على آقا رو به حاج آقا کرد و گفت : حاج آقا بنابر فرمایش شما قصد داشتم به زیارت امام رضابروم , ولى حالا نظرم عوض شد و دوست دارم پـولـى را کـه پس اندازکرده ام به شما بدهم و شما به هر طریقى که صلاح مى دانید به آقاتقى بدهید.
ان شاءاللّه یک سببى هم پیدا مى شود که به زیارت امام رضا(ع ) برویم .
حاج آقا که اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود گفت : خداوندان شاءاللّه از تو قبول کند.
تو با این کار, قلب حضرت را شاد کردى .
ان شاءاللّه آن حضرت شفاعت بکند و به زودى دلشاد بشوى .
- اگر زحمت نیست همین الان به خانه ما برویم و پول راتقدیم شما کنم .
- نه اصلا زحمت نیست , بلکه رحمت هم هست .