راسی تولدمم مبارک باشه انشاالله :) . البته هنوز نیومده! میاد دو سه روز دیگه.
یه وقت دیدی رفتیم تا سال بعد اومدیم باز گفتیم تولدمون مبارک :دی
علی علی
بسم رب المهدی
شاگرد: استاد ، چکار کنم که خواب امام زمان رو ببینم !؟؟!
استاد: شب یک غذای شور بخور . آب نخور و بخواب . ببین چه خوابی میبینی .
شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت.
شاگرد: استاد دائم خواب آب میدیدم ! خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب مینوشم . کنار لوله آبی در حال خوردن آب هستم ! در ساحل رودخانه ای مشغول.... گفت اینا رو خواب دیدم!
استادش فرمود : تشنه آب بودی خواب آب دیدی ؛ تشنه امام زمان بشو ....تا خواب امام زمان ببینی !
پاورفی :
به خدا قسم ماها تشنه نیستیم !
ماها محبت حجت ابن الحسن رو نداریم !
به همین خاطره که خواب هر کس و ناکسی رو میبینیم الا... الا امام زمان .
یا ع ل ی مدد
با حضرت پدر سر موضوعی میبحثیدیم ! موضوعش بماند که قابل بازگو برای عموم نیست!!!! بله !
خلاصش به این قرار بود :
فرمودند (پدر گرام) : گر تو دانی صلاح خود خوش باش / من که در کار خویش حیرانم!
فرمودم(بنده محترم): من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم ! خواه نصیحت گیر و خواه ککت هم نگزه ! (دوره زمونه عوض شده ! )
فرمودند(پدر گرام) : تا صد سال دیگه بباید که بوسه زنی بر آستانه دست
فرمودم(بنده محترم): جان چه باشد که نثار قدم دوست کنم ؟
فرمودند(پدر گرام): ما ز یاران چشم یاری داشتیم ! خود غلط بود آنچه میپنداشتیم! آدمی را آدمیت لازم است !
فرمودم(بنده محترم): مگه وات هپن حالا ؟
فرمودند(پدر گرام): به قول ایه الله کرمانی _ره_ تمام عالم و کوچه خیابون...! بچه خودمون میگه تو... !
فرمودم(بنده محترم): سکوت ! و خجالتی پس از سکوت ! و آب شدنی از پس آن و معذرتی در چند ساعت بعد !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نتیجه :
خب آدم..... !
سوسک که نداری این قدر کل کل میکنی بچه ! راست میگن دیگه . دهه !
مگه تو غیر آدمی زادی ؟! اگه همون اول بگی معذرت و تمام می م... ؟؟؟؟؟؟
بچه ها شما مثه من نباشیدااااااااااااااااااااا
واقعا میگمممممم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ ن 1 : هفته گذشته مراسم چهلم اون بنده خدایی بود که دو پست قبلی رو در موردش نوشته بودم ! خدا رحمتش کنه....چه زود میگذره !
پ ن 2 : دو روز پیش رفته بودیم سر زمینهای کشاورزی پدر حاج قدرت الله ! خوش گذشت ؛ زیاد ! یکمی هم برداشت کردیم! پس از بازگشت شدت سر درد داشت میکشت منو ! پدرم گفت یه روز رفتی اونجا این طوری شدی! ببین اونایی که زحمتاش به عهده شونه چی میکشند !
پ ن 3 : چند وقت پیش یه جمله ای به بابام گفتم هنوز که یادم میفته شرمندگی همه وجودمو میگیره ! کاش سوال نکرده بودم !
پ ن 5 ! : بای
پ ن 1365 ! : ...
دعامون کنید دوستان ! راستشو بخوائید جدی میگم چون... ! اما خب نخواستید هم نخواستید دیگع ! زور که نیست! شایدم بهتر باشه اصلا این محرومیت .
بسم رب المهدی
یکی از شیرین ترین حکایتهای زندگی ما و البته خانواده صغیرا رو میخوام بیان کنم!
توی این ساعات و توی این روزها بوده که پدر خوبم بزرگترین ناراحتی زندگیش را تحمل میکرده.
یعنی 9 روز در غم بیماری پدر می سوخته و ....
تا اینکه در حالیکه سر پدر را در زانو داشته و ذکر علی(ع) بر زبانشان جاری ، با پدر خویش وداع میکند !
40 سال پیش در چنین فردایی و دو روز مانده به شهادت بی بی فاطمه زهرا(س)، مردی از تبار اصفهان و از محبین اهل بیت عصمت (علیهم السلام) عروج روحانی میکند و آن شخص کسی نیست جز محمد حسین صغیراصفهانی.
شاید چند روز پیش بوده که خواب فاطمه زهرا (س) رو میبینه .
دختر پیامبر به صغیر اصفهانی میفرمایند: شعری که اخیرا در مدح ما سروده ای را بخوان !
مرحوم صغیر عرض میکند:کدام یک را بخوانم ؟
حضرت شروع میکنند ابیات اول آن شعر را خواندن :
امروز عالمی ز تجلی منور است میلاد با سعادت زهرای اطهر است
نوری کزآن حدیقه جنت منوراست نور جمال زهره زهرای اطهراست
مرحوم صغیر سوال میکند : بی بی جان، در مورد شهادت شما دو روایت ذکر شده . یکی 75 روز پس از رحلت پیامبر و دیگری 95 روز . کدام صحیح است ؟
حضرت میفرمایند : شهادت من با وفات تو توام خواهد بود !!!
و این چنین است که دو روز مانده به روایت 95 روز پس از رحلت نبی اسلام ، این شاعر عزیز در سن 78 سالگی دار فانی را وداع میگوید و ...... خوشا به سعادتش
اما همکنون در خانه و منزل ما چهل سال است ماتم پدر بزرگی گرفته میشود که هنوز شناخته نشده است! هنوز پدر عزیزم از فراق پدرش اشک میریزد و مراسم سالگرد این عزیز از دست رفته را به همراه عزاداری حضرت فاطمه زهرا(س)،احیا میکند .
هیچ گاه تا کنون ندیده ام که فرزندی به سن و سال پدر من برسد اما هنوز غم و ناراحتیش از فراق پدر وجود داشته باشد به طوری که گاه و بیگاه با شنیدن اشعار پدر توانایی خودداری از ریزش اشکهایش را ندارد!
خداوندا ! عجیب مخلوقاتی داری که تنها خودشان میدانند کجا چه خبر بوده است !؟
پدرم؛
صمیمانه به شما تسلیت میگویم گرچه تاکنون چندین بار گفته ام اما باز لازم میدانم غم فراق پدرت را تسلیت گفته و ....
از خداوند میخواهم تا لایق درک حضور با معنویتت در خانه باشم و
انشاالله روزی نباشم که ببینم پدر عزیزم ... (خدایا تو را به جان عزیزانی که دوست داری )
الهی آمین
.....
و
.....
اصلا همینه که هس!
از خزعبلات/خزعلبات/ یا ... راحت ترش کنیم اراجیف شنیدن و گفتن هم خوشم نمیاد زیاد!
خب رووفقا حالا یه چی بگم یکم بخندیم .. البته نخندید خوب نیست ایام فاطمیه است. اما خب...
اصولا اصفهانیا به بذله گویی شهره عام و خاصند و از اونجایی که بنده و خانواده محترمم یک اصفهانی اصیل و با فرهنگیم ، کل زندگی ما بر اساس کر کر خنده رقم خورده ! نمونه اش :مهدی 313 متواری!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا ....