جان پرور است قصّه ارباب معرفت رمزى برو بپرس و حدیثى بیا بگو
رمزى برو بپرس و حدیثى بیا بگو رمزى برو بپرس و حدیثى بیا بگو
از آن روز که نفحات حیات بخش محبوب بر من وزیدن گرفت و غنچه وجودم را شکفت و به سوى حقیقت نهفته در کون هستى ام درکشید، که : «أَلتَّوْفیقُ مِنْ جَذَباتِ الرَّبِّ.»(1) : (توفیق از راههایى است که پروردگار به وسیله آن بنده را به سوى خود جذب مى کند.)، دریافتم که بدون راهنماىِ راه یافته نمى توان به سوى معشوق حقیقى رهنمون گردید. : (با کسانى نشست و برخاست کنید که دیدارشان شما را به یاد خدا آورد، و گفتارشان در دانشتان بیافزاید.) راهزنم شد.
... و چنین بود تا اینکه با تمسّک به این حقیقت که دوست ره پویان از خود رسته و به هیچ نپیوسته را رها نمى گذارد و پهنه زمین از راهنمایان خدایى هرگز خالى نخواهد بود، الگویى را مى جستم که در غیبت خورشید پنهان خاندان وحى علیه السّلام به دوست جذبم کند، و با دیدن او زنگار از دلم زدوده شود، و با تمام وجود در یاد محبوب محو گردم .
... و در این زمان ، این همه و صد افزونتر از آن را در اوحدى دوران ، فرزانه دلسوخته ، مستغرق در یاد محبوب و مستهتر در ذکر معبود، فروغ دل سالکان و بهجتِ عارفان ، خدا آشناى کامل ، سلمان زمان و پیرو راستین آیت عظماى الهى ، امیر مؤ منان علىّ بن ابى طالب علیه السّلام در علم عمل : آیتِ حقّ، حاج محمّد تقى بهجت - ادام اللّه ظلّه الوارف - متجلّى دیدم .
با اینکه عارف راستین را جز خدا و عارف همسان او نمى تواند بشناسد. در پى شناخت ابعاد دست یافتنى او، به هر کس که امید مى رفت از انفاس مسیحایى اش بهره مند شده باشد، و از هر نگاشته اى که شمیم نسیم بیدارگر او مى آمد سراغ گرفتم ، و با رنج فراوان بضاعت مُزْجاتى را که فراروى شماست آماده و تقدیم جویندگان اسوه هاى معارف ناب نمودم . و مورد استقبال شایان اهل اندیشه و شیفتگان این عالم ربّانى قرار و به صورت شفاهى و یا از طریق نگارش نامه مورد لطف و تقدیر آنان قرار گرفتم .
و این استقبال مرا بر آن داشت تا در این باره تلاشى مضاعف نمایم ، لذا بعد از دو چاپ پى در پى بر آن شدم افزون بر جستارهایى که عده اى از عزیزان ارسال نموده بودند، به سراغ برخى دیگر از شاگردان آن عارف نامى بروم و مطالب و اندوخته هاى آنان را بر این دفتر بیفزایم ؛ از این رو چاپ سوّم را با اضافات فراوان به همراه تجدیدنظر و ویرایش جدید حضور خوانندگان تقدیم مى دارم .