((یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون, إو لم یتفکروا فى إنفسهم ما خلق الله السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق و إجل مسمى و ان کثیرا من الناس بلقإ ربهم لکافرون))(45)
((اینان فقط ظاهرى از زندگى دنیا را خبر دارند و به راستى که اینها از آخرت غافلند. آیا اندیشه نکردند در خودشان؟ خداوند آسمانها و زمین را نیافرید جز به حق و با پایانى مشخص, ولى بسیارى از مردم نسبت به ملاقات پروردگار خویش ایمان ندارند.))
آخرین اصلى که به عنوان یک ملاک در بررسى و شناخت مسایل زنان بر آن تإکید داریم حقیقتى است که بیش از 23 آیات قرآن به آن پرداخته و یا اشاره به آن دارد. و آن نوع نگرش ما به انسان و جهان و آینده اى است که در پیش دارد. در نگرش مجموعى به دین و شریعت, آیا مى توان احکام و حدود و مرزهاى شریعت و ساختار اجتماعى مدینه فاضله اى که قرآن معرفى مى کند و ایمان راستین مومنین به آن جامه عمل مى پوشد را در فضایى جستجو و تحلیل کرد که کاملا منقطع از جهان آخرت است؟ اگر پذیرفتیم که دنیا گذرگاه آخرت است و زندگى ما کشتزار فصلى جاودانه است که انسان به برداشت کشته هاى خود مى پردازد و دین و شریعت نیز دستمایه عبور از این گذرگاه تاریک, و چراغى پرفروغ براى راهیابى به جهانى جاودانه است و این ((اختیار)) و ((انتخاب)) آدمى است که جایگاه او را در روز بزرگ سرنوشت, مشخص مى کند, آیا مى توان از دستگاه شریعت, احکام و حقوق تعریف و تفسیرى مستقل ارائه داد و نسبت انسان و اعمال او با جهان آخرت را در نظر نگرفت؟
تردیدى نیست که ادیان الهى در گذشته و اسلام در نهایت, در صدد ایجاد ((حیات طیب)) و مدینه فاضله و سلامت فرد و جامعه در بالاترین درجه, در همین دنیا بوده اند و هدایت الهى, ضامن سعادت انسان در همین مرحله نیز مى باشد, اما روشن است که هدف نهایى و اصلى همان حقیقت بى منتهایى است که انبیإ الهى(ع) و کتابهاى آسمانى, همت و تلاش اصلى خویش را در توجه دادن به آن مصروف داشته اند و این چنین است که بیشترین حجم آیات قرآن به این حقیقت اختصاص یافته است. تنها مسیر هدایت و سعادت بشر, پذیرش قرآن و اسلام و افتادن به راهى است که کتاب الهى معرفى مى کند. راههاى دیگر, هم انسان و جامعه را از سعادت مطلوب و واقعى در این دنیا باز مى دارد و هم آنها را از آن سعادت جاوید محروم مى سازد. گشودن چشم ظاهربین و فرو بستن دیده حقیقت نگر, دستاورد در افتادن به راهها و جریاناتى است که از منظرى کاملا مادى به انسان و جهان مى نگرند و تنها سامان دهى زندگى مادى و رفاه و آسایش و توسعه و رشد و سعادت فردى و اجتماعى در زندان تنگ جسم و طبیعت را وجهه همت خویش مى گردانند. آنانى که به گفته قرآن ((یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون)). فقط نمایى از زندگى دنیوى را سراغ دارند و از جهان آخرت غافلند. نه اندیشه در خود مى کنند و نه چشم دیدن حقایق هستى را دارند. اینان در ((معرفت)) خویش ناتوانند; چه رسد به جهانى دیگر, و چه رسد به مناسباتى که میان این جهان و آن جهان و در نتیجه, میان شریعت و همه هستى وجود دارد. آیا چشمها و اندیشه هاى ظاهربین که از حقیقت جز نامى و از هستى جز پوسته اى سراغ ندارند و در بند اوهام و خیالات ماده پرستى خویش گرفتار آمده اند مى توانند معرف شخصیت زن و مسایل زنان و راهگشاى آنان باشند؟ با کدام جهانبینى و کدامین آگاهى؟ اسرار خلقت, چیزى نیست که آدمى گواه بر آن گرفته شده باشد, ((ما إشهدتهم خلق السماوات و الارض و لا خلق انفسهم)).(46)
تردیدى نیست که احکام تابع مصالحى واقعى است که از آن به ((مصالح نفس الامرى)) تعبیر مى کنیم; ولى آیا همه مصلحت همان چیزى است که چشم ظاهربین آدمى مى بیند و آیا همه مصالح در منافع ناپایدار این دنیا خلاصه مى شود تا بتوان همه احکام و مرزهاى حقوقى را در چارچوب همین مصالح تفسیر و تحلیل کرد. روشن است که در چارچوب معرفت شناسى دینى, این امر یک کوتاه بینى آشکار است و پذیرفته نیست, و نتیجه اى جز گرفتار آمدن به چاه ویل تإویلات و توجیهات بى ریشه و خیالپردازیهاى بى منطق نخواهد داشت و شریعت مقدس, منابع و متون دینى و حتى نصوص ادله را تبدیل به مومى نرم خواهد کرد که به هر شکل و شمایلى درخواهد آمد, تا در دست ((که)) باشد و چه ((فشارى)) بر آن وارد شود; سازمان دفاع از حقوق بشر, کنوانسیون جهانى رفع تبعیض از زنان, اعلامیه حقوق بشر, نظم نوین جهانى, و معرکه هایى از این دست.
خلاصه سخن در این اصل اینکه اسلام دینى است که دنیا و آخرت, هر دو را به گونه اى هماهنگ و در ربط با هم لحاظ و معرفى کرده است. اگر ما سعادت ابدى و جهان آخرت را به عنوان یک واقعیت و حقیقت بزرگ پذیرفتیم چنان که غیر از این نیز نباید و نمى تواند باشد, نمى توانیم تإثیر اساسى آن در قوانین و احکام و مناسبات اجتماعى و روابط انسانها و ابعاد مختلف زندگى را نادیده بگیریم. خاستگاه شریعت مقدس, انسان و جهانى است که به آنچه اینک با چشم سر مى بینیم خلاصه نمى شود و آدمى, مرغ باغ ((ملکوت)) است که چند روزى در آشیانه عالم ((ملک)) اتراق کرده است و هدایت و شریعتى که به او داده شده است فقط دستمایه این آشیانه نیست.
((ختامه مسک و فى ذلک فلیتنا فس المتنافسون)).(47)