بسیاری از جریانهای فمینیزم در غرب، فعالیتهای خود را با خواستههای عدالت محور، آغاز نمودند و از این رو توانستند مردان و زنان بسیاری را با خود همراه سازند، ولی در نهایت از مسیر صحیحی که در پیش گرفته بودند منحرف گشته و خواستار امور زشت و ناصوابی چون: حقّ مطلق سقط جنین، پایبند نمودن به عقد زوجیت و غیره شدند که سبب پراکندگی بسیاری از همراهان و پیروانشان گردید و در نهایت منجر به پیدایش جریانهای آنتی فمینیزم شد که این حرکت نیز در ادامه به افراط انجامید.
فرآیند این دو جریان فقط منجر به کسب حق ولنگاری، برای زن شد ولی حق مساوات در فرصتهای شغلی، مساوات در دستمزد و غیره، همچنان دست نیافتنی باقی ماند.
نگاهی به وضعیت امروز خانواده در غرب، به وضوح حاکی از نتایج فعالیتهای فمینیزم جهت «آزاد سازی» و نه «آزاده سازی» زن است که منجر به تلاشی شخصیت زن در مرحلهی نخست و فروپاشی خانواده در مرحلهی دوم است. امروز جامعهی غربی از افزایش آمارهای طلاق در اثر آسیبپذیر شدن خانواده، در رنج است. دلایل این معضل به افزایش زنان متأهل شاغل، سقط جنین، تولدهای نامشروع، افزایش جرایم جوانان و نوجوانان، خشونت در داخل خانواده و غیره مربوط است (درکزلی، 1997م). بنابر آنچه که گذشت،
عجیب نیست که زن، نخستین قربانی جنبش فمینیزم باشد.
از این رو پژوهش خانم کاترین حکیم، به وضوح نمایانگر تمایل اکثر زنان به ثبات خانواده از طریق رسیدگی حدّی به امور مربوط به خانه و خانواده توسط ایشان است مگر آنکه ضرورت تأمین معاش، مقتضی خلاف این امر باشد.
مفهوم این گفته آن است که زن دز آستانه هزاره سوم میلادی درتلاش است تا آنچه را که همچنان گذشتهی وی تباه ساختهاند، باز بیافریند.
جدول شماره 1: درصد زنان مطلقه در گروه سنی 24 ـ 25 سال در برخی از کشورهای پیشرفته و دولتهای اسلامی مطابق آمار رسمی سال 1991 م سازمان ملل متحد