اصغر بابایى
در ایننوشتار, تلاش شده تا نوجوانان و جواناندر دهکده جهانى مورد آسیب شناسى قرارگیرند. قرآن کریم حضرت یوسف را به عنوان((سمبل)) پاکى معرفى کرده و خطرها و آسیبهایى که این جوان پاک دامن را تهدید مىکرده, برشمرده و با کمک و با توسعه اىهمه جانبه بر پیروانش عرضه شده است. حقیقتا داستان بسیار شیرین حضرتیوسف(علیه السلام) ((زندگى نامه)) واقعىجوانان حقیقت جو است و شیوه زندگى کردننوجوانان و جوانان را در گستره خود قرارداده است. پس در جواب این سوال که:
آیاداستان یوسف(علیه السلام) قابل توسعهاست؟ و آیا عنصرى دانستن آن قابل اثباتمى باشد؟ باید گفت: قرآن در روایات, کتاب((جرى)) معرفى گشته, یعنى مانند آفتاب وماه در جریان است و بر انواع مصادیققابل تطبیق است. از این رو هم طبق روایاتیک آیه از قرآن نیز بر هر موردى که قابلانطباق باشد تطبیق مى گردد; هرچند کهربطى به مورد نزول آیه نداشته باشد. عقلهم همین سلیقه و روش را صحیح مى داند,چون قرآن براى هدایت همه انسان ها و درهمه زمان ها نازل شده است. بنابراین داستان حضرت یوسف(علیهالسلام) همان سرنوشت و فراز و نشیبزندگى یک جوان قدسى است و گستره زندگىتمام جوانان را در هر زمان و مکانى, تحتپوشش قرار مى دهد. از این رو ((جوانانقرآن)) باید یوسف گونه با آسیب ها و آفتها مقابله نمایند. از این رو سوره یوسفرا ـ که سوره جوانان و زندگى نامهیوسف(علیه السلام) است ـ مطالعه کرده واز آن الگو بگیرند. حد آسیبو آفت اخلاقى، در تهدیدجوانان
همان طورى که صفاتپسندیده, انسان را به معراج مى برند,صفات ناپسند نیز انسان را به گمراهى مىکشانند. یکى از صفات ناپسندى که زندگىانسان را به نابسامانى مى کشاند, حسادتاست. ((حسد)) نهال ایمان را مى سوزاند وفرد و جامعه را با خطر جدى مواجه مىسازد. آتش حسد, حد و مرزى نمى شناسد, بلکهفراگیر بوده و دامن گیر همه افراد مىگردد. خداوند در همین زمینه مى فرماید:((اذ قالوا لیوسف واخوه احب الى ابینامنا ونحن عصبه ان ابانا لفى ضلالمبین))(1) آنگاه که (برادران او) گفتند:همانا یوسف و برادرش (بنیامین) نزدپدرمان از ما که گروهى نیرومند هستیممحبوب ترند. همانا پدرمان (در این علاقهبه آن دو) در گمراهى روشنى است.
اولینآسیبى که این جوان ملکوتى را با خطر جدىمواجه ساخت, ((حسادت خودمانى)) بود.حسادتى که از درون خانه شعله ور شده, حسحسادت, برادران را به طرح نقشه اى وادارساخت, بعضى گفتند: ((یا یوسف را بکشید ویا او را به سرزمین دوردستى بیفکنید تامحبت پدر یک پارچه متوجه شما بشود.))(2)این بود دو پیشنهاد پلیدى که در بینبرادران به خاطر حسادت مطرح شد:
حسنیوسف دیده اخوان ندید از دل یعقوب کىشد ناپدید(3)
از دل یعقوب کىشد ناپدید(3) از دل یعقوب کىشد ناپدید(3)
لذا امام سجاد(علیهالسلام) مى فرماید:
((اللهم سلم لىقلبى من البغى والحسد والکبر والعجبوالریإ والنفاق و سوء الاخلاق; خدایا!قلب و جان مرا از سرکشى, حسد, خودبزرگبینى, از خود راضى بودن, خودنمایى,دورویى, و اخلاق ناپسند, سلامت بدار.))(4)
حسد, یک بیمارى روانى اى است که جان وجامعه انسانى را نابود مى کند. لذا بایدبا دعا و عوامل معنوىاى که ائمهمعصومین(علیهم السلام) بیان کرده اند آنرا مداوا نمود.
بنابراین حسد را بایداز طریق دعا درمان کرد, نه دارو و عواملمادى.
حضرت على(علیه السلام) مىفرماید:
((فان الحسد یإکل الایمانکما تإکل النار الحطب; (بر هم حسد مورزیدکه) حسد ایمان را مى خورد ـ چنان که آتشهیزم را نابود مى کند.))(5)
البتهحسادت هاى دشمنان معنویت, مرموزتر وشکننده تر از حسادت آدم هاى معمولى است,زیرا سرمنشإاش مسائل سیاسى ـ اجتماعىاست. دنیاى امروز به صورت مجتمعى ازهمسایگان و دهکده اى کوچک درآمده است.به طورى که با همدیگر رفت و آمد داشته واز رفتار همدیگر آگاه و باخبرند. در یکچنین دهکده اى جهانى, دشمن به راحتى ازهمه چیز و همه کس اطلاع دارد. به راحتىمى تواند قشرهاى مختلف هر جامعه راشناسایى کرده و مورد هجوم فرهنگى ومانند آن قرار دهد. بنابراین آسیب شناسىجوانان باید با نگرشى جهانى و کلى موردبررسى قرار گیرد, نه در یک جامعه بسته ومحدود. به هر حال حسودان جهانى پیروانحضرت یوسف را در سراسر جهان مورد تهدیدقرار داده, و براى تمام آن ها طرح و نقشهشومى تدارک دیده اند.
گرچه آسیب ها وآفت ها در حیاط خلوت منزل و درون خانه,پیروان حضرت یوسف راتهدید مى کند. امادشمنان خارجى و داخلى اى که با پاکى ومعنویت مخالف اند, کمتر آنها را فراهممى کنند. به عنوان مثال مى توان به پخشبرنامه هاى مبتذل ماهواره اى و امثال آناشاره کرد.
لذا امام سجاد(علیهالسلام) مى فرمایند:
((بارخدایا!مشرکان را به مشرکان گرفتار ساز تا ازدستیابى بر سرزمین هاى مسلمانانبازمانند, و آنان را با کاستن عددشان ازکاستن مسلمین باز دار و رشته اتحادشانرا بگسل تا از همدستى بر ضد مسلمین بازمانند.))(6)
بنابراین باید براى محفوظماندن جوانان از خطر دورى از معنویت وفرار از حقیقت و اخلاق انسانى تلاش کردو از هر نیرو و امکاناتى استفاده نمود;گرچه خود جوانان هم باید با هوشیارى وفراست با نقشه هاى ضد انسانى دشمنان ودوستان مقابله کرده و از دام آنها فرارکنند. چهره هاى دروغین,در کمین جوانان
خداوند در قرآن کریم مى فرماید:
((قالوا یا ابانا انا ذهبنا نستبقوترکنا یوسف عند متاعنا فاکله الذئبوما انت بمومن لنا ولو کنا صادقین))(7)گفتند: اى پدر! ما براى مسابقه رفتیم ویوسف را نزد اثاثیه خود گذاشتیم و گرگاو را خورد. هرچند ما راست بگوییم, اماتو باور نخواهى کرد.
گرگ ها, براىخوردن دست به درندگى نمى زنند, بلکه بهخاطر شهوت رانى و خون آشامى است که خوىدرندگى را در آنها تقویت کرده. از این روهیچ وقت آرام نمى گیرند و تمام توان خودرا به کار مى بندند. در عین این که گرگ هانسبت به بعضى از حیوانات دیگر مانند:پلنگ, نهنگ, شیر و شتر, جثه کوچکترىدارند, اما به جهت صفت ((خون آشامى)) سمبل((درندگى)) مى باشند:
اى صبا در دلیوسف مگو یعقوب را آشتى کردندیارانش ولى گرگ آشتى(8)
آشتى کردندیارانش ولى گرگ آشتى(8) آشتى کردندیارانش ولى گرگ آشتى(8)
گرگ صفتى وخوى درندگى در جامعه ناسالم جهانىامروز, موج مى زند. امام على (علیهالسلام) در نامه اى به عبدالله پسر عباسیا عبیدالله برادر عبدالله فرموده:
((... و ایتامهم اختطاف الذئب الازلدامیه المعزى الکسیره...; و چون مجالبیشترى در خیانت به امت, به دستت افتاد,شتابان حمله نمودى و تند برجستى و آنچهتوانستى از مالى که براى بیوه زنان ویتیمان نهاده بودند بربودى. چنانکه گرگتیز تک برآید و بز زخم خورده و از کارافتاده را برباید... به خدا اگر حسن وحسین چنان مى کردند که تو کردى از من روىخوش نمى دیدند و به آرزویى هم نمىرسیدند, تا آن که حق را از آنان بستانم وباطلى را که به ستمشان پدید شده نابودگردانم.))(9)
امام على(علیه السلام)زندگى رانت خواران و راحت خواهان رامورد آسیب شناسى و کالبد شکافى قرار مىدهد و آنان را با گرگ تیز تکى که بز زخمخورده و از کار افتاده را برباید,مقایسه و تشبیه مى کند.
به هر حالاگرچه جوانان یک جامعه مانند یوسف از شرگرگ صفتان روزگار در امان نیستند, اماباتوکل به خدا و پیمودن راه انسانیت وحقیقت مى توانند از موج حمله هاى آنهادر امان باشند. خداوند هم پشتیبان ویاور انسان هاى پاک و ملکوتى است.
حضرت على(علیه السلام) در یک آسیبشناسى عمیق و دقیق, گرگ صفتان تمام زمانها را مورد خطاب قرار مى دهد, مى فرماید:
((... و کان اهل ذلک الزمان ذئابا, وسلاطینه سباعا, و اوساطه إکالا, وفقراوه امواتا.. ولبس الاسلام لبس الفرومقلوبا; پیشواى قوم باید با مردم خود بهراستى سخن بگوید و پراکندگى مردم را بهاجتماع تبدیل کند, و ذهن خود را آمادهپذیرفتن گرداند[...در غیر این صورت] باطلبر جاى استوار شود, و نادانى بر طبیعت هاسوار و کار ستمکار بزرگ گردد, و دعوت (بهحق) اندک و کم خریدار شود, و روزگار چوندرنده اى دیوانه حمله آرد, و باطلآرمیده برخیزد, و در کار دین جدایىپذیرند, در دروغ با هم دوست باشند و درراست با یکدیگر دشمن شوند. و چون چنینشود, فرزند ـ با پدر ـ کینه ورزد و باران,کشت ها را بسوزاند, فرومایگان درهم پخشکنند, و جوانمردان تهدیدست مانند. مردماین زمان گرگانند, و پادشاهانشاندرندگان, و فرودستان طعمه آنان,مستمندان همانند مردگان باشند. سرچشمهراستى خشک شود و چشمه دروغ جوشان گردد.راستى را به زبان به کار برند, ولى در دلبا هم دشمن اند. گناه و نافرمانى سببپیوند گردد و پارسایى موجب ریشخند, واسلام به طور وارونه جلوه دهند و کسىسخن حق نگوید.))(10)
بنابراین ازدیدگاه امیرالمومنین (علیه السلام) ریاو دورویى, گرگ صفتى و خوى درندگى, آسیبهایى هستند که مى توانند افراد جامعه,خصوصا جوانان را به کام خود فرو برده واز مسیر انسانیت و پاکى منحرف سازند.لذا در عصر ما هیچ کس نمى تواند رهبرىقافله جوانان جهان را بر عهده بگیرد مگراین که خود از تمام پلیدىها و حیله ها بهدور باشد و نفس خود را با صفات پاکانسانى آراسته گرداند. بنابراین بهترینراهنماى بشریت ـ در رسیدن به سعادت ـهمان رهبران معنوىاند. چالش ها و موانعرشد معنوى جوانان
در داستان حضرتیوسف (علیه السلام) آمده:
((وجإتسیاره فارسلوا واردهم فادلى دلوه قالیا بشرى هـذا غلام واسروه بضاعه واللهعلیم بما یعملون)) کاروانى فرا رسید و آبآورشان را فرستادند. او دلوش را در چاهانداخت و گفت: مژده باد, این پسرکىاست...))(11)