خودآگاهى تاريخى زنان شاعر دهه اول انقلاب اسلامى

خودآگاهى تاریخى زنان شاعر دهه اول انقلاب اسلامى

نرگس گنجى

اشاره

مقاله حاضر, براى نخستین بار در سمینار ((بررسى ادبیات انقلاب اسلامى)) در دىماه 1370, در تهران به عنوان سخنرانى ایراد گردیده است و در مجموعه مقاله هاى این سمینار منتشر شده است.

اکنون که با اصلاحات و حذف و اضافاتى, مجددا به طبع مى رسد, خوشبختانه برخى از آثار شاعره هایى که در این مقاله به نام و اثر آنان اشارت رفته است, منتشر شده و به منابع پژوهشى در باره موضوع مقاله افزوده است. با این توضیح مختصر به اصل مقاله مى پردازیم.

مقدمه

شاعر موفق ـ خاصه اگر غزلسرا باشد ـ کسى است که ((زندگى)) و ((عشق)) را از نو بسراید. در عالم غزل, حقیقت زندگى و حقیقت عشق, دو روى یک سکه اند و هر چه گفته شود از دایره این ((قصه نامکرر)) بیرون نیست.

به اعتقاد نگارنده, شاعره موفق ـ در این روزگار ـ کسى است که زندگى و عشق و ((زن بودن)) را از نو بسراید. زن به دلیل نقش خاص خود در حیات, زندگى و عشق را درنمى یابد, مگر آنکه ((خود)) را دریابد. کسى که خود را نشناسد, چه را بشناسد؟

انقلاب اسلامى, این ((انفجار نور)) ـ به تعبیر آن روح و اصل به حق ـ موقعیت مغتنمى است تا هر انسانى که دامنه این انفجار به او رسیده است; حقیقت حیات, انسانیت و بندگى را دریابد.

در این میان, زنان بسیارى نه تنها از پرتوهاى این انفجار, فیض اجبارى بردند بلکه خوشه خوشه صید نور کردند و چه حلواها که از این کان ملاحت نچشیدند! دریغا که قصه این خوشه چینیها همچنان ناگفته مانده است, تا کى باشد که گفته آید.

شاعران که به صفت شعور ـ یعنى دریافت عمیق ـ موصوفند, خوشه چینان حقیقى لحظه هاى نورانى اند. آنان بر ارتفاعات هوشمندى ایستاده اند و نخستین رگبارهاى رنج بر سرشان فرو مى ریزد بویژه آنکه شاعر, زن باشد و مادر. در دوران تإسف بار جهالت مستمر جوامع نسبت به گوهر نابى که خداوند در وجود زن به ودیعه نهاده است; کار زنان شاعر دشوار است.

هنگامى که خورشید سیماى امام (ره), فارق از ابرهاى تبعید در میان مردم درخشیدن گرفت, چه زود زنان ایران و اسلام, گرماى دست نخستین تابشها را بر سر غربت و انزواى خود حس کردند; زنانى که از بیم بازیچه شدنها, و رنج حیرت و سرگردانى, جانى تکیده داشتند; در صف مقدم جانبازى قرار گرفتند. ((عزت نفس)) ـ جوانه اى که نور و باران دیده بود ـ پوسته انزوا را برشکافت و سر به شکوفایى برداشت و هنگامه تهمت زدایى از حریم اسلام فرا رسید.

عزتى که امام خمینى(سلام الله علیه) براى زنان باور داشت, و باورى که او شربتى از آن را در کام جان زنان اندیشمند ریخت, بالاتر از آن است که با تجلیلهاى همه معاصرانش از شخصیت و مقام زن, مقایسه شود. آنچه پس از ظهور نهضت انقلابى امام خمینى در این باب گفتند و نوشتند, بیشتر پرتویى از همان باور بزرگ بود. این باور اصیل و نورانى ـ که هنوز هم تبیین نشده است ـ آثار روشن خود را در جامعه, به ویژه جامعه زنان باقى گذاشت و چون درختى, شاخه گسترد و برگ و شکوفه آورد. تبیین این باور و متجلى کردن آن در یادگارهاى فرهنگى دوران ما, کارى نیست که از عهده هر کسى برآید. این, کار اندیشمندان, جامعه شناسان, تاریخ نگاران, هنرمندان, نویسندگان و شاعران روشن ضمیر است و در هر یک از این گروهها زنان براى تبیین این آثار مبارک سزاوارترند, چه, آنان مى توانند نسبت به تحولات خود, آگاهى شهودى و نسبت به تحولات جمعى خود, آگاهى نظارتى داشته باشند و از این جهت معرفتشان نسبت به جامعه زنان آسان تر و صحیح تر است.

متإسفانه تلقى بسیارى از ما, در باره زنان شاعر و شعر زنان, یک تلقى کمى است; یعنى ما هنوز در مرحله اثبات ((وجود)) زنان شاعر و نمونه گیرى و آماردهى از تعداد آنها هستیم و این نشان مى دهد که وجود زنان اندیشمند در جامعه ما به دلایل تاریخى و فرهنگى و ... تا کنون قدرى شگفتآور بوده است; به طورى که همین شگفتى باعث شده است تا به ماهیت و پیام شعر آنان و کیفیت هنرى آن کمتر توجه شود. در چنین فضایى, دست یافتن به شهرت نسبى براى زنان شاعر, کار دشوارى نخواهد بود ولى نمى تواند مایه امیدوارى آنان به ارزش قطعى کار هنریشان شود, زیرا ارزش کار آنها را تاکنون به طور نسبى در نظر گرفته ایم. گویى محض ((شاعره بودن)) هم بخشى از کیفیت کار هنرى آنان است! کمتر دیده ایم که آثار شاعره اى براى نقد مطرح شود یا اگر مطرح شد گویى مقصد نهایى ناقد, تنها آن است که ببینید ((فضا)) و ((زبان)) شعر از کدام شاعر ـ به زعم او ـ ((متإثر)) بوده است و یا کجا ((تصویر))ها تازه اند و کجا تقلیدى!

به دلیل کمى آثار منتشر شده شاعران زن و پراکندگى مراجع, جنگها و نشریات ادوارى, تنها بعضى از نمونه ها را براى بررسى دست چین کرده ایم. امیدواریم خداوند بزرگ به ما توفیق دهد تا در این باب سخن تازه اى ارائه دهیم. در این مقاله, اولویت را به شاعران شکفته در بهار انقلاب اسلامى داده و براى انسجام هر چه بیشتر به ذکر شاعران غزلسرا پرداخته ایم.

همزمان با نهضت مشروطیت تا اواخر دوران رضاخانى, در اثر مواجهه دو فرهنگ ایرانى و اروپایى بسیارى از سنتهاى ملى و مذهبى که پشتوانه فکرى یا امکانات اجرایى و تبلیغاتى براى مقابله با فرهنگ مهاجم نداشتند, مورد هجوم و تخریب قرار گرفتند و به عنوان خرافه پرستى, جمود و عقب افتادگى محکوم شدند. محرومیت زنان از حقوق فردى و اجتماعى, حجاب همراه با انزوا و خانه نشینى, حکومت خشن و جاهلانه مردان بر زنان در خانواده و بى بهرگى زنان از سواد و تحصیل علم, دست مایه اى براى شاعران متجدد این دوران بود. در باره اوضاع اسف بار زن در آن زمان سخنى به انکار نمى توان گفت; ولى آنچه مایه تإسف است, برخورد سطحى و گاه مغرضانه ادیبان متجدد آن دوران است. در این مرحله, گروهى از قلم به دستان با در اختیار داشتن امکانات تبلیغاتى ـ به ویژه پس از کشف حجاب رضاخانى ـ حجاب زن ایرانى را مایه و پایه همه بدبختیهاى او و مانع حیات آزادانه برشمردند و دانشورى زنان را ملازم با خروج از حجاب و داشتن ظاهرى غربى دانستند. سروده هاى آنان به وضوح داراى صفت شیفتگى به غرب است و آنچه تحت عنوان آزادى زنان از قید اسارت مطرح مى سازند, در بى حجابى همراه با سوادآموزى(!) و حضور صورى در خیابانها و مجامع عمومى خلاصه مى شود.

آنچه شاعران مشروطه و اوائل حکومت پهلوى ـ حتى افراد معتدلى چون ملک الشعراى بهار ـ در باره نقش و شخصیت زنان سروده اند در مقایسه با بینشى که امروز زنان مسلمان و متعهد جامعه به دست آورده اند, بسیار سطحى است. به عقیده ملک الشعراى بهار, مسائلى چون تعدد زوجات و مستورى زنان, از این نظر ناپسند است که باعث شرارت آنان مى شود!(1) هم او, زنان را مورد خطاب قرار مى دهد و به گونه اى شگفت, دانش اندوزى و پرهیز از حجاب را به هم مىآمیزد چنان که گویى حجاب و علم با یکدیگر سر سازگارى ندارند. او در تصنیفى ـ در مایه سه گاه ـ به عنوان ((زن باهنر)) چنین مى سراید:

 

  • زنانى که به جهل در حجابند چنین زن به جهان ثمر ندارد برافکن حجاب را مپوش آفتاب را(2) مپوش آفتاب را(2)

  • ز آداب و هنر بهره نیابند فرو خوان کتاب را از این بیشتر به گل مپوش آفتاب را(2)

به ظن قوى, بهترین و جامع ترین شعرى که در دوران معاصر و پیش از انقلاب اسلامى در تعریف و شناساندن نقش زن و ارزشهاى او سروده شده است, شعر ((فرشته انس)) از پروین اعتصامى است. در این شعر به ترتیب ابیات, به این نکته ها اشاره شده است:

1ـ نقش زن در اعطاى روح و عاطفه به خانه و خانواده; 2ـ تساوى ارزشى زن و مرد; 3ـ رکن بودن زن در هستى بشر; 4ـ نقش زن به عنوان مادر در تربیت افراد; 5ـ تساوى ارزشى وظایف زن و مرد به عنوان دو همسر; 6ـ اهمیت تعلیم و تربیت زنان; 7ـ ضرورت احتراز جدى آنان از تجمل گرایى و سطحى نگرى و تقلید از بیگانگان.

مجموعا در شعر معاصر تا پیش از انقلاب اسلامى, سروده هاى پراکنده اى از زنان و مردان شاعر و متشاعر یافت مى شود که به نحوى به نقش زن در جامعه, خانه و خانواده و به حقوق زن, تعلیم و تربیت او, آزادى زن و حجاب و بى حجابى ارتباط دارد و غالبا هم در زمانى است که آزادى زن و حجاب او مسإله روز بوده است و حاصل تضارب فرهنگى میان فرهنگ سنتى و فرهنگ غربى. شاعران بدون آنکه نقش زن را در تاریخ, جامعه و نظام خلقت بدانند ((پیرامون زن)) سخن گفته, براى او تعیین تکلیف مى کنند.

اما شاعره هاى دهه اول انقلاب اسلامى از زن چنان سخن رانده اند که گویى او مفهومى کلى و عالى است آنان کمتر به زن از دیدگاه مادرى یا همسرى و حقوقى مى نگرند. توجه آنها به غربت و ((مظلومیت)) زن (به معناى ناشناخته ماندن او) بیش از توجه به ((محرومیت)) او است. در سخن آنان, زن, پاسدار حرمتها است; گنجى از ارزشهاى نامکشوف الهى است. آنها بیش از آنکه از نقش اجتماعى زن به معناى مشارکت در امور, به شیوه جدید و غربى سخن گویند از نقش تاریخى و مستمر سخن مى گویند.

توجه به حیات تاریخى زن ـ چون یک جریان یا یک کل به هم پیوسته ـ تا کنون در ادبیات ایران و چه بسا در ادبیات جهان سابقه نداشته است.

اینک براى نمایاندن ((خودآگاهى تاریخى)) در شعر شاعره هاى دهه اول انقلاب اسلامى, ابیاتى از سروده ((فرشته انس)) پروین اعتصامى را که نشان دهنده محورهاى سخن او باشد با بعضى اشعار شاعره هاى پس از انقلاب اسلامى مقایسه مى کنیم:

 

  • در آن سراى که زنوشفقت نیست اگر فلاطن و سقراط بوده اند بزرگ سمند عمر, چو آغاز بدعنانى کرد زنى که گوهر تعلیم و تربیت نخرید نه بانوست که خود را بزرگ مى شمرد به گوشواره و طوق و به یاره مرجان ...(3)

  • در آن وجود که دل مرد, مرده است روان ... بزرگ بوده پرستار خردى ایشان ... گهیش مرد و زمانیش زن گرفت عنان ... فروخت گوهر عمر عزیز را ارزان به گوشواره و طوق و به یاره مرجان ...(3) به گوشواره و طوق و به یاره مرجان ...(3)

چنان که مى بینید شعر پروین اسلوبى خبرى و لحنى خطابى دارد و بر آن روح وعظ و نصیحت و احیانا استدلال عقلى حاکم است; اما چنان که خواهید دید; شعر شاعره هاى دهه اول انقلاب اسلامى, شعرى است انشایى. گاه با مخاطبى سخن مى گوید که غالبا زن است و گاه از زنى سخن مى گوید که همچون زلال هستى, در رگ تاریخ و زندگى جریان دارد; معناى بلندى است که سراینده در وجود خویش او را مى جوید.

شعر پروین اگر چه از موضع اکرام و احترام خاص و بسیار انسانى, با زن مواجه شده است ـ و از این جهت نسبت به سروده هاى دیگران ممتاز است ـ ولى مجموعا حال و هواى آن به گونه اى است که مردى نیز مى توانست سراینده آن باشد. به عبارت دیگر, موضع شاعر, موضع

غیاب است, ولى زنان شاعر متعهد زمانه ما ظاهرا به مفاهیمى چون تساوى زن و مرد, آزادى اجتماعى زنان, تعلیم و تربیت, حجاب و امورى از این قبیل, عنایت کمترى نشان مى دهند; حتى اشاره آنان به نقش مادرى و همسرى نیز اشاره اى گذرا است; آن هم از دیدگاهى تاریخى. گویى همسرى و مادرى نیز بخشى از مسوولیت تاریخى زن مسلمان و یکى از تجلیات رنجها و صبوریهاى مستمر او است. قصیده عاطفى ((گردآفرین)) سروده سپیده کاشانى و قطعه ((زینب مجسم)) سروده فاطمه راکعى نمونه هاى روشنى در اثبات این ادعایند:

 

  • گردآفرین, آفرین باد بر صبر بارآور تو اى چشم بیدار امت, اى فخر بانوى کوثر یک دست قرآن و دستى, مشعل عشق تو اسوه روزگارى, محبوب پروردگارى خرسند از توست اى زن, آن مهربان رهبر تو ...(4)

  • رشک بهار است اى زن, دامان گل پرور تو ... اى در صبورى چو زینب, شاد از تو پیغمبر تو ... از شب گذشتى و تابید, فجر نوازشگر تو ... خرسند از تو اى زن, آن مهربان رهبر تو ...(4) خرسند از توست اى زن, آن مهربان رهبر تو ...(4)

این ابیات به گونه اى انتخاب شده است که نشان دهنده دیدگاههاى مختلف شاعر باشد. مقایسه میان نقش مادر, در این شعر که ((گردآفرینى)) و بیدارگرى است, با شعر پروین که سقراطآفرینى و دانشمندپرورى است نشان دهنده دیدگاهى تاریخى در شعر شاعره هاى انقلاب است که دامنه آن نقش مادر را نیز فرا گرفته است; یعنى در شعر پروین ارزش زن بسته به پرورش شخصیتهاى بزرگ است و در شعر سپیده کاشانى به ایجاد حرکتهاى ارزشى عظیم در جامعه و تاریخ.

فاطمه راکعى نیز در مجموعه شعر ((سفر سوختن)) شعر ((زینب مجسم)) را به مادر خود تقدیم کرده است. در این شعر زمزمه هاى مادرانه را ((جوشش مهربان زمزم)) مى داند و به گونه اى سیماى رنج کشیده هاجر ـ مادر اسماعیل ـ را در چهره مادر امروز مى بیند. ((صبر و بزرگوارى)) مادر و داشتن ((دلى دریایى)) که ((مرکز ثقل رنجهاى عالم)) است, تجسمى از حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ است.

این شاعر نیز مانند سپیده کاشانى ((مادر)) را از محدوده زمان و مکان خاص آزاد کرده و به او مفهومى جهانى و تاریخى بخشیده است.

ابیاتى از مثنوى ((زن)) سروده سیمین دخت وحیدى نیز نشان دهنده پیدایش دیدگاهى تاریخى و اسوه ساز, در باره زن است:

 

  • خون جوشان ز خاک هابیلى تویى اى زن, زبان عاشورا رایت عشق, روى شانه توست جلوه سایه خدایى تو اى زن, اى زینب زمانه من زینب کربلاى آتش و خون لرزد از خطبه تو کاخ ستم شد حجابت شرار هستى سوز دلى از درد ملتهب دارى یار دردآشناى فاطمه اى تو پیام رساى فاطمه اى(5)

  • اسوه اى در مصاف قابیلى زینب کاروان عاشورا سر عزت بر آستانه توست پرتو بزم نینوایى تو ... جاودان از رخت بهار وطن از تو بیدار گشته خواب قرون قامت شب شود ز خشمت خم بر دل دشمنان کفراندوز مادرى, مادر وهب, آرى تو پیام رساى فاطمه اى(5) تو پیام رساى فاطمه اى(5)

الهام از مسائل دینى و تلقى حضور زن در تاریخ به صورت جریانى مستمر, به قدرى در این شعر روشن است که ما را از توضیح بى نیاز مى سازد. زن گاهى خون جوشان هابیل است و گاه زینب کاروان عاشورا, او پرچمدار قیام ((عشق)) است; مادر هم اگر هست, مادر ((وهب)) است و مربى شهیدان تاریخ ساز. در نهایت او, پیام فاطمه(س) است که نسلها را درمى نوردد و به پیش مى رود.

به منظور تبیین بهتر موضوع, نمونه هایى از شعر شاعران نسل جوان انقلاب را مىآوریم; نسلى که جوانى و نوجوانى خود را در دوران پرماجرا سپرى کرده است. به ابیاتى از شعر ((پروین غلامى)) شاعره خراسانى توجه فرمایید:

 

  • این هنگامه آغازى دگر را داد خواهم زد من از بى همزبانى صد زبان شور خواهم شد اسیر و بسته تقدیر و جبر این و آن هرگز! ((نفخت فیه من روحى)) دلیل آشناى من بر اوج قله معنا رهى آزاد خواهم زد(6)

  • من از مغرب طلوعى تازه را فریاد خواهم زد بر این ویرانه ها, کاشانه اى آباد خواهم زد من این وابستگى را ریشه از بنیاد خواهم زد بر اوج قله معنا رهى آزاد خواهم زد(6) بر اوج قله معنا رهى آزاد خواهم زد(6)

تکرار ضمیر ((من)) و انتخاب ردیف و قافیه اى با طنین خاص, در این شعر, فضایى آمیخته از اراده و اعتماد نفس به وجود آورده است. لحن شاعر, چنان شاد و پرشور است که گویى تمام ناهمواریها مقدمه رسیدن و رهایى هستند. در این شعر, اعتقاد به کشف تواناییهاى انسان به عنوان ودیعه الهى, موج مى زند.

در اینجا لازم است به مرور مجموعه شعرى بپردازیم که یکى از روشن ترین نشانه هاى خودآگاهى زنان شاعر دوران انقلاب اسلامى است. ((سفر سوختن)) شامل 63 قطعه شعر کوتاه و متوسط از سروده هاى خانم ((فاطمه راکعى)) است. از آنجا که شعرها به ترتیب تاریخ سرودن, تنظیم شده اند; قضاوت در باره راهى که اندیشه شاعر طى کرده است, دشوار نیست:

مفهوم ((خود)) و ((خویشتن)) در سالهاى آغازین و سروده هاى نخستین کتاب, همان خوداجمالى و تقریبا آشناى عرفان اسلامى است. خودى دوگانه و درگیر میان زمین و آسمان و رهایى و اسارت; اما دیرى نمى پاید که شاعر پى مى برد که این گونه تعریف از خود, هم عاریتى است و هم ناقص. او علاوه بر این ((خود)) انسانى و عرفانى, باید در پى ((خود))ى از نوع دیگر باشد. این خودشناسى با ادراکاتى که مفت و ارزان به دست مىآیند, تفاوت بسیارى دارد و محصول دورانى از کلنجار ذهنى است. شاعر در این دوران از یک ((خودانسانى بى زمان و بى جنس)) به یک هویت فرهنگى ـ تاریخى مى رسد و اندک اندک درمى یابد که او را خودى مى یابد که بتواند نماینده زن رسالتمدار این عصر باشد. در این مرحله, زن شاعر, خود را نماینده تاریخى پر از شکوهمندى و رنجهاى والا مى داند. استقلال زبان شاعر و روشنایى فضاى ذهنى او از همین زمان آغاز مى شود و در حقیقت شخصیت شاعر, و شعر او ـ تجلى صورت این شخصیت است ـ به وحدت مى رسند و حرکتى هماهنگ مى یابند:

 

  • من باده پیماى عشقم از من سبوى محبت بنگر که با جرم خوبى دانند گوهرشناسان هم سعى نستوه هاجر دست کریم خدیجه من خشم زیباى زهرا در صبر به شکوه زینب من خون گرم سمیه معراج را پایگاهم یعنى مصلاى عشقم(7)

  • سرمست صهباى عشقم بستان که سقاى عشقم ... چون بر چلیپاى عشقم ... غواص دریاى عشقم آن پاى پویاى عشقم در کار احیاى عشقم یعنى که غوغاى عشقم فریاد غراى عشقم تضمین فرداى عشقم یعنى مصلاى عشقم(7) یعنى مصلاى عشقم(7)

این ابیات نشانگر شکوفایى شگفتى است. زنى که به چنین کشفى برسد و هستى خود را جریانى مستمر در طول تاریخ بداند, و از آن مهمتر تمام موجودیت این جریان را صیانت از عالى ترین ارزشهاى الهى و انسانى که در کلمه ((عشق)) خلاصه شده اند, برشمارد; هرگز یإس و وانشستگى در او راه ندارد بلکه نبض جامعه و نبض حیات در دست او است. ((فاطمه راکعى)) در ارائه چنین منظرى از عشق, دچار ((غفلتى پاک)) است. او در فاصله هاى زمانى دور و نزدیک, بارها و بارها ((این واژه سه حرفى)) را تکرار مى کند و در نمونه هاى بسیارى از تشبیهات محسوس به معقول و معقول به محسوس, ((عشق)) را ((مشبه به)) قرار مى دهد:

 

  • ـ دنیاى خوبى بسازیم ـ عطر نابى به دلنوازى عشق ـ قصه کوته پرپر شدنش غزلى بود به زیبایى عشق(10)

  • چون عشق بى رنگ بى رنگ(8) برده هوش از سر هشیواران(9) غزلى بود به زیبایى عشق(10) غزلى بود به زیبایى عشق(10)

او هنگامى که به زیارت زینب ـ سلام الله علیها ـ مى رود, خود را ((زائر حرمت ارزشها))(11) مى بیند. در شعرى دیگر, زن را مظهر استقامت یک شهر در برابر دشمن مى داند. استقامتى براى حفظ ((حرمتها)). زن حامى شهر و حامى ارزشها است:

 

  • آسمان خیره خیره مى نگرد در شکوه زنى که مى پیچد چادرش را به دور حرمت شهر ...(12)

  • در تب و تاب استقامت شهر چادرش را به دور حرمت شهر ...(12) چادرش را به دور حرمت شهر ...(12)

پس از این مرحله شاعر به بازشناسى ((شعر خود)) و شاعر بودن خود مى رسد:

 

  • اى شاعر نسل شقایق تا شعر بیدارى سرایى هر بیت تو افشاى زخمى است شعر تو را تإیید کرده است بگذار تا آن را نفهمند افیونیان نسل نسیان(13)

  • شعرت صداى عصر عصیان با فجر خونین بسته پیمان از شانه هاى صبر انسان ... ذوق سلیم دردمندان افیونیان نسل نسیان(13) افیونیان نسل نسیان(13)

درست در قله خودآگاهى است که اوج غربت و عطشناکى روح فرا مى رسد. این است که شاعر در ((تفسیر معناى عشق)) چنین مى سراید:

سرچشمه عشقم اما

لب تشنه دریاى عشقم ...

در مسلخ مهربانى

زخمى ترین ناى عشقم

تعبیر آیات دردم

تفسیر معناى عشقم ...(14)

از این دیدگاه, عشق خلاصه همه ارزشها و همه مطلوبها است. بلندترین مظهر عشق و قافله سالار عاشقان روزگار, از نظر شاعران این نسل, وجود روحانى حضرت امام(ره) است. عشق لفظى است که معناى آن در وجود او تبلور یافته است:

 

  • عشق, تعریف مبهمى از اوست یا نه, لفظ است عشق و او معناست(15)

  • یا نه, لفظ است عشق و او معناست(15) یا نه, لفظ است عشق و او معناست(15)

او کسى است که در جنگ و صلح, یکسان امتش را به سوى ((عشق)) فرا مى خواند, این است که شاعر پس از پذیرش قطعنامه صلح تلخ, چنین مى گوید:

 

  • به جنگ و صلح مرا راه مى برى تا عشق تو تا چه حکم کنى اى حکیم روحانى(16)

  • تو تا چه حکم کنى اى حکیم روحانى(16) تو تا چه حکم کنى اى حکیم روحانى(16)

صدیقه وسمقى ـ یکى دیگر از شاعره هاى جوان و انقلابى این دهه ـ در مجموعه شعر ((نماز باران)) اشارتى زیبا از این نوع دارد. این ابیات به نظر من بهترین بیتهاى این مجموعه اند:

 

  • آمد همه تن زبان اعجاز برداشته او سبوى خورشید آن قدر که نور سر کشیدیم ما چشمه آتشیم و خورشید شب را همه با سبو سبو نور بى عشق نمى توان به سر کرد عشق است و جز آن, همه بهانه(17)

  • آن کو شده عشق را نشانه از میکده سحر به شانه خورشید شدیم ما شبانه از سینه ما کشد زبانه شستیم ز روى این کرانه عشق است و جز آن, همه بهانه(17) عشق است و جز آن, همه بهانه(17)

جنگ نسبتا طولانى که تصویرگر صحنه هایى ناب از عشق و عرفان و شهادت طلبى و اخلاص و ایثار بود, در اندیشه زنان میهن ما ـ خاصه زنان شاعر ـ تإثیرى ژرف و سازنده داشت. آنان در آرزوى حضور در خاک شهادت خیز جبهه ها, اندیشه خود را به پرواز درآوردند و در این مسیر براى ایفاى

مسوولیت تاریخى خود کوششها کردند. آنان غربت و مظلومیت حق پرستان جهان معاصر را که ایران خاستگاهشان است دریافته, به رسوا کردن این ((دنیاى دلسنگ)) برخاستند. شاعره دزفولى ـ مهین زورقى ـ با شفافیت اندیشه و صفاى ضمیر خود براى ((شقایقهاى پرپر)) انقلاب چنین مى سراید:

 

  • ز هشیاران و از مستان جدایید ظهور عشق در رگهاى خاکید غروب فصل بى باران ظلمت چو شین در جوشش و عشق و شهادت شقایقهاى پرپر در زمینید نمى گنجید در حجم تصور که فوق باور و ادراک مایید(18)

  • طلوع فجر اخلاص و صفایید ... پیام آشنایى را ندایید طلوع ماجراى کربلایید ... سرانجام و میان و ابتدایید کبوترهاى رقصان در هوایید که فوق باور و ادراک مایید(18) که فوق باور و ادراک مایید(18)

معرفتى که در این مقاله کوشیدیم در شعر زنان دهه اول پس از پیروزى انقلاب اسلامى تحت عنوان ((خودآگاهى تاریخى)) ردیابى کنیم, دو مشخصه عمده دارد: اولا, شناخت و گزینش زنان اسوه و قهرمان, از هاجر تا زینب ـ سلام الله علیهما ـ و برقرارى رابطه عاطفى و فکرى با آنان; ثانیا, تازگى و بى سابقه بودن عواطف و مضامین و گرایشهاى این شاعره ها (در مقایسه با زنان شاعر معاصر پیش از این دهه در ایران و سایر ملل اسلامى).

مشخصه اول, نشان دهنده یک نهضت فکرى اصالت گرا در بین زنان, بویژه نسل انقلاب است و مشخصه دوم, حاکى از صداقت شهودى بودن این باورها است. آنچه این شاعران مى گویند امورى تعلیمى و تقلیدى نیست. ترکیبى است از حاصل آشنایى با اندیشه هاى اصلاح طلبانه اسلامى در باره زنان در افکار و آثار امام خمینى ـ قدس سره ـ و مرحوم دکتر على شریعتى از یک سو, و کشف تواناییهاى راستین زنان به وسیله خود ایشان در طول بیش از یک دهه پر حادثه.

این دو مشخصه اساسى تبعات و تجلیاتى از این گونه داشته است:

ـ احساس وراثت تاریخى مسوولیتهاى زنان بزرگ تاریخ توحید و انتقال این احساس به دیگر زنان جامعه;

ـ درآمیختگى اندیشه هاى نو با عواطف دیرپاى زنان;

ـ پیدایش روح امیدوارى به آینده و به خود;

ـ گذشتن از خود فردى و پرداختن از مشکلات شخصى و صنفى به مسائل ریشه اى و اساسى براى تغییر تلقى جامعه از زن;

ـ آفرینش شعرى که خاص زنان و زبان دل آنان است بدون گرایش به جریانهاى انحرافى و افراطى و تعصبهاى قشرى و جنسى;

ـ ارائه تصویرى زنده از ایمان و ایثار;

ـ برقرارى رابطه اى عاشقانه و عرفانى میان رهبر امت و پیروان او;

ـ همگامى ـ بلکه پیشتازى ـ در مسیر پویایى انقلاب جامعه اسلامى.

با تمام این توفیقات ارزشمند, شاعره هاى متعهد, در این زمانه, راه درازى را براى تکامل فکرى و هنرى خود در پیش دارند. مسوولیت آنان امروز سنگین تر است; زیرا:

1ـ باید پیروزیهاى فرهنگى به دست آمده در این سالها را پاس دارند و نقش روشنگرانه خود را نسبت به نسل امروز ایفا کنند;

2ـ در مقابل بادهاى مسمومى که از سوى غرب دنیاپرست به جانب بوستان پر گل و گیاه میهن وزیدن گرفته است, استقامت ورزند;

3ـ منادى استقامت و پاکیزه گى روح و صفاى ضمیر باشند;

4ـ ضرورت نشر و نقد آثار خود را دریابند;

5ـ از مطالعه مستمر و اندیشه و تفکر عمیق براى غنا بخشیدن به هنر خود و ادامه راه مبارکى که آغاز کرده اند, امداد جویند.

1ـ بهار, ملک الشعرا; دیوان اشعار, ج1, انتشارات طوس, 1368, ص460 و 461.

2ـ همان; ج2, ص1321. با این همه به نظر مى رسد که در این گونه اشعار و برخى از نظایر آن مانند شعر ((زن در ایران)) سروده پروین اعتصامى که در آن مى گوید:

چشم و دل را پرده مى بایست اما از عفاف (چادر پوسیده بنیاد مسلمانى نبود) نوعى ابهام و توریه وجود دارد و گویا به خاطر ملاحظات سیاسى زمان خود به گونه اى سروده شده اند که بتوان از آن معناى مخالفت با حجاب را نیز برداشت کرد. حال آنکه در شعر ((بهار)) مراد از حجاب, جهل و نادانى است و در شعر پروین ((حیا و عفاف)) بالاتر از پوشش ظاهرى برشمرده شده است. ولى فضاىکلى شعرچنان که ازابیات سابق برمىآمد,ضدفرهنگ خودنمایى و خودآرایى است که رژیم طاغوت مبلغ آن بود, لکن از این گونه اشعار گاه, استفاده هاى تبلیغاتى بر ضد حجاب نیز مى شد.

3ـ اعتصامى, پروین; دیوان قصاید و مثنویات و تمثیلات و قطعات; ابوالفتح اعتصامى, ج8, 1363, ص187.

4ـ همان; ش1, ص60 و 61.

5ـ کوثر; (گاهنامه ادبى و هنرى خواهران) حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى, ش1, ص88ـ91.

6ـ همان; ش1, ص55.

7ـ راکعى, فاطمه; سفر سوختن; مرکز نشر فرهنگى رجا, بهار 1369.

8ـ همان; ص67 و 68.

9ـ همان; ص83.

10ـ همان; ص73.

11ـ همان; ص58.

12ـ همان; ص91.

13ـ همان; ص73.

14ـ همان; ص87.

15ـ همان; ص68.

16ـ همان; ص77.

17ـ همان; ص96.

18ـ وسمقى, صدیقه; نماز باران; امیرکبیر, 1368, ص94.

ماهنامه پیام زن ـ شماره 59 ـ بهمن 75

 


(0) نظر
برچسب ها :
X