76- بدگمانى به عزادار حسين عليه السلام

76- بدگمانى به عزادار حسین علیه السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

آقاى سید محمود عطاران نقل کرد که سالى در ایام عاشورا جزء دسته سینه زنان محله سردزک بودم، جوانى زیبا در اثناى زنجیر زدن، به زنها نگاه مىکرد، من طاقت نیاورده غیرت کردم و او را سیلى زدم و از صف خارج کردم.

چند دقیقه بعد دستم درد گرفت و متدرجا شدت کرد تا اینکه به ناچار به دکتر مراجعه کردم، گفت اثر درد و جهت آن را نمى فهمم ولى روغنى است که دردش را ساکن مىکند.

روغن را به کار بردم نفعى نبخشید بلکه هر لحظه درد شدیدتر و ورم وآماس دست بیشتر مىشد. به خانه آمدم و فریاد مىکردم، شب خواب نرفتم، آخر شب لحظه اى خوابم برد حضرت شاهچراغ علیه السّلام را دیدم فرمود باید آن جوان را راضى کنى.

چون به خود آمدم دانستم سبب درد چیست، رفتم جوان را پیدا کردم و معذرت خواستم و بالا خره راضیش کردم، در همان لحظه درد ساکت و ورمها تمام شد و معلوم شد که خطا کرده ام و سوء ظن بوده است و به عزادار حضرت سیدالشهداء علیه السّلام توهین کرده بودم.

این داستان به ما مىفهماند که اذیت و اهانت به مؤمن و وابسته به خدا و رسول و امام علیه السّلام خطرناک و موجب نزول بلا و قهر الهى است.


(0) نظر
برچسب ها :
X