اشتياق، عاطفه و اطمينان

اشتیاق، عاطفه و اطمینان

حاج سیداحمد از دوران کودکی روابط متقابل عاطفی تنگاتنگی با والدین داشت که در سنین نوجوانی و جوانی او، این ویژگی گسترش و تعمیق می‏یابد. همسر حضرت امام یادآور شده‏اند:

«سفر آخری که احمد همراه با همسر و حسن‏آقا ـ که کوچک بود ـ به عراق آمده بودند و می‏خواستند بعد از دو ماه برگردند امام هم علاقه داشتند که احمدجان در عراق بماند، البته من بیشتر اصرار می‏کردم. آقا به ایشان گفتند به خاطر مادرت تا چند ماه دیگر بمان که بیست روز بعد شهادت آقامصطفی اتفاق افتاد و این هم خواست خدا بود که در آن برنامه آقا تنها نباشد و احمدآقا به خاطر امورات مختلف در نجف باشد. ولی بعد از انقلاب علاقه امام به احمدجان بسیار محرز و مشخص بود، به او اعتماد داشتند و بارها از خوبیها، دیانت و کیاست احمدجان تعریف می‏کردند. اصلاً امام به گونه‏ای بودند که تا به کسی اعتماد از هر نظر نداشتند مسؤولیتی را به او نمی‏دادند و یا در مسایل مختلف مشورت نمی‏کردند. در مسایل مملکتی و برخی امور به احمدآقا نمایندگی داده بودند و به نظر او احترام می‏گذاشتند و با دقت گوش می‏دادند.»13

حاج سیدحسن خمینی نیز متذکر گردیده است: در تنگنای حوادث تلخی که در دفتر ایام انقلاب ثبت است، آنچه را گفتنی نیست (پدرم) در دل دریایی خویش وا می‏گذارد و می‏گذرد تا آنگاه که طلیعه فجر فرا می‏رسد و لطف خفی الهی در مرگ فرزند رشید امام جلوه می‏کند. از این پس احمد نفس امام می‏شود، جز امام نمی‏بیند و نمی‏شنود و نمی‏شناسد و جز بر امام بر هیچ کس حتی افکار خویش اقتدا نمی‏کند. پدرم بزرگترین مشاور و امین‏ترین و نزدیکترین کس و خالص‏ترین مأموم امام بود. جالب اینجاست که این عشق دو سر دارد که تمام عشقهای حقیقی چنین است و لذاست که امام نیز نزدیکترین فرد برای احمد است و از همین جاست که سینه این دو یک گنجینه است، گنجینه‏ای به وسعت آسمانها، به فراخنای تمام قلبهای عاشق که هر گذری به قلب امام، گذری به جان احمد است و هر تفکری در فکر احمد، حضوری در پیشگاه امام است. به دور از هر اغراقی و با اطمینان خاطر می‏گویم: پدرم بزرگترین لطف خدا به امام بود.14

ایشان در جای دیگر فرازهایی از این ارتباط عاطفی، صمیمی و عاشقانه را چنین مطرح نموده است: رابطه امام و حاج آقا یک رابطه عاشقانه بود، از خود ایشان شنیدم که (می‏گفت) من تمام کارهایی را که برای امام می‏کنم برای اینکه پدرم است انجام می‏دهم. امام هم بارها به من می‏گفتند: حسن پدرداری را از بابایت یاد بگیر. عاشق امام بود، در وصیت‏نامه‏شان هم که نگاه بکنیم هست که «پدر و مراد و محبوبم» واقعا بحث مراد و مریدی و عاشق و معشوقی بود. این اواخر می‏گفت: دلم برای امام تنگ شده است.15

احمدآقا از زمان پیروزی انقلاب تا رحلت امام لحظه لحظه عمرش را در کنار امام و همراه و همفکر و انیس رهبر فرزانه انقلاب سپری کرد. درک فیض حضور مردی که هر نفسش عبادت و ذکر خدا بود و محضرش سرشار از معنویت و اخلاص و عبودیت و مجلسش جلسه هدایت امور امت اسلام، نعمت و افتخاری بود که بیش از هر کس نصیب احمد شده بود. او مراقب حال و همدم کسی بود که میلیونها انسان همه روزه دعا می‏کردند که خداوند تمام عمرشان را با لحظه‏ای از عمر او معاوضه کنند و چه سعادتی داشت آن یادگار نور. هر صبح چهره ملکوتی خمینی را دیدن و بر دستی که جز در برابر حق تسلیم نشده بوسه عشق زدن و هر آنچه که راه را برای اجرای کامل آرمانهای امام هموار می‏کرد فراهم آوردن، در سختیها و میدانهای پرمخاطره سپر بلای او شدن، پیامگذار امانت او بودن و خلاصه از همه چیز خود گذشتن و تمام وقت هر روز و هر ساعت زندگی را در خدمت روح خدا و در اطاعت از آن رهبر سترگ سپری کردن افتخار و امتیازی است که به فرموده مقام معظم رهبری از وی چهره‏ای بی‏بدیل ساخته است.16

در دوران سیاه اختناق و وحشت و پس از تبعید امام و حاج آقا مصطفی، حضور حاج احمدآقا در قم و در منزلی که کانون قیامش لقب داده‏اند سبب گردید تا مشعل قیام در این بیت شریف خاموش نگردد، چندی نمی‏گذرد که مادر احمد به جمع آنان در نجف اشرف می‏پیوندد تا رنج طولانی غربت و تبعید را با رهبر نهضت و فرزند دلبندش تقسیم کند اما رنج فراق عزیزان، مشقت شنیدن زخم‏زبانهای مغرضان و ایادی نفوذ رژیم پهلوی در حوزه علمیه قم، تلخیِ دیدن نفاق، تحجر و بی‏تفاوتیها و از سوی دیگر سنگینی رسالت حفظ حرمت انقلاب امام خمینی و انتقال پیام نهضت و مشتعل نگه داشتن کانون مبارزه سهمی است که برای احمد تقدیر کرده‏اند که او از این امتحان سربلند و سرافراز بیرون آمد.17

در کلاس سوم متوسطه عضو تیم فوتبال قم شدم. از همه کوچکتر بودم به فوتبال هم عشق می‏ورزیدم در کلاس پنجم متوسطه کاپیتان تیم فوتبال قم شدم.

در مکاتباتی که امام با فرزندش دارد نکته‏ای جالب قابل مشاهده است و آن اینکه تمامی آنها با عنوان «احمد عزیزم» آغاز می‏شوند. امام پیش‏بینی کرده بود که بعدا به حاج سیداحمد تهمت می‏زنند که در یکی از نامه‏های خود این موضوع را یادآور شده‏اند: پسرم خود را مهیا کن که پس از من بر تو جفاها رود و نگرانیها که از من دارند به حساب تو گذارند، اگر حساب خود را با خدای خود صاف کنی و پناه به ذکر اللّه‏ بری، هراسی از خلق به خود راه مده که حساب خلق زودگذر است و آنچه ازلی است حساب در پیشگاه حق است ... بار الها احمد و تبارش و متعلقاتش را که از بندگان تو و تبار رسول اکرمند اینان را در دنیا و آخرت سعادتمند فرما و دست شیطان رجیم را از آسیب به آنها کوتاه فرما.18

در فراز نامه‏ای دیگر این درایت و فراست امام در خصوص حوادث آینده چنین آمده است:

«[از آنجا که] احتمال قوی می‏دهم که پس از من برای انتقامجویی از من به بعضی نزدیکان و دوستانم، تهمتها که من آنها را ناروا می‏دانم بزنند و به آتشی که باید مرا بسوزانند آنان را بسوزانند و احیانا به صورت دفاع از من انتقام مرا از آنها بگیرند و اکنون در حیات من گفتگوها و زمزمه‏هایی به گوش می‏خورد که احتمال فوق را قوی می‏کند لهذا من احساس وظیفه شرعیه نمودم برای رفع ظلم و تهمت، نظر خود را نزد ملت عزیز اظهار کنم که از قِبَل من در این خصوص تقصیری نباشد. یکی از آنان که بیش از همه احتمال انتقامجویی از من در باره او می‏رود احمد خمینی فرزند این جانب است. این جانب در پیشگاه مقدس حق شهادت می‏دهم که از اول انقلاب تاکنون و از پسرم خود را مهیا کن که پس از من بر تو جفاها رود و نگرانیها که از من دارند به حساب تو گذارند.

پیش از انقلاب در زمانی که وارد این نحو مسایل سیاسی شده است از او رفتار یا گفتاری که بر خلاف مسیر انقلاب اسلامی ایران باشد ندیده‏ام و در تمام مراحل از انقلاب پشتیبانی نموده و در مرحله پیروزی شکوهمند انقلاب معین و کمک‏کار من بوده است و کاری که بر خلاف نظر من است انجام نمی‏دهد و در امور مربوطه چه در اعلامیه‏ها یا ارشادها بدون مراجعه به من تصرف و دخالتی نمی‏کند حتی در الفاظ اعلامیه‏ها بدون مراجعه دخالت نمی‏کند و اگر در امری نظری دارد تذکر می‏دهد که تذکراتش نیز صادقانه و بر خلاف مسیر انقلاب و مصلحت نیست ...»19

پیش‏بینی حضرت امام خمینی در مورد نشر اکاذیب و اتهامات علیه حاج سیداحمد به وقوع پیوست. خانم دکتر زهرا مصطفوی در رنج‏نامه‏ای که در روز شنبه 20 اسفند 1379 در همایش گرامیداشت یاد مرحوم سیداحمد خمینی قرائت گردید خطاب به برادر مظلوم خویش نوشت:

«... امروز که می‏بینم مظلومانه مورد هجوم کینه‏ها و تهمتها قرار گرفته‏ای و آنان که تو را می‏شناختند و در جریان مسایل انقلاب بوده‏اند هر کدام به دلیلی مدارا کرده‏اند و بر مظلومیت تو افزوده‏اند غربت تو را بیشتر احساس می‏کنم. زندگی تو همیشه تلخ بود و امروز نیز تو را برای انتقام از امام و انقلاب به قربانگاه می‏برند. به اسم حمایت از انقلاب و امام، امام را تخریب می‏کنند و برای رسیدن به این منظور تو را جفاکارانه هدف گرفته‏اند.»

ایشان در پایان این رنج‏نامه جملات آرام‏بخش امام را خطاب به احمد یادآور شده است:

«پسرم تو با آنکه در هیچ شغلی از شغلهای سران اسلامی ایدهم اللّه‏ تعالی وارد نیستی این سیلی‏های طاقت‏فرسا را که می‏خوری برای آن است که فرزند منی و به حسب فرهنگ غرب و شرق باید من و هر کس به من نزدیک و به ویژه تو که از هر کس نزدیکتری مورد تهمت و آزار و افترا واقع شود ...»20


(0) نظر
برچسب ها :
X