با اندیشمندان حسابداری جهان آشنا شویم - لئونارد پل اسپاچک |
لئونارد پل اسپاچک (Leonard Paul Spacek) فرزند لئوپولد پال (Leopold Paul) و اما سیکا (Emma Cejka) در دوازدهم سپتامبر 1907 در سدار راپیدز (Cedar Rapids) آیووا (Iowa) در خانوادهای فقیر متولد شد. او از سنین پایین شروع بهکار کرد. در سال 1924، در سن هفده سالگی و قبل از پایان دبیرستان در بخش حسابداری شرکت آیووا الکتریک لایت اند پاور (Iowa Electric Light and Power) مشغول به کار شد. اسپاچک دبیرستان را در دورة شبانه بهپایان رساند و سپس از طریق مکاتبهای به تحصیل در رشته حسابداری پرداخت و سرانجام در سال 1940 دانشگاه ایلینویز (Illinois) سابقة تحصیلات او را برای شرکت در آزمون حسابداری رسمی پذیرفت. او تحصیلات شبانه خود را در دانشکدة کو (Coe) در سالهای 1926 و 1927 و دانشگاه شیکاگو را در سالهای 1930 تا 1932 ادامه داد ولی موفق به اخذ مدرک نشد. اسپاچک در سال 1962 درجه دکترای افتخاری رشته حقوق را از دانشگاه کوا و دکترای افتخاری رشته انسانی را از دانشکده ملی آموزش (1967) و دانشگاه نورت وسترن در سال 1978 دریافت داشت.
در سال 1928 او به حسابرسان مؤسسه آرتور آندرسن و شرکا (ArthurAndersen & Co.) در دفتر شیکاگو پیوست. درسال 1934 مدیر شرکت و درسال 1940 شریک آن شد و در همان سال نیز جزء حسابداران رسمی گردید. در سال 1947 بهعنوان دومین مدیر شریک پس از مرگ آرتور آندرسن انتخاب شد و تا سال 1963 که بهعنوان رئیس هیئتمدیره مؤسسه انتخاب شد این سمت را حفظ کرد. در سال 1970 بهعنوان شریک ارشد انتخاب شد و تا زمان بازنشستگی در 1973 این پست را داشت.
لئونارد پل اسپاچک متخصص در حسابداری، که مردی انعطافناپذیر و صریحاللهجه بود، پس از مرگ آرتور آندرسن در 1947 مدیر مؤسسه شد. در حقیقت شرکا پس از مرگ آرتور آندرسن رای به انحلال مؤسسه داده بودند، زیرا میان آنها در شیکاگو و نیویورک اختلافنظرهای اساسی وجود داشت. پسر آندرسن بهعنوان جانشین پدرش پذیرفتنی نبود و خرید 50 درصد مؤسسه از ورثه او کارمشکلی بود چراکه بیشاز 7/1 میلیون دلار در آن زمان ارزش داشت. در این شرایط اسپاچک به مدیریت انتخاب شد. او در روند احیا و بازسازی مؤسسه آرتور آندرسن، آن را بهمیزان زیادی تغییر داد و تثبیت کرد. یکی از اولین اقدامهای او در جهت شکلگیری مجدد مؤسسه آرتورآندرسن، تغییر در بخشی بود که آن زمان بخش خدمات اداری نامیده میشد (حسابدارانی که مشتریان را در مسیر ارتقای سیستمهای تجاریشان کمک میکردند). در آن روزها سیستمهای ابتدایی اطلاعات مکانیزه منحصر به تجهیزاتی بود که با کارت منگنه کار میکرد و اسپاچک بود که در برابر کارخانههای پیشرو کامپیوتری در کشور پافشاری کرد و اصرار داشت که کامپیوترهای الکترونیکی در تجارت و اقتصاد قابلیت استفاده دارند. او شخصاً، افرادی را که در طی جنگ جهانی دوم با کامپیوتر آشنا شده بودند، استخدام کرد و از آنها خواست که کامپیوتر را جهت استفاده در تجارت بهکار بگیرند. از اقدامات دیگر او، توسعهدادن مؤسسه بهداخل اروپا، آمریکای لاتین و در نهایت مابقی جهان با ایجاد یک ساختار سازمانی جدید بود. سایر مؤسسهها، بخصوص آنهایی که بدواً در انگلستان و اسکاتلند تاسیس شده بودند، شبکههای بینالمللی از شرکتهای ملی دیگر بهوجود آورده بودند که طبق قرارداد فعالیتهای محلی آنها را انجام میدادند، در حالیکه متعلق به مؤسسه اصلی نبودند. اسپاچک معتقد بود که این شبکهها فاقد مفهوم سازمانیاند و چیزی بیشتر از یک نمایندگی نیستند. او اعتقاد داشت که تنها راه کنترل کیفیت کارهای انجام شده مشتریان مؤسسه در خارج از ایالات متحد، کنترل مؤسسههای ارائهکننده خدمات است؛ بنابراین ارتباطات برقرار شده میان مؤسسههای مختلف غیرامریکایی را لغو کرد و دفترهایی از مؤسسه آرتور آندرسن در جاهای مورد نیاز تاسیس کرد. تا امروز، مؤسسههای بینالمللی بزرگ با شبکههای بینالمللی از مؤسسههای وابسته فعالیت میکنند، در حالیکه سازمان جهانی آرتور آندرسن شبکه کاملاً منسجمی را تشکیل داده بود. تا زمان بازنشستگی اسپاچک در 1973، مؤسسه رشد درخورتوجهی یافت بهطوریکه توانست از رتبه بیستم از نظر اندازه در میان مؤسسههای حرفهای امریکا، در فهرست 8 موسسه بزرگ حسابرسی امریکا قرار گیرد.
بهاعتقاد اسپاچک، کیفیت خدمات ارائه شده به مشتریان نیازمند کاربرد اصول حسابداری بود و اساس کار را اصل پایهای «مطلوبیت» برای تمام استفادهکنندگان از جمله: کارکنان، مدیریت، مشتریان، سرمایهگذاران و در سطح کلان عموم مردم، میدانست. او در سال 1957 یک دادگاه حسابداری را تصویر کرد و در واقع آن را تریبونی آزاد بهمنظور بحث و صحبت دربارة مسئله مطلوب بودن یا نبودن اصول حسابداری درنظر گرفت که در آن تصمیمهای نهایی بهوسیلة قاضی گرفته میشد. این ایده از اواسط دهه 30، زمانیکه او برای اولین بار عضو هیئت منصفه دادگاه شد در ذهنش شکل گرفت. او در آن زمان با نگرانی از اینکه نداشتن تحصیلات دانشگاهی ممکن است بر عملکرد دادگاه تاثیر منفی داشته باشد، مجموعهای کامل از صورت جلسههای دادگاه عالی ایالات متحد را خرید و شروع بهمطالعه کرد. چنین بود که او متقاعد شد اصول حسابداری نیز میتواند بههمان روشهای استدلالی که وکلا در دادگاه دنبال میکنند، مورد نقد و بررسی قرار گیرد. اسپاچک از طریق سخنرانیهایی که مطلوب مطبوعات بود بهترویج و تبلیغ اصلاحات حسابداری پرداخت. او با زبان مورد علاقه مطبوعات و شیوة تمثیل، سخن خود را بهعموم میرساند. در میان موضوعهای متعددی که او دنبال میکرد حسابداری خطوط آهن، تعدیلات سطح قیمتها و تامین مالی خارج از ترازنامه را میتوان نام برد. در سال 1957 انتقاد شدید او از عدم تمایل کمیسیون بازرگانی بین ایالات امریکا (ICC) به مجازشمردن شرکتهای خطآهن در مورد گزارش کردن استهلاک خطوط و مالیاتهای معوق و این اظهارات که کمیته تدوین رویههای حسابداری (CAP) کمیسیون را وادار به این فشار کرده است، شانس او را در عضویت انجمن حسابداران رسمی امریکا (AICPA) بالا برد. پنج سال گذشت و در سال 1962 خطوطآهن مجاز شدند از اصول عمومی پذیرفتهشده حسابداری (GAAP) در گزارشگری مالی خود استفاده کنند و این در حالی بود که شرایط مالی بد بسیاری از آنها، که ممکن بود زودتر از آن حل شود، مانع نجات خیلی از آنها گردید. پیشنهاد اسپاچک در مورد گزارشگری مالی براساس سطح تعدیلشده قیمت و توجه به سودهای واهی، و نیاز به تعریف وحذف تورم درسال 1954 بهصورت دادخواستی تقدیم کمیسیون بورس اوراق بهادار امریکا شد ولی کمیسیون آن را رد کرد. بعدها، هیئت تدوین استانداردهای حسابداری مالی (FASB) در سال 1979 با انتشار بیانیه شماره 33 با عنوان «گزارشگری مالی و تغییر قیمتها» به این پیشنهاد عمل کرد. موفقیتهای اسپاچک در مباحثات مربوط به گزارشگری اهمیت مالی واقعی بعضی از فروشها و اجارههای مجدد در ترازنامه، چشمگیرتر بود. در سال 1964 زمانیکه او یکی از اعضای هیئت اصول حسابداری (APB) بود، هیئت استانداردگذار بیانیه شماره 5 را باعنوان «گزارشگری مالی اجاره در صورتهای مالی مستاجر» پذیرفت و این اولین شماره از استانداردهای مرتبط با اجاره بود.
اسپاچک در سازمانهای حرفهای و محلی زیادی فعالیت داشت. از سال 1960 تا 1965 جزء هیئت اصول حسابداری انجمن حسابداران رسمی امریکا بود. در کمیته مشورتی تحقیق انجمن حسابداران رسمی امریکا و در گروه تحقیق حسابداری برروی مفروضات اساسی حسابداری، عضویت داشت و رئیس کمیته گروه تحقیق حسابداری برروی سرقفلی بود. در بیش از 70 سازمان محلی، هیئتهای آموزشی و نهادهای دولتی خدمت کرد. فهرست زیر تنوع اشتغالهای او را نشان میدهد: عضویت در هیئت اجرایی شورای ناحیهای شیکاگو، سازمان پیشاهنگی امریکا (1963- 1973)، عضو کمیته مشورتی، شورای بیمارستان شیکاگو (1960-1966)، عضو هیئت امنای شورای ایالات متحد، اتاق بینالمللی بازرگانی (1965-1971)، عضو هیئت امنای دانشگاه کو (1962- 1973)، رئیس دانشگاه شیکاگوسیتی (1967-1968)، مشاور در دفتر بودجه ایالات متحد، و عضویت در شورای مشورتی صنایع وزارت دفاع (1968 تا 1973). او مقالههای متعددی برای مجلات حرفهای نوشته و بیش از 200 سخنرانی ارائه کرده است. در 1986 از فرهنگستان مورخان حسابداری مفتخر بهدریافت جایزه هورگلس (Hourglass) برای تالیف کتاب «رشد مؤسسه آرتورآندرسن (1928-1973)» درسال 1985 گردید. بسیاری از مقالات و سخنرانیهای او در ارتباط با نیاز حرفه حسابداری به تعریف هدفهای حسابداری بود. وی این هدفها را مبنایی برای حل تکتک مشکلات میدانست. او معتقد بود که هدف اصلی حسابداری ارائه اطلاعات مالی بهنحو «مطلوب» برای تمام اجزای جامعهای است که استفادهکننده این اطلاعات هستند و در مسیر اثبات این اعتقاد مجاهدت بسیار کرد.
او در شرایط و موقعیتهای زیادی برای رهبری برجسته و خدمات ارزندهاش تقدیرشد. یکی از حامیان تاسیس هیئت استانداردهای حسابداری صنعتی (CASB) بود و در 1974 اولین جایزه آن سازمان را برای خدمات ارزندهاش دریافت کرد. در سال 1966 مفتخر بهدریافت جایزه حسابداری بنیاد آلفاکاپاپسی (Alpha Kappa Psi) و در سال 1973 جایزه دامن (Damen) از دانشگاه لویولا (Loyola) گردید. در سال 1970 نشان صلیب شوالیه را از پادشاه نروژ دریافت کرد. در سال 1955 بهعنوان عضو افتخاری دانشگاه ایلینویز بخش بتاآلفاپسی (Beta Alpha Psi) انتخاب شد. در 1987یک کرسی حسابداری بهنام او در دانشکده مدیریت دانشگاه نورت وسترن تاسیس شد و در سال 1975 در تالار مشاهیر حسابداری پذیرفته شد. اسپاچک در نوزدهم ژانویه 1929 با لیبی اسماتلن (Libbie Smatlan) ازدواج کرد. آنها صاحب دو فرزند شدند. جدیت، پیگیری و پافشاری اسپاچک دربارة مسائلی که از نظر او برای حرفه مفید بود باید بهعنوان الگویی برای حسابداران حرفهای امروز مدنظر قرار گیرد.
|
منبع: فصلنامه حسابرس |