* محبت برای انسان یک نیاز طبیعی است، چنانکه انسان به آب و غذا نیاز دارد به محبت نیز نیاز دارد. انسان نفس خویش را طبعا دوست دارد و دلش میخواهد که محبوب دیگران نیز باشد. کودک بیش از بزرگترها به این آب حیات نیاز دارد.
* محبت چون یک نیاز طبیعی است وجود و عدم آن در تعادل و عدم تعادل روح تأثیر فراوان دارد. کودکی که در محیط گرم محبت پرورش مییابد روانی شاد و دلی آرام و بانشاط دارد. به زندگی امیدوار و دلگرم است، خود را در این جهان پرآشوب تنها و بیکس نمیداند، تا تعادل و آرامش نفسانی خویش را از دست بدهد. در پرتو محبت صفات عالی انسانیت و عواطف و احساسات کودک به خوبی پرورش مییابد و نتیجه آن، پرورش انسانی متعادل خواهد بود.
* سلامت جسم؛ احساس محبوبیت، در آرامش نفس تأثیر دارد و آرامش نفس نیز بدون شک در سلامت اعصاب و جسم تأثیر فراوانی خواهد داشت. جسم و جان کودکی که از محبتهای گرم پدر و مادر اشباع میشود و از آرامش نفسانی و اعتماد برخوردار است، بهتر از کودکی که فاقد چنین نعمت بزرگی است، رشد و پرورش مییابد.
* اظهار محبت را یاد میگیرد؛ کودک در محیط گرم محبت، اظهار محبت را از پدر و مادر یاد میگیرد، خوشقلب و خیرخواه و انساندوست بار میآید، چون طعم شیرین محبت را چشیده در فردای زندگی حاضر است این آب حیات را بر دیگران نیز ایثار کند. چنین انسانی وقتی بزرگ شد، همین اظهار محبت را نسبت به همسر خود، نسبت به فرزندان خود و نسبت به دوستان و معاشرین و همه انسانها انجام خواهد داد. با محبتهای گرم خود همه را شاداب میگرداند و در مقابل، از محبتهای متقابل دیگران نیز برخوردار خواهد شد.
* به محبتکننده علاقه پیدا میکند؛ چون انسان حب ذات دارد، علاقهمندان خود را نیز دوست میدارد، نسبت به آنان خوشبین میشود. وقتی کودک مورد محبت پدر و مادر قرار گرفت، متقابلاً به آنان علاقهمند میگردد.
پدر و مادر را افرادی قدرشناس و خیرخواه و قابل اعتماد میشناسد و به حرف آنان بهتر گوش میدهد. چنین پدر و مادری بدون شک بهتر میتوانند در تربیت صحیح فرزندان خویش موفق باشند.
* مصونیت از انحرافات؛ اظهار محبت، کودک را از ابتلاء به عقده نفسانی و احساس کمبود حقارت مصون میدارد، برعکس کودکی که از محبتهای گرم پدر و مادر محروم بوده، یا نیاز او درست اشباع نشده، در نفس خویش احساس محرومیت میکند. نسبت به پدر و مادر و دیگران که او را دوست ندارند عقده نفسانی پیدا میکند، چنین انسانی در معرض هر گونه انحراف و فسادی خواهد بود. به عقیده بسیاری از دانشمندان اکثر تندخوییها، خشونتها، لجبازیها، زورگوییها، بدبینیها، اعتیادها، افسردگیها، گوشهگیریها، ناامیدیها، ناسازگاریهای افراد، معلول عقده حقارتی است که در اثر محرومیت از محبت به وجود آمده است. در اثر این عقده حقارت ممکن است دست به دزدی یا قتل نفس یا طغیان بزند تا از پدر و مادر و مردمی که او را دوست ندارند انتقام بگیرد. حتی ممکن است خودکشی کند تا از وحشت دردناک محبوب نبودن نجات یابد.
بسیاری از کودکان و نوجوانانی که از منزل و شهر و دیار خود فرار کردهاند انگیزه فرار خود را کممهری پدر و مادر معرفی کردهاند.14