57- رؤياى صادقانه

57- رؤیاى صادقانه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

مرحوم حاج محمد حسن خان بهبهانى فرزند مرحوم حاج غلامعلى بهبهانى (بانى شبستان مسجد سردزک) نقل کرد که پدرم پیش از تمام شدن شبستان مسجد سردزک، مریض شد به مرض موت و وصیت کرد که مبلغ دوازده هزار روپیه حواله بمبئى را به مصرف اتمام مسجد برسانیم، چون فوت کرد چند روز ساختمان مسجد تعطیل شد، شب در خواب پدرم را دیدم به من گفت چرا تعطیل کردى گفتم براى احترام شما و اشتغال به مجالس ترحیم شما، در جوابم گفت اگر براى من مىخواستى کارى کنى مىبایست ساختمان مسجد را تعطیل نکنى.

چون بیدار شدم عازم شدم که به اتمام ساختمان مسجد اقدام نمایم وگفتم حواله روپیه ها را که پدرم معین کرد باید وصول شود تا از آن مصرف گردد. هرچه جستجو کردم حواله پیدا نشد و هرجا که احتمال مىدادم، تحقیق نمودم یافت نگردید.

پس از چندى پدرم را در خواب دیدم به من تعرض کرد گفت چرا بنائى مسجد را مشغول نمى شوى، گفتم حواله روپیه ها را که معین کردید گم شده، پدرم گفت در حجره پشت آرمالى افتاده است.

چون بیدار شدم چراغ را روشن کردم همان جائى که گفته بود ورقه اى افتاده بود، برداشتم دیدم همان حواله است پس آن وجه را دریافت کرده و ساختمان مسجد را تمام نمودم.


(0) نظر
برچسب ها :
X