانند چیستند و کیستند و به کجا می‏روند.

انسان هادی همواره در میان ماست.

باید خواست و کوشید، و جست و جوشید، و شناخت و خروشید، و نیوشید و نوشید.

قسمت دوم سنت علم الاجتماعی بانو علیها‏السلام ، و دوره‏های تاریخی نگرش به آن گفتیم که نگاه به دین، تابع انتظار ما از آن است و این نیز خود تابعی از نوع گفتمان ترقی برگزیده می‏باشد. نگاه به سنت بانو نیز، در همین راستا شکل می‏گیرد. هر دوره‏ای از تاریخ گفتمان ترقی و هر گفتمان برگزیده، اقتضاء یک نحوه نگرش به سنت بانو را دارد.


(0) نظر
برچسب ها :
X