امشب از فاصه ما و شما می گذرم این دلم ، راه مرا می نگرد قاصد صبح سپید آنکه در آینه این شب مهتابی من می گرید از غزلخانه عشق قصه ما و شما اندر این آینه رنگزده جیوه اندود به بیرنگی خود می شود جلوه هستی ره فردا پیدا من در آن قرمز مستی سینه جنگ سراب سبزی خاطره عاطفه را می بینم زردی نفرت یک قرن فراق قصه ما و شما ناگهان از گذر سرد زمان در شب مستی این بی خبری غم همدردی یاران در دل برف سپید رنگ خاکستری فاصله را می گیرد او که زد رنگ به این بی رنگی چونکه از جور خزان گذرش این سپیدی همه جا زرد نمود