عوامل اختيارى

عوامل اختیارى

بخشى از موانع در اختیار ماست و باید برنامه ریزى صحیح براى مقابله با این عوامل بازدارنده داشته باشیم.

گر چه ممکن است برنامه ریزى ما چندان سودى نبخشد و در نهایت راه به جایى نبریم اما به هر حال ما باید وظیفه خود را به انجام برسانیم.

حاصل از آن خداست و به فرمایش امام امت قدس سره ما مأمور به وظیفه ایم و مأمور به نتیجه نیستیم.

باید وظیفه مان را تشخیص دهیم و در راه آن کمال تلاش خود را مبذول نماییم.

قبل از اینکه وارد موانع و عوامل اختیارى شویم، ذکر نکته اى خالى از فایده نیست.

بدون شک در حوزه ى علمیه نواقصى وجود دارد که مانع پیشرفت شایسته ى طلبه مى شود.

هر کس حوزه را مبرّا از نقص بداند، قطعاً خود فرد ناقصى است که نمى تواند آفاق جدید را ببیند و کشف کند.

تغییر در برنامه ریزى، انتخاب متون درسى، گزینش افراد و نیروى انسانى، شیوه هاى آموزشى و... برطرف کردن این موانع در دست قدرتمند بزرگان و مدیران حوزه است که مطمئناً در تلاش آن هستند.

اما ما به عنوان طلبه اگر بخواهیم منتظر بمانیم تا کاستى هاى حوزه برطرف شود، متون و روش هاى ایده آل فراهم گردد تا پس از آن به تحصیل بپردازیم، باید هر چه زودتر طلبگى را رها کرده و دست از تحصیل بشوییم؛ چرا که هرگز چنین زمانى فرا نخواهد رسید.

این تصور پیدا نشود که هیچ وقت چنین اتفاقى نخواهد افتاد و هیچ گاه حوزه به سمت بهبود اوضاع آموزشى حرکت نمى کند، هرگز.

این حرکت شروع شده و ادامه خواهد یافت اما این اتفاق چیزى نیست که ناگهان پیش آید و به ما مجال دهد که شروع به تحصیل جدى نماییم.

تغییرات در همه ى مجموعه هاى آموزشى با آهستگى که ضرورت این مجموعه هاست، صورت مى گیرد.

گاهى سال ها زمان براى تغییر لازم است تا به نقطه ى مطلوب برسیم و البته وقتى هم که به آن نقطه رسیدیم، خواهیم دید که آنجا هم پایان کا ر نیست و باز افق هاى تازه ترى در پیش روى ماست.

گاهى طلاب جوان به جهت اینکه کتابى را مناسب حال خویش نمى بینند منتظر نوشته اى تازه مى مانند و درس نمى خوانند تا متن لازم آماده شود.

این جوانان باید بدانند گر چه متن فعلى درسى کمال مطلوب نیست اما همین نوشته ها و همین شکل آموزشى و همین شیوه هاى تحصیلى که در اختیار داریم از ارزشمندترین شیوه هاى معاصر است و در برخى از مراکز پیشرفته ى آموزشى جهان، شیوه هایى در حال تجربه است که سال ها نظیر آن شیوه ها در حوزه هاى علوم دینى متدوال بوده است و باید دانست در بستر همین شیوه و همین فضا و بلکه نامناسب تر از آن بزرگانى تربیت شده و رشد کرده اند که مورد احترام همه ى دانشمندان جهانند.

امروز وضعیت آموزشى نسبت به سال هاى گذشته تفاوت بسیار کرده و خیلى بهتر شده است.

شاید ده درصد از امکانات امروز حدود بیست سال پیش - دوران تحصیل ما - وجود نداشت و دوران قبل از آن امکانات به مراتب ضعیف تر و ناقص تر از آن دوران بود.

اما در همین ادوار و با همین فضاى محدود و امکانات کم، شخصیت هاى بزرگى در حوزه پدیدار شدند.

که اثرات برجاى مانده از آنان شگفت آور و باور نکردنى است.

بنابراین طلبه ى امروز نباید با اندک کاستى و سستى در هر یک از مؤلفه هاى حوزوى، دست از تلاش بردارد و به امید رفع تمامى نواقص به انتظار بنشیند.

طلبه باید ببیند که بعضى از بزرگان ما سلسله کتاب هایى به رشته ى تألیف در آورده اند که مطالعه ى آنها نیاز به یک عمر زمان دارد.

و واقعاً چگونه ممکن است در مدتى کوتاه تر از آنچه براى مطالعه لازم است، کتابى نوشت، تولید اندیشه در زمانى کمتر از زمان مرور اندیشه!! بدیهى است وقتى احساس وظیفه کنیم و به وظیفه ى الهى عمل کرده و همه ى وجودمان را در راه نشر معارف اسلامى به کار گیریم، چنین توفیقاتى نیز نصیبمان مى شود.

حال بپردازیم به عوامل منفى رشد و موانع موفقیت در تحصیل که در اختیار ما و قابل تغییر است.

عواملى که با عکس العمل به موقع و صحیح از میان برداشته شده و راه تحصیل هموار مى شود.

اغلب ما در انتظار وقوع معجزه اى هستیم که تحولى در ما ایجاد کرده و همه ى مشکلات ما را حل کند.

امر خارق العاده اى که تغییرات اساسى در ارکان زندگى به وجود آورده و موانع را کاملاً از میان بردارد، معجزه اى که معمولاً همه در زندگى خود در انتظار آنند.

اما طلبه باید بداند که هیچ معجزه اى در کار نیست و خارج از چهار چوب سنت هایى که خداوند بر این عالم حاکم کرده، هیچ اتفاقى به وقوع نخواهد پیوست حتى انبیا نیز در بستر همین سنت ها تلاش کردند و به انجام وظیفه شان پرداختند.

ما نیز به عنوان ادامه دهنده ى راه آنان، باید بیش از همه و پیش از همه، تن به سنت هاى جارى الهى در زمین بدهیم.

در ابتداى راه و اولین گام ورود به حوزه باید از خود بپرسیم: انگیزه مان از تحصیل در حوزه چیست؟ و عواملى که ما را به این راه خوانده کدام است؟ و برنامه مان براى آینده ى خودمان چیست؟ گاه انگیزه، یافتن پاسخى براى پرسشى فرساینده است.

پرسشى در زمینه اى اقتصادى، اخلاقى و یا احکام، پرسشى که پرسشگر را به هر سو مى برد تا جوابى بیابد، بدون یافتن جواب، زندگى برایش بى معنا مى شود.

و چون در زوایاى مختلف زندگى به این پاسخ دست پیدا نمى کند، در نهایت حوزه را محل پاسخ پرسش هاى خویش مى بیند و به آن روى مى آورد.

چنین انگیزه اى از والاترین انگیزه هاى ورود به حوزه است و چنین افرادى از شخصیت هاى موفق حوزه خواهند شد.

همه ى شخصیت هاى بزرگ این گونه وارد حوزه شده اند.

هدف بسیارى از آنان یافتن پاسخ سئوالاتشان بوده است.

آنها مى خواستند بدانند واقعاً اسلام چه مى گوید؟ عقاید، اخلاق و احکام این دین چیست و »انسان« در این تفکر چه جایگاهى دارد؟ اینان براى پاسخ هاى خود شروع به تحقیق کردند و حاصل تحقیق آنان کتاب هاى فراوان و گوناگونى شده که اینک به دست ما رسیده است! آنها هرگز در ابتداى راه هدف را مدرس شدن، نویسنده شدن یا به اشتهار رسیدن قرار نداده اند.

هدف آنها گرفتن جواب براى پرسش هایشان بوده گرچه به همه ى مواردى هم که مورد نظرشان نبوده رسیده اند، آنها شخصیت هاى مهم و ماندنى در تاریخ اسلام و حوزه شده اند اما هرگز تصمیمشان شخصیت مهم شدن نبوده است.

آنها نویسندگان زبردستى معرفى شده اند در حالى که هرگز با نیت نویسنده شدن به حوزه نیامده اند.

و اگر کارهایشان و آثارشان براى ما باورکردنى نیست، براى خود آنها نیز قطعاً غیرقابل باورتر بوده است و هرگز گمان نمى کردند که به این قله ها دسترسى پیدا کنند؛ چرا که هرگز در اندیشه ى آن نبودند.

آنها به معراج مى اندیشیدند و بدیهى است که در این معراج معنوى از چنین قله هایى نیز گذر کنند.

شهید مطهرى یکى از این نمونه هاست، ایشان انگیزه ى خود را از طلبه شدن، یافتن پاسخ به سئوالاتى مى داند که شبانه روز ذهن وى را در دوران نوجوانى به خود مشغول مى داشت و دایم در تلاش براى یافتن پاسخى مناسب براى آنها بود.

شهید مطهرى علت روى آوردنش به حوزه را دست یافتن به تصویرى درست از جهان مى داند و این مهم را حاصل همه ى عمر طلبگى خود معرفى مى کند(1)! ما نیز باید هدف و انگیزه ى خود را در شروع مسیر به گونه اى روشن و شفاف براى خود تبیین کنیم و اگر انگیزه هایى ظاهرى، کم ارزش و بدون عمق ما را به این مسیر کشانده، سریعاً خود را اصلاح نماییم.

چه بسا افرادى که با انگیزه هایى نه چندان خدایى به حوزه آمدند و پس از مدتى نه تنها رشدى حاصل نکردند که از فضاى حوزه طرد شدند یا منشأ آثارى منفى و سوء گردیدند.

باید انگیزه هاى غیر الهى را از سر بیرون کرد.

عمر و جوانى اولین سرمایه اى است که از دست مى دهیم واگر اهداف و انگیزه هامان را زود سامان ندهیم، نخستین چیزى را که از دست خواهیم داد جوانى و عمرمان است که هرگز برگشت نخواهد داشت.

یکى از افراد محترم و روحانیون با ارزش - که اکنون در میان ما نیست و به دیار باقى شتافته - در میانه ى راه تحصیل حوزوى عزم تحصیلات دانشگاهى کرد و با تلاشى که داشت دکتراى خود را اخذ نمود.

ایشان تا آخر عمر افسوس سال هایى را مى خورد که در این مسیر تلف کرده است و همیشه مى گفت: »اى کاش دکتراى مرا مى گرفتند و به جاى آن هفت سال که به رفت و شد بین تهران و قم براى گرفتن دکترا صرف کردم، هفت روز از آن روزهاى پرنشاط را به من مى دادند.

« واقعاً این نوع سخن گفتن تکان دهنده و عجیب است!! ما بهاى سنگینى را پرداخت مى کنیم، جوانى، توانایى، نشاط و... عمرمان را صرف مى کنیم، چرا این همه را در مسیرى خرج کنیم که در انتها از آن پشیمان باشیم.

بیاییم و با اصلاح اهداف خود و تعالى و ارتقاى انگیزه هاى خویش، ثانیه ثانیه عمرمان را با خدا معامله کنیم.

از موانع دیگر پیشرفت حوزه، بى انگیزه شدن است! یعنى با انگیزه اى بالا و خدایى به حوزه بیاییم اما کم کم آن را از دست بدهیم و این آفت در میان طلاب جوان مکرر دیده شده است.

کسى که انگیزه اش را از دست داد، دیگر نمى تواند درس بخواند حتى اگر در درس هم شرکت کند، هیچ فایده اى برایش ندارد و درس را نمى فهمد.

در طول درس استاد، مرتب از خود سئوال مى کند: اینها همه براى چه؟ این مسایل چه فایده اى دارد و ثمره اش چیست؟! چرا مدت درس این قدر طولانى است و کلاس تمام نمى شود!! و... جلسه ى درس برایش رنج آور و غیر قابل تحمل مى شود.

در حالى که اگر باانگیزه در دروس شرکت کند، همه ى توانایى هاى ادراکى اش به کار مى افتد تا درس را بهتر بفهمد؛ و مى فهمد و از فهمیدن خود لذت مى برد و هیچ لذتى در عالم همچون لذت فهمیدن نیست.

او زمان کلاس را حس نمى کند و هنگامى که درس تمام مى شود، خود را هنوز تشنه مى یابد و به انتظار جلسه ى بعد ثانیه شمارى مى کند.

یکى از آفاتى که کمک فراوانى به بى انگیزه شدن طلبه مى کند این است که افرادى را مد نظر قرار دهد که پس از سال ها ماندن در حوزه هیچ بهره اى نبرده باشند.

نه از نظر علمى پیشرفتى داشته باشند و نه از نظر اخلاقى به مقامى رسیده باشند.

با دیدن این افراد این سؤال براى طلبه جان مى گیرد که اگر حاصل طلبگى این است پس چه نتیجه اى در این همه زحمت و صرف عمر؟! با دیدن چنین افرادى ناامیدى عارض طلبه شده و طلبگى را انتخاب صحیح براى رسیدن به اهداف خویش نمى بیند.

از این رو به ما بسیار سفارش شده است که زندگى بزرگان را مطالعه کنیم، در زندگى شخصیت هاى حوزه دقت کنیم و از سختى ها و زحمت هاى آنان و تعالى شان درس بگیریم.

از مرحوم آیة اللَّه - بروجردى - که چندان فاصله ى زمانى با ما ندارد - نقل مى کنند که ایشان فرموده بود: »در دوران طلبگى در حجره نشسته بودم و مطالعه مى کردم.

ناگهان دیدم درِ حجره باز شد و تعدادى طلبه سراسیمه به داخل ریختند که آتش را خاموش کنند! سر که بلند کردم دیدم اطاقم یکسره دود شده است.

چراغ نفتى که براى گرما از آن استفاده مى کردم، دود زده بود.

این دود آنقدر زیاد شده بود که از اطراف در به بیرون سرکشیده بود به گونه اى که طلبه ها فکر کرده بودند حجره آتش گرفته و براى خاموش کردن آتش به حجره ى من ریخته بودند، در حالى که من چنان در مطالعه و نوشتن حاشیه بر کتابى غرق بودم که اصلاً متوجه دود غلیظ ناشى از چراغ مجاور خود نشدم!« اینها بازى نیست، اینها تظاهر نیست.

نمى شود شخص اظهار غفلت کند در حالى که احتمال خفه شدن مى رود.

این انگیزه ى قدرتمند و عشق است که چنین کارهایى مى کند.

عاشق این مسیر و فرد انگیزه دار، شب و روز و گرما و سرما نمى شناسد و همیشه در اندیشه ى رسیدن است.

مرحوم صاحب حدائق در بحرین زندگى مى کرده، وضع معیشتى سختى داشته، براى فرار از این تنگنا به اصفهان مى آید و در یکى از روستاهاى آن مقیم مى شود و ضمن اشتغال به کار به نوشتن و مطالعه مى پردازد.

کتاب حدائق الناظره در حالى به رشته ى تحریر درآمده که مؤلفش مشغول کشاورزى بوده است.

این کتاب، گرچه با مذاق اخبارى گرى نگاشته شده، اما بسیار مورد اعتنا و مراجعه ى مرحوم شیخ انصارى است و یک دوره ى کامل فقه است.

اینها معجزه ى انگیزه ى قوى است.

اگر انگیزه درست بود باید آن را حفظ کرد.

یکى از عواملى که انگیزه ى ما را تضعیف مى کند، منفى بافى است.

تکرار مفاهیم منفى آثار سویى دارد که یکى از آنها تلقین روحیه ى منفى گرایى و تضعیف انگیزه است.

اگر انگیزه درست و متعالى نیست، باید آن را اصلاح و تقویت کرد و اگر ممکن نمى شود بهتر این است که طلبگى را از بنیان رها کرده و به کار دیگرى مشغول شویم.

در این مسیر اگر خوب باشیم، خوشبختى دنیا و آخرت و برکات زمین و آسمان بر ما بارش خواهد گرفت و اگر بد باشیم، باعث فناى خود و دیگران - دیگرانى که در سعه ى وجودى ما تأثیر پذیرند - مى شویم.

در مسیر طلبگى خوبى و بدى دامنه اى گسترده تر از سایر مسیرها دارد.

همه ى ما مى توانیم طلبه هاى موفق و برجسته در حوزه باشیم ولى به این شرط که انگیزه اى بالا و هدفى متعالى را در دل بپرورانیم.

براى این مهم باید خود را باور کنیم و توانایى هاى خود را بشناسیم .

»العالم من عَرَف قدره و کفى بالمرء جهلاً ألّا یعرف قدره(2)» در پرتو نور عقل، انسان باید خودش را بشناسد، جایگاه خودش را دریابد، استعداد خویش را بفهمد، همیشه خود را با امکانات و شرایط موجود وفق دهد، هرگز خود را با دیگران مقایسه نکند، حتى در مطالعه ى زندگى بزرگان، توانایى هاى خویش را بسنجد، نه اینکه بخواهد به هر صورت که ممکن است، اداى بزرگان را درآورد.

مثلاً مرحوم صاحب مفتاح الکرامه بسیار کم مى خوابیده است - یک ساعت در روز آنهم به حالت نشسته و به صورت چرت زدن!! - مرحوم شعرانى نیز بسیار کم مى خوابیده است. این مطلب را به مرحوم علامه طباطبایى مى گویند. ایشان مى فرماید: »آنهایى که موفق نمى شوند به خاطر این نیست که زیاد مى خوابند به خاطر این است که نمى توانند از بیدارى هایشان استفاده کنند!« این نقل قول صحیح و مستند باشد یا نباشد، کلام، کلام درستى است. کسانى هستند که توانایى کم خوابیدن را ندارند، اینان نباید به مرحوم شعرانى یا صاحب مفتاح الکرامه تأسى کنند و خود را به تکلف و زحمت بیهوده بیندازند. اینان باید با شناخت توانایى هاى دیگر خویش، این نقیصه را جبران کنند و از ساعات بیدارى شان استفاده بهینه را بنمایند.

طلاب جوان باید قدر خود را بشناسند و میزان ارزش هاى وجودى خود را دریابند و متناسب با آن حرکت کنند.

هر یک از جوانان امروز حوزه مى توانند با تلاش و اخلاص افراد مفید و شخصیت هاى کارآمد فردا باشند.

جامعه فقط به فقیه و فیلسوف نیازمند نیست.

جامعه ى ما و جامعه ى جهانى نیاز به همه گونه انسان فرهیخته و توانا دارد.

جامعه نیاز به همه ى تخصص هاى دینى و الهى و در همه ى سطوح دارد.

باید تلاش کرد و خدا را و فقط خدا را در نظر داشت و به قصد نصرت دین او قیام نمود و مطمئن بود که »ان تنصراللَّه ینصرکم و یثبت اقدامکم(3)».

اگر با این انگیزه حرکت کردیم، خداوند همه ى برکاتش را بر ما نازل مى کند و دیرى نمى گذرد که بال فرشتگان را در زیر گام هایمان احساس مى کنیم.

کار براى خدا، تحصیل براى خدا، تحقیق و نوشتن براى خدا و... بدون هیچ توقع و چشمداشت مادى.

همچون پیامبران »قل ماسألتکم من اجرٍ فهو لکم ان اجرى الا على اللّه(4)» پاداش را باید از خدا طلب کرد و هر چه بیشتر به این مفاهیم والا دست پیدا نمود.



(0) نظر
برچسب ها :
X