بسمه تعالی
ظهر بود و آفتاب تقریبا مستقیم می تابید .گرما حوصله ای برای کسی نگذاشته بود.
اون روز خانواده ی ما و دایی هایم برای نهار به خانه ی مادر بزرگم دعوت شده بودیم.
اون سال نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به دلیل به حد نصاب نرسیدن آری دوبار برگزار شد و در دور دوم آقای احمدی نژاد با آقای هاشمی رفسنجانی رقابت می کردند.
من که در دور اول رای نداده بودم شناسنامه ام را همراهم آورده بودم تا در موقعیت مناسبی به یکی از مراکز جمع آوری آری برم و اولین رای خودم را داخل صندوق بیاندازم.
نهار را که خوردیم به همراه پسر دایی های از خانه ی مادر بزرگم بیرون آمدیم تا کمی قدم بزنیم و من هم که برای دادن اولین رای خودم ذوق و شوق زیادی داشتم شناسنامه ام را داخل جیبم گذاشتم تا اگه بین راه جایی بود که صندوق رای گذاشته بودند،من هم رای بدهم.
بین راه یکی از بچه ها گفت چرا بار اول رای ندادی؟
گفتم آخه از بس رفقا توی گوشم خوندن که "مملکت بیخودی داریم،چرا الکی بریم رای بدیم،فقط انگشت دستمونو کثیف می کنیم و وقتمون گرفته میشه.تا حالا دولت واسه ما مردم بدبخت چیکار کرده،کجا دستمونو گرفته،حامد گول نخوری بری رای بدیا"
من به حرف اونا گوش دادم و دور اول انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم رای ندادم.
یه پسر دایی دیگم پرسید پس چرا حالا اومدی رای بدی؟
رفقات راست میگن،منم باید رای میدادم ولی دیدم کار الکی و بیخودیه.چرا برم رای بدم؟
اینا هرکی رو که بخوان رئیس جمهور میکنن.از همین حالا مطمئن هستم که هاشمی رئیس جمهور میشه.آخه خیلی گردن کلفته،احمدی نژاد دیگه کیه.
پسر داییم راست میگفت اون روزها تقریبا همه مطمئن بودن که آقای رفسنجانی رئیس جمهور میشه و احمدی نژاد رو به حساب نمی آوردن.
من بهش گفتم این چند روزه در مورد انتخابات خیلی فکر کردم،به این نتیجه رسیدم که:"ما رای میدیم تا چشم دشمنامون کور بشه،رای میدیم تا خون شهدا پایمال نشه،شهدا خودشونو فدا کردن تا این مملکت دست بیگانه نیوفته و خارجیا نتونن به ما زور بگن.اگه ما رای ندیم یعنی به حرفای دشمنامون گوش دادیم،یعنی کشورمون واسمون اهمیت نداره،خلاصه بگم اگه رای ندیم یعنی گناه کردیم،یعنی غیرت نداریم"
همینطور داشتیم در مورد انتخابات و کاندیدا صحبت می کردیم که یکی از پیر دایی هام که از همه کوچکتر بود پرسید:حامد تو به کی میخوای رای بدی؟
گفتم:به احمدی نژاد
گفت چرا به رفسنجانی رای نمیدی؟
گفتم آخه از خیلی بزرگترا و بعضی معلمام در مورد این دو نفر تحقیق کردم ودر آخر به این نتیجه رسیدم که در شرایط فعلی احمدی نژاد بهتر از رفسنجانیه.
پسر داییم گفت:احمدی نژاد چیش بهتر از هاشمیه.من اصلا اون روز تا حالا احمدی نژاد رو ندیده بودم و نمیدونم از پشت کدوم کوهی اومده.
ولی هاشمی رو همیشه توی تلویزیون نشونش میده و از قدیما کنار امام فعالیت داشته،موقعی که هاشمی تو این مملکت همه کاره بود و داشت مشکلات کشور رو حل می کرد،احمدی نژاد داشت تو شهرداری تهران خیابونارو جارو می کرد.
من بهش گفتم نظرت قابل احترامه ولی تو و هیچکس دیگه حق ندارین به کاندیداها توهین کنید،همه ی کاندیداها قابل احترام هستند.
ولی در مورد رفسنجانی با اینکه علاقه ی شدیدی بهش دارم ولی در موردش حرفایی شنیدم که از ایشون بعیده.
گفت مگه چی شنیدی؟
گفتم من نمیدونم و نمیخوام در موردش غیبت کرده باشم ،ولی میگن آقای هاشمی وقتی رئیس جمهور بود اطرافیانش خیلی پولدار شدن و این پولها دیگه به مردم برنگشت.
با وجود این همه مردم محروم و فقیر در کشور آقای هاشمی زندگی اشرافی و مجللی دارن و در رفسنجان باغ های پسته ی زیادی دارن،چنین آدم ثروتمندی نمیتونه درد مردم فقیر و بدبخت رو درک کنه.
ولی احمدی نژاد از طبقه ی مردم عادی جامعه است و مشکلات مردم رو به خوبی میفهمه و این طور که من شنیده ام زندگی بسیار ساده ای داره.
البته استاد دانشگاه هم هست،واز نظر علمی و سیاسی هم خیلی سرش میشه.
همینجور که با پسر دایی هام صحبت می کردم چشمم به مسجد محل افتاد که بالاش یه پارچه زده بودن که می شد فهمید تو این مسجد صندوق برای رای گیری گذاشتن.
خوشحال شدم و به بچه ها گفتم بالاخره پیدا کردم،اینجا رای می گیرن.
با سرعت به طرف مسجد رفتیم،وقتی وارد شدیم اول رفتیم جلوی کولری که اونجا گذاشته بودن ایستادیم تا یه کم خنک بشیم.
من که تا حالا رای نداده بودم و نمیدونستم باید چیکار کنم،چشمم به چند نفری که پشت میز نشسته بودن افتاد.
رفتم پیش یکی از اونا که یه مرد مسن سالی بود و بهش گفتم می خوام رای بدم.
گفت شناسنامه داری؟شناسنامه ام رو بهش دادم.
یه نگاهی به صفحات شناسنامه ام انداخت و گفت چرا در انتخابات دور اول نرفتی رای بدی؟
گفتم:شما از کجا فهمیدی؟
گفت چون روی صفحه ی مخصوص این کار تو شناسنامه ات مهر نخورده.گفتم خوب نشد دیگه،قسمت نبود.
یه نفر که اون طرف تر نشسته بود گفت:سنش قانونی هست؟
مردی که شناسنامه ام دستش بود گفت:بله،دیگه وقت زن گرفتنشه.
پسر دایی هام زدن زیر خنده،منم به شوخی گفتم:شما یه دختر خوب پیدا کن من میگیرمش.
یه خانمی که پشت یکی از میزها نشسته بود و داشت چیزهایی می نوشت سرش رو بلند کرد و گفت:
من یه چند تایی پیره زن سراغ دارم،هر وقت خواستی بگو تا با هم بریم خواستگاریشون.
دیگه کسی تو اون مسجد نبود که نخنده،انگار دیوار ها هم می خندیدند.
همینطور که ما داشتیم با افرادی که مسئول جمع آوری آری بودن می گفتیم و می خندیدیم،
یکی از مسئولین آنجا شناسنامه ام رو مهر کرد و یه انگشت هم روی یک برگه زدم،ورقی بهم داد و گفت اسم کسی رو که می خوای بهش رای بدی روی این برگه بنویس و توی صندوق بنداز.
همچنین گفت:دفعه ی قبل رو هم که رای نداده بودی مهرشو واست تو شناسنامه ات زدم.خوب شد؟
واست زنم که پیدا کردیم،چیز دیگه ای نمیخوای؟
من لبخندی زدم و با یک خودکاری که روی یک میز بود اسم کاندیدای مورد نظرم رو نوشتم و برگه رو توی صندوق انداختم.
خداحافظی کردیم و از مسجد بیرون آمدیم.
دکترین مقابله
دکترینهای استراتژیکی
ایران، استراتژی های خود را در بیان رهبرانش اینگونه نمایانده است: «راه بدون بازگشت» .
راه بدون بازگشت ایران، «چیکن استراتژی» است، که در صورت استمرار آن، دکترین ققنوس موضوعیت می یابد.
چیکن استراتژی
چیکن استراتژی، در بیو دکترین، از جرأت و جربزه مرغ نشأت گرفته است.
در ادبیات انگلیسی، جربزه مرغ، معادل با «بزدل» در ادبیات فارسی است.
سناریو
در قرن ،۱۹ نزاع حیثیتی متداول در غرب، «دوئل» بود: دو طرف دعوا، در حالی که اسلحه در دست داشتند، به یکدیگر پشت نموده و با شمارش داور گام برداشته و در نهایت به سوی یکدیگر برگشته و شلیک می نمودند. طبیعتاً و عموماً، کسی که سریعتر ماشه را چکانده بود، و تیرش به خطا نرفته بود، پیروز دوئل محسوب می گشت.
در نیم قرن گذشته ،با توسعه و ارتقاء فنی اتومبیل، رانندگی با خودرو، جای دوئل با اسلحه را گرفت. این رسم، بویژه در میان جوانان آمریکایی، جایگزین نزاع حیثیتی دوئل گردید. شیوه «بازی چیکن» از این قرار است:
دو جوان که مسأله ای حیثیتی میان آنها وجود دارد، برای حفظ یا اعاده حیثیت خود، به بازی چیکن متوسل می شوند.
در انتهای شب، در زیر نور چراغ های یک خیابان باریک، در درون اتومبیل خود، در دو سر خیابان به فاصله یک کیلومتر، رو در روی یکدیگر قرار می گیرند. هر یک از دو اتومبیل، بایستی چرخ های سمت راست خود را، در بخش راست خط سفید وسط خیابان و چرخ های سمت چپ را، در بخش چپ خط سفید قرار دهند، به گونه ای که خط وسط کاپوت اتومبیل، با خط سفید وسط خیابان، منطبق باشد.
در مقابل دیدگان تماشاچیان، داور، شروع بازی چیکن را اعلام، و هر دو اتومبیل، با سرعت به سمت یکدیگر حرکت نموده و با نیّت ترساندن حریف و وادار ساختن او به خالی کردن صحنه و انحراف از مسیر، از ترس تبعات و پیامدهای برخورد شاخ به شاخ با یکدیگر، هر لحظه به شتاب خود می افزایند.
.اگر راننده ای بترسد و از روبروی حریف خود کنار برود، میدان را واگذار نموده و در واقع بازی را باخته است
ترفندهای گوناگون روانی و فیزیکی، برای وادار نمودن حریف به کنار رفتن از رویارویی و برخورد، شامل موارد زیر می شود:
- یک راننده، در اولین اقدام، هنگام نشستن پشت فرمان، به چشمان خود عینک آفتابی می زند. پیام این حرکت برای راننده حریف این است که در این تاریکی شب، من حتی نیاز به دیدن ندارم؛ مستقیم می رانم، پس بهتر است که از مقابل اتومبیل من کنار بروی.
- در اقدام دوم، راننده مزبور، بطری ویسکی خود را به بیرون از اتومبیل پرتاب می کند، تا راننده حریف بداند که او غیر از اینکه عینک آفتابی زده است تا جایی را نبیند، ضمناً مست و لایعقل نیز هست. لذا امکان تعقل و ترس ندارد و کنار نخواهد رفت.
- در این مدت با بوق های ممتد و چراغ زدن مستمر، با صوت و نور، وضعیت روانی حریف را به هم می ریزد. پیام بازی مستمر نور چراغ و بوق های ممتد این است که هر چه سریعتر از سر راه من کنار برو، «تردد در این مسیر فقط حق من است.»
- در اقدام چهارم، این راننده، «فرمان» اتومبیل را از جای آن درآورده و بگونه ای که حریف ببیند، از اتومبیل به بیرون پرتاب می کند. حالا راننده حریف باید تکلیف خود را روشن کند: راننده اتومبیل مقابل، فقط خود را بر حق می داند، در تاریکی عینک آفتابی زده و مست است، ضمناً اتومبیل او حتی «فرمان» برای کنار کشیدن ندارد. لحظه به لحظه کار برای راننده اتومبیل روبرو دشوارتر می شود.
سناریو چیکن استراتژی اجتناب پذیر
در این سناریو، دو جوان راننده فرضی، تنها از روی «لج» به تقابل و
رویارویی با یکدیگر می پردازند. برای این دو، بازی چیکن، محمل لجبازی است.
با توجه به اینکه هر دو طرف «آگاهانه» به بازی چیکن اقدام می کنند، چنانچه
«عقلانیت» بر صحنه حاکم شود، این بازی می تواند «اجتناب پذیر» گردد.
سناریوی چیکن استراتژی اضطراری
در یک جاده پر پیچ و خم، در سر یک پیچ، یا هنگام سبقت
در جاده ای مستقیم، اگر برای اتومبیل «الف» نقص فنی رخ دهد، فرضاً فرمان
یا ترمز اتومبیل از کار بیفتد، بازی چیکن از سوی راننده آن «الزامی» و
«اضطراری» است، زیرا او مجبور است که شاخ به شاخ با اتومبیل روبرو مواجه
شود.
در چنین شرایطی، راننده اتومبیل «ب» که امکان کنترل اتومبیل خود را دارد،
باید همکاری نموده و مسیر را باز کند، تا برخوردی پیش نیاید. اگر راننده
اتومبیل «ب» که در شرایط مناسبی قرار دارد، همکاری نکند و برای اتومبیل
«الف» تنگنا ایجاد کند، فاجعه رخ خواهد داد:
یا اتومبیل «الف» به دره پرتاب می شود و یا اینکه اجباراً و اضطراراً سپر به سپر با اتومبیل «ب» برخورد خواهد نمود.
ویژگی اساسی این سناریو آن است که عموماً در ابتدای ماجرا، یکی از طرفین (اتومبیل «ب» ) از رخداد نقص فنی در اتومبیل «الف» بی اطلاع است، و زمانی متوجه می شود، که از اتومبیل «الف» رفتار غیر عادی مشاهده می کند. لذا وقتی یکی از طرفین اجباراً به بازی چیکن می پردازد، اصل بازی اجتناب ناپذیر خواهد بود.
در این میان، سه پرسش به ذهن خطور می کند:
- (با سناریوی اوّل) آیا، آمریکا و ایران، آگاهانه «بازی چیکن» می کنند؟
- (با سناریوی دوم) آیا یکی از طرفین، اجباراً و اضطراراً «بازی چیکن» می کند؟
- در این میان، چه کسی باید از میدان بدر رود؟
احتمالات در چیکن استراتژی
۱- برخورد: زمانی که هیچ یک از طرفین حاضر به برگشت از موضع خود نباشد، احتمال تصادف و «برخورد» مطرح خواهد بود.
۲- عبور: زمانی که یکی از طرفین، موضع خود را تعدیل کند، در آخرین لحظه، از مقابل حریف کنار رفته و در نتیجه طرفین از کنار هم «عبور» می کنند.
۳- توقف: زمانی که هر دو طرف، در آخرین لحظه، موضع خود را تعدیل کنند و ترمز نمایند، هر دو اتومبیل سپر به سپر، رودروی یکدیگر «توقف» می کنند.
۴- عقب نشینی: زمانی که یکی از طرفین، از موضع خود برگشته، اما به دلیل باریکی گذرگاه امکان کنار رفتن از مقابل حریف و عبور را نداشته باشد، ابتدا توقف نموده، و برای اجتناب از برخورد، اتومبیل خود را در وضعیت «دنده عقب» قرار داده و با سرعت «عقب روی» و «عقب نشینی» می کند. چیکن استراتژی، برای آمریکا یک دکترین در سطح عملیاتی و برای ایران یک دکترین در سطح استراتژیکی است.
دکترین های عملیاتی
۱- واکنش منعطف: در ۵۰ ماه گذشته - پس از مطرح شدن محور شرارت - بویژه در پرونده سازی هسته ای برای ایران از سوی غرب، جمهوری اسلامی در حوزه «سیاسی» ، دکترین «واکنش منعطف» را اتخاذ و اجرا نموده است. این دکترین، ضمن خریدن زمان، موجب ناکامی دکترین های چهارگانه عملیاتی آمریکا در مواجهه با ایران شده است. بهره گیری از دکترین واکنش منعطف بسیار هوشمندانه بوده است.
۲- دکترین خانه عنکبوت: نظام سرمایه داری - کاپیتالیستی - غرب، - به تعبیر قرآن- ، در «خانه ای عنکبوتی» زیست می کند: آنچه به نام «تمدن» ساخته است، یک بنای سست و لرزان - همچون خانه عنکبوت - است. اساس تمدن غرب، «سرمایه داری» است.
نظام سرمایه داری، دو پاشنه آشیل استراتژیکی دارد: یکی
تکیه بر ترسوترین پدیده عالم، یعنی «سرمایه» . که هرآن، با اندک احساس
ناامنی، می گریزد. و دیگری، وابستگی شدید و دیرپا به انرژی به ویژه «نفت و
گاز» . خانه ای که بر «سرمایه» و «نفت» تکیه دارد، خانه «دنیا» است.
روزگاری پیر فرزانه ای، عظیم ترین درس استراتژی را فرمود: «اگر در مقابل
دین ما بایستید، در مقابل دنیای شما خواهیم ایستاد».
خانه ای که بر سرمایه و نفت تکیه دارد و برای ساکن او هیچ چیز دیگری مهم
نیست، خانه «دنیا» است، همان «خانه عنکبوت» . این خانه، سست ترین بنای
عالم است. دکترین خانه عنکبوت، حوزه گام های ۸ تا ۱۹ احتمالات را پوشش می
دهد.
۳- دکترین دست دراز: حوزه گام های ۲۰ تا ۲۲ را پوشش می دهد.
۴- دکترین جنگ نامتقارن: نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، در سال های اخیر، جنگ نامتقارن را جدی انگاشته اند و مانورهای سالانه خود را بر تاکتیک های آن متمرکز کرده اند. این دکترین حوزه گام های ۲۳ و ۲۴ احتمالات را پوشش می دهد.
۵- دکترین بینی نمرود: توجه به شأن خلقت «پشه» انسان را شگفت زده می نماید. قرآن - نقل به مضمون - تأکید می کند که اگر «پشه» ای چیزی از شما برباید، شما را یارای باز پس گیری آن نیست. این موجود حقیر، که ابر دیکتاتوری چون نمرود را زمین گیر می کند، عجیب می نماید. و البته عجیب تر از آن، بی تابی و شتاب غرب برای فرا رسیدن «یوم الظُلّه» .
نکته های اساسی
۱- پیوند میان امر هسته ای و امر ایدئولوژیک، صحنه را به معرکه جنگ اراده ها تبدیل نموده است. لیبرال - کاپیتالیسم، تحمل یک ایران هسته ای را ندارد: چه بی ظرفیت!
۲- جنگ سرد میان آمریکا با ایران، نسبت به جنگ سرد میان آمریکا با شوروی در این نکته تفاوت دارد که آن جنگ، در پی ایجاد تعادل حاصل از میل به «صلح، ناشی از ترس» بود، اما این جنگ، در پی ایجاد تعادل (یا برهم زدن تعادل موجود) حاصل از میل به «جنگ، ناشی از ترس» است. این نکته است که مسأله را غامض می کند. در شرایطی که ایران تنها از خدا می ترسد، چرا آمریکا از ایران می ترسد؟!
۳- استراتژی غرب، ممانعت از رشد و ارتقاء عملی و تکنولوژیک ایران در حوزه انرژی هسته ای است. راه مقابله، ساده و کلاسیک است: باید به استراتژی دشمن حمله کرد، و آن را ناکارآمد و خنثی نمود.
۴- تاکتیک آژانس انرژی هسته ای، تحت مدیریت البرادعی، تاکتیک «مبهم نهایی» است. جهت گیری آژانس، بر تاکید مدام بر «ابهام» در پرونده ای است که برای ایران ساخته اند. این تاکتیک، همواره پرونده را چون استخوان لای زخم باز نگه می دارد. در حمله به این تاکتیک، بایستی بر بستن پرونده - بدون امتیازدهی، در شفاف سازی بی مورد که پایانی نخواهد داشت - پافشاری کرد.
۵- توجه جدی و حرفه ای به این نکته ضروری است: بایستی هزینه دشمن را در «دشمنی» بالا برد.
۶- ایران در روابط خود با غرب، به یک سیاست جامع، مشتمل بر بازدارندگی، رقابت، مذاکره و دعوت نیاز دارد. بویژه اینکه دیپلماسی دینی، تنها محصور به «منفعت» و «بقاء» نیست، بلکه «دعوت به حق و اسلام» را نیز شامل می شود؛ آنچه امام (ره) در دعوت کرملین به اسلام انجام داد و حجت را تمام نمود. لازمه این مسأله، بر تافتن اخلاق استراتژیک است، همانند دیپلماسی نبوی در مکه و مدینه.
۷- ایران، نباید اجازه دهد که غرب، ائتلافی جهانی را علیه او سازماندهی کند. ائتلاف جهانی فراگیر و واقعی با آنچه آمریکا از طریق گردآوری کشورهای محور آنگلوصهیون، اتئلاف جهانی می شمرد، متفاوت است.
۸- ایران از هر مذاکره ای در شرایط «بن بست» فنی، حقوقی، سیاسی، اقتصادی، و ... بایستی پرهیز کند.
۹- حدود خویشتنداری و برآورد میزان شکیبایی، با تنظیم دقیق آستانه تحمل و اجماع بر سر آن، بایستی دقیق صورت گیرد. برای نمونه، با مرزگذاری دقیق میان عزت و ذلت.
۱۰- «دفاع از خود» امری مشروع است و نیاز به تأیید دیگران و یا قوانین مصوب و مصرح ندارد، زیرا خود یک «قاعده» است.
۱۱- «مقابله به مثل» ، حداقل پاسخی است که بایستی به متجاوز در هر نوع تهدید نرم، نیمه سخت و سخت داد.
۱۲- همانگونه که خط آهن برای حرکت قطار، دو رشته ریل نیاز دارد، قطار دیپلماسی ایران برروی دو ریل موازی می تواند به پیش برود؛ یک ریل، «خط تعامل» ، و ریل دیگر، «خط تقابل» . آنچه ضروری است تبیین سه نکته است: تبیین خط قرمز تعامل و خط قرمز تقابل، تبیین کانال ها و شیوه های تعامل یا تقابل و تبیین روند مانتیورینگ تعامل و تقابل.
۱۳- و نکته مهم بعدی اینکه، باید پرسید میدان تعامل و زمین تقابل را چه کسی تعریف می کند. تاکنون «متغیر» تعیین زمین «تعامل» در اختیار غرب بوده است. تعامل _ گفت وگو، مناظره، همکاری - و تقابل، زمانی مؤثر و مفید است که «میدان و زمین بازی» را ایران تعریف و تعیین نماید و متقابلاً از ورود به بازی در زمین تعریف شده از سوی حریف، همواره باید اجتناب کرد.
۱۴- دیپلماسی عمومی، همچنان حلقه مفقوده فعالیت های سیاست خارجی جمهوری اسلامی است.
۱۵- غفلت از دیپلماسی علوی- اتکال به خدا؛ نصرت و یاری او- مهم ترین خطای استراتژیک است، زیرا جمهوری اسلامی تنها یک هم پیمان استراتژیک دارد و آنهم خداست. اگر همه کشورها، فقط عمق استراتژیک دارند، ایران - در آسمان ها - اوج و ارتفاع و «بلندای استراتژیک» نیز دارد.
۱۶- تلاشی که در ایران، در حوزه تکنیکی و تاکتیکی، برای مقابله با سلاح های الکترومغناطیس صورت می گیرد، شایان توجه و در خور تقدیر است که بایستی تسریع شود.
۱۷- ایران، همچنان «جزیره ثبات» است و اساساً ثبات نسبی منطقه آسیای مرکزی، آسیای جنوبی، آسیای جنوب غربی، قفقاز، خزر، خلیج فارس، دریای عمان و دریای عربی، مرهون ثبات فعلی ایران است. محیط پر آشوب و متزلزل پیرامون ایران که به این جزیره ثبات تکیه دارند، باید قدردان دریافت و بهره مندی از تعادل و ثبات متکی بر جمهوری اسلامی باشند. ثبات «مرکز - پیرامون» در قاره آسیا، سه مرکز ثقل دارد: چین، روسیه و ایران. که در این میان، ۲۱ کشور پیرامونی، مستقیماً ثبات و تعادل خود را از «مرکز ثقل منطقه ای» ایران دریافت می کنند؛ طبیعتاً طلب مالیات ثبات، از سوی «ثقل استراتژیک» منطقه، مطالبه نامشروعی نیست.
۱۸- اکنون که در این شرایط قرار گرفته ایم، ضروری است که از روی فصل ۵ چگونه باید با مسکو مذاکره کرد؟ - کتاب «۱۹۹۹ پیروزی بدون جنگ» ریچارد نیکسون، «ده» مرتبه بنویسیم - البته پس از آنکه به جای واژه های «مسکو» و «شوروی»، در متن مزبور کلمه «غرب» را جایگزین نمودیم. با غرب باید با روش های خودش تعامل و تقابل متقارن را هم آزمایش کرد
در ضمن منبع قسمت زیادی از مطالب رویکردهای استراتژیک آمریکا در منطقه خاورمیانه سایت بچه های قلم می باشد.
رفتارسنجی دشمن، از راه برآورد «احتمالات» صورت می گیرد. آنچه که «احتمالاً» از سوی دشمن سر می زند، بر دو پایه پیش بینی می گردد: ابتدا «امکانات» و سپس «نیت» او.
اگر دشمن «امکان» اقدام داشت، «احتمال» اقدام از سوی او متصور خواهد بود. همچنین اگر دشمن «نیت» اقدام داشته باشد، باید ارزیابی نمود که آیا، «امکان» انجام «نیت» خود را دارد یا خیر. در صورت مثبت بودن ارزیابی، «نیت» امکان پذیر «نیمی» از اصل اقدام است.
فتارسنجی آمریکا، در دوران ۵۰ ماهه پس از مطرح نمودن محور شرارت از سوی جورج بوش پسر، حاکی از آن است که این کشور، «نیت» مواجهه رودررو، اشغال کشور، تغییر حکومت، تجزیه کشور و ... را دارد، اما از حیث «امکان» مواجهه، در سال های اخیر همواره تردید داشته است؛ تردید نسبت به «عواقب» مواجهه.
در یک ارزیابی اجمالی، «روند بدون جهش» احتمالات در رفتارسنجی آمریکا و متحدان غربی اش برای محروم سازی ایران از حق بهره مندی از انرژی صلح زای هسته ای، مبتنی بر «نیت» و «امکانات» آن کشور، در سه حوزه سیاسی، اقتصادی و نظامی، در ۲۶ گام به ترتیب زیر برآورد می شود:
گام ۱- پس از چند سال فشار آژانس انرژی هسته ای و بازرسی های گسترده از فعالیت های هسته ای ایران و اعتمادسازی های فراقانونی، در نهایت با «پرونده سازی» غیرقانونی و نامشروع، موضوع به شورای امنیت گزارش گردید.
گام ۲- پس از بررسی ها، گفت وگوها و رایزنی ها در شورای امنیت، یحتمل موضوع فعالیت های هسته ای ایران در آژانس انرژی هسته ای، با روال طبیعی دنبال شود. اگر این احتمال محقق نشود، آژانس انرژی هسته ای، اعتبار فنی و حقوقی خود را از دست خواهد داد.
گام ۳- پس از بررسی ها، گفت وگوها و رایزنی ها، نظر به اصرار ایران برای «غنی سازی» ، این اقدام در خاک روسیه و با مشارکت این کشور صورت گیرد. با توجه به تجربه ناموفق همکاری و سرمایه گذاری مشترک ایران و فرانسه در طول دهه های گذشته در حوزه غنی سازی، تحقق این احتمال بسیار ضعیف است، مگر این که ایران متقابلاً امتیازاتی چون «تعهد اعضای دائم شورای امنیت در خصوص منع اقدام نظامی علیه ایران» ، «رفع کلیه تحریم های اقتصادی علیه ایران از سوی همه قدرت ها» و ... را دریافت نماید.
گام ۴- احتمال «تعلیق دائم فعالیت هسته ای ایران . با توجه به تاکید مسئولین ایرانی مبنی بر «بدون بازگشت بودن راه توسعه تکنولوژیک هسته ای ایران» ، این احتمال، منتفی به نظر می رسد.
گام ۵- احتمال «ارجاع پرونده به شورای امنیت» و «خلع ید» آژانس انرژی هسته ای از مسأله فعالیت های هسته ای ایران. این احتمال که از یک سو، به عنوان اهرم فشار بر ایران برای پذیرش تعلیق دائم و از سوی دیگر زمینه ساز «به تصمیم رساندن» قدرت های جهانی از سوی آمریکا، برای مواجهه با ایران است، اکنون در دستور کار این کشور و متحدانش قرار دارد، هرچند افق آن چندان شفاف و روشن نیست.
گام ۶- احتمال اکتفای شورای امنیت به «صدور بیانیه علیه ایران» . این مرحله، حداقل خواسته آمریکا و متحدان غربی هسته ای اوست.
گام ۷- احتمال «صدور قطعنامه» علیه ایران در شورای امنیت. صدور قطعنامه، مبتنی بر اراده های موجود از سوی دشمن، در سه حوزه نفتی، تجاری و نظامی- یا وجه مشترکی میان این سه حوزه - متصور است.
گام ۸- اراده اول، اراده برای «اقدام به تحریم نفتی» ایران. «نیت» این اراده از سوی آمریکا وجود دارد، به ویژه این که آمریکا نگران ابتکار ایران در تحقق بورس نفتی در جزیره کیش، برای جایگزینی «یورو» به جای «دلار» در معاملات است. ایران نباید لحظه ای تردید و درنگ نسبت به تحقق بورس جزیره کیش داشته باشد.
گام ۹- با توجه به مشکلات عدیده ای که در حوزه انرژی های فسیلی و بازار آن وجود دارد و با در نظر داشتن تبعات تحریم نفتی ایران برای کشورهای مختلف و مشکلات جایگزینی و ... از یک سو و مبهم بودن واکنش های ایران از سوی دیگر، گام نهم، احتمال «وتوی قطعنامه تحریم نفتی ایران» را در بر می گیرد.
گام ۱۰- احتمال «صدور قطعنامه برای تحریم نفتی ایران» .
گام ۱۱- قطعنامه تحریم نفتی ایران با جهت گیری «تحریم خرید نفت و گاز» ایران، تصویب شود. این احتمال «ضعیف» ارزیابی می شود، زیرا «وابستگی» به نفت و گاز ایران روزافزون است. در زمستان ۱۳۸۴ و پس از اقدام دولت روسیه در کنترل و کاهش روند صدور گاز به اروپا با توجه به قیمت های قبلی، برخی از کشورهای اروپایی رویکرد به خط لوله گاز ایران به اروپا را برای سال های آینده پی گیری نمودند. همچنین خط لوله گاز ایران، پاکستان و هند نیز، جهت گیری «شرقی» آینده این وابستگی را می رساند. هرچند، برخی، رقابت ایران و روسیه در صدور گاز به اروپا را موجب دلسردی روسیه از همراهی با ایران در مجامع جهانی می دانند. ایران همچنین می تواند به معامله با روس ها در این خصوص بیندیشد.
گام ۱۲- قطعنامه تحریم نفتی ایران. این قطعنامه، جهت گیری «تحریم فروش فرآورده های نفت و گاز» به ایران را دنبال می نماید.
این احتمال نیز «ضعیف» و کم اثر ارزیابی می شود. برای نمونه، مصرف بنزین
در ایران بسیار بالاتر از حد طبیعی است: پهناوری کشور- کمبود سیستم حمل و
نقل ریلی بین شهری- کمبود سیستم حمل و نقل عمومی درون شهری- فرسودگی
روزافزون خودروها- و ... دلایل و زمینه های مصرف «بیش از حد» بنزین است.
تدارک «کارت هوشمند سوخت» ، همراه با «الزام دولت» به قطع وابستگی از وارد
نمودن بنزین طی سال های آینده از سوی مجلس شورای اسلامی و ... تدابیری است
که حکایت از توجه مسئولان به این معضل دارد. تجربه تنگنای تحریم در بخش
های مختلف، همواره بیانگر شکوفایی استعدادها در آن حوزه ها شده است. لذا
این احتمال، در صورت وقوع، کم اثر و برای مقاصد دشمن، فاقد ارزش استراتژیک
است.
گام ۱۳- اراده دوم، احتمال اراده برای «اقدام به تحریم اقتصادی - تجاری» ایران. نه تنها نیت این اراده از سوی آمریکا وجود دارد، بلکه در ۲۵ سال گذشته، خود با تحریم گسترده و همه جانبه در این خصوص پیش قدم بوده است. علی رغم این که هرسال تحریم های مزبور از سوی رئیس جمهور آمریکا «تمدید» می شود و در چارچوب قوانینی چون «هلمز برتون» و «داماتو» مراودات تجاری ایران با سایر کشورها را «تحدید» می کنند، اما این تحریم ها به «فلج سیستمی اقتصادی» ایران نیانجامیده است، لذا این اراده «کم اثر» ارزیابی می شود.
گام ۱۵- احتمال «صدور قطعنامه برای اقدام و تحریم اقتصادی» علیه ایران. چنین قطعنامه ای می تواند چهار وجه کلی داشته باشد که هریک جداگانه در گام های بعدی فهرست می شوند.
گام ۱۶- احتمال «بلوکه دارایی های ایران در خارج از کشور» . موضوع بلوکه دارایی های ایران در ماه های اخیر بارها از سوی «دشمن» مطرح شده است. طبیعی است که بایستی جابه جایی دارایی های ایران به درون کشور شتاب روزافزونی بگیرد، هرچند بلوکه دارایی های ایران در خارج از کشور، آمریکا را به نتایج اصلی که در نظر دارد، نمی رساند.
گام ۱۷- احتمال «بلوکه دارایی های ایرانیان ساکن خارج از کشور» به بهانه «جنگ با تروریسم» . این بهانه از آن رو برای آمریکا اهمیت دارد که معتقد است «نیروی های مقاومت» بایستی منابع مالی داشته باشند و وقتی کشوری مورد هجوم واقع می شود، شهروندان آن کشور، دارایی های خود را صرف مقابله با دشمن می کنند. استراتژیست ها و مقامات آمریکایی، بارها بر مصادره و بلوکه دارایی های شهروندان کشورهای هدف در خاک آمریکا و اروپا تاکید کرده اند. نگرانی آمریکا از اقلیت ثروتمند ایرانی ساکن آمریکا و کانادا موجب طرح این مسأله شده است.
گام ۱۸- احتمال «تحریم فروش کالا به ایران، در محاصره تجاری- اقتصادی» . این تحریم به مدت ربع قرن از سوی آمریکا علیه ایران اعمال شده است و فاقد اثر چشمگیری بوده است. از سوی دیگر، بازار ۶۸ میلیون نفری ایران، تنها بازار جهان است که اعضای اتحادیه اروپا، ژاپن، چین، کره و ... در آن با آمریکا رقابت نمی کنند: آمریکا در بازار ایران غایب است. لذا چشم پوشی این کشورها، از بیش از ۴۰ میلیارد دلار مراوده تجاری مستقیم با ایران باورپذیر نیست. تنها ۵۰۰۰ شرکت آلمانی از این قطع مراده، زیانی معادل ۳ میلیارد دلار را بر پیکر اقتصاد مریض آلمان تحمیل می کنند. ژاپن، کره جنوبی، چین، ایتالیا، فرانسه، انگلیس و ... نیز در این خصوص وضعیتی مشابه آلمان دارند.
گام ۱۹- احتمال «تحریم خرید کالای ایرانی» در متن تحریم صادرات ایران. منطق این تحریم های چهارگانه، ضعیف است.
اگر ایران نفت و گاز، و کالا صادر نکند، امکان واردات کالا و... آن تضعیف
می شود. اقتصاد جهانی، تحمل تبعات همزمان عدم صادرات نفت و گاز و کالای
ایرانی و عدم وارادت فرآورده های نفتی و کالا به ایران را ندارد. صرفنظر
از مبهم بودن تبعات اقتصادی، سایر پیامدهای زیست محیطی، بهداشتی، اجتماعی،
امنیتی و ... آن نیز شفاف نیست. از سوی دیگر، تجربه نافرجام ده سال تحریم
تجاری و نفتی عراق، که نتیجه دلخواه غرب را عاید نساخت، نیز مبین کم اثر
بودن حوزه تهدید تحریم اقتصادی است.
گام ۲۰- اراده سوم، احتمال اراده برای «اقدام نظامی» علیه جمهوری اسلامی ایران. نیت این اراده نیز در کاخ سفید وجود دارد، اما آنچه آمریکا را نگران می کند «تبعات، پس از اقدام نظامی» است.
عراق، ویتنام ثانی؛ یک تجربه
روزهای اواسط فروردین ،۱۳۸۵ مقارن با ۱۱۱۱ روز از اشغال عراق توسط آمریکا، انگلیس و استرالیا است. بیش از سه سال گذشت: نه از آزادی خبری هست، نه از حقوق بشر و نه از دموکراسی. زلمای خلیل زاد به عنوان سفیر آمریکا، یک سفارتخانه ۵۰۰۰ نفری را در بغداد اداره می کند، که در واقع «دولت در تاریکی» است که صحنه گردان اصلی عراق اشغالی است. تفاوت دولت خلیل زاد در عراق، با دولت ژنرال مک آرتور در ژاپن پس از اشغال در جنگ جهانی دوم، در همین «واقع شدن در تاریکی» است.
تروریسم نیز با اشغال عراق کاهش نیافت، بلکه عراق کانون
تروریسم و ملتهب ترین نقطه جهان گردید. غرب در عراق شکست خورده است، شرایط
در ۱۱۱۱ روز اشغال عراق، شباهت عجیبی به ۱۱۱۱ روز ابتدای اشغال ویتنام از
سوی غربی ها دارد.
با گذشت بیش از سه سال از اشغال عراق، زمان برای ارزیابی این اقدام نظامی تمام عیار، کاملاً مناسب است:
یک جنگ تمام عیار نظامی، دو دسته هدف عمده دارد:
۱- اهداف پیشینی:
اساسی ترین هدف پیشینی در یک جنگ تمام عیار «نابودی دشمن» است. برای این
منظور، بایستی کشور هدف را اشغال نظامی نمود، حکومت آن را سرنگون ساخت و
به تعقیب اهداف بعدی پرداخت.
۲- اهداف پسینی:
اهداف پسینی آمریکا و انگلیس و اسراییل در جنگ تمام عیار علیه عراق ۵ بخش
دارد: تحقق لیبرالیسم، تحقق دموکراسی، تحقق مفاد اعلامیه غربی حقوق بشر و
تکوین جامعه مدنی در عراق و تجزیه این کشور به ۳ تا ۶ کشور کوچک قابل
کنترل (مانند کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس).
اهداف پسینی آمریکا که زیبا می نمایند، امکان تحقق نخواهند یافت، زیرا اهداف پیشینی هنوز محقق نشده اند.
بررسی فنی اهداف پیشینی، در واقع بررسی علمی روند جنگ تمام عیار است. با
بررسی فهرست وار روند جنگ تمام عیار، خود به خود دلایل عدم موفقیت آمریکا
و انگلیس روشن می شود.
یک جنگ تمام عیار، برای تحقق اهداف پسینی خود، ابتدا بایستی در حوزه اهداف پیشینی خود ۵ گام را محقق نماید:
الف- تعرض: تعرض و حمله گسترده و سراسری، که با «سرپل» گیری زمینی (مرزی)، دریایی و هوایی انجام می گیرد.
آمریکا از زمین، دریا و هوا، ۱۱ سرپل عملیاتی در عراق گرفت و از طریق آن
سرپل ها، «جبهه» را علیه این کشور گشود و با حداقل مقاومت، وارد عراق شد.
ب- اشغال: از طریق سرپل های گشوده شده همچون لکه جوهر، نیروها به یکدیگر رسیده و «الحاق» می نمایند. تکمیل زنجیره الحاق در جبهه های مختلف، «اشغال» را محقق می سازد. اشغال کامل عراق، با گذشت مدت زیادی، پس از سقوط صدام صورت گرفت.
پ- تصرف: در ادامه اشغال، روند «پاکسازی عرضی» یا عمومی آغاز می شود. دولت صدام، قبل از تصرف کامل - و تنها با اشغال نسبی عراق - سقوط کرد. هرچند این تنها موفقیت آمریکا در جنگ محسوب می شد - و همین نکته جهانیان ناآگاه به قواعد نظامی را شگفت زده کرد و ساده انگارانه اینگونه ارزیابی شد که سقوط دولت یک کشور، به معنی خاتمه جنگ است - اما شیرینی این سقوط زود هنگام، همچون شیرینی آدامس های بادکنکی، کم دوام بود. پاکسازی عرضی در عراق از سوی آمریکایی ها همچنان ادامه دارد: در روزهای آخر اسفند ۱۳۸۴ و اوایل فروردین ،۱۳۸۵ نیروهای لشکر ۸۲ هوابرد و لشکر ۱۰۱ سوار- هوایی آمریکا، تهاجم گسترده ای را برای «پاکسازی عمومی» منطقه سامرا آغاز کردند. این بدان معناست که هنوز «تصرف» عراق کامل نشده است و جنگ تمام عیار آمریکا در عراق، تنها ۲ گام را محقق نموده است.
ت- تعاقب: تعاقب نیروهای مخالف و معارض «جدید» که مخالف اشغال محسوب می شوند، به منظور «تأمین» کشور اشغال شده. اگر پاکسازی های عرضی - و عمقی - کوتاه مدت و میان مدت خوب انجام شود، مرحله تأمین آغاز می گردد. در مرحله تأمین، «امنیت» ایجاد و حاکم می شود. آمریکا و انگلیس به همراه نیروهای ۳۰ کشور اشغالگر دیگر، هنوز این مرحله را آغاز نکرده اند.
ث- تثبیت: همانگونه که هر «اشغال» نمودنی، «تصرف» کردن نیست، هر «تصرفی» نیز نه تنها معنای «تثبیت» نمی دهد، که ممکن است هیچگاه به مرحله تثبیت نرسد. کشورهای ژاپن، سپس فرانسه و در نهایت آمریکا، طی ۲۵ سال جنگ در ویتنام، نتوانستند مرحله «تثبیت» را محقق کنند. آمریکا در سایگون- پایتخت ویتنام- دولت «نگوین دین دیم» ، را سر کار آورد؛ اما سفیر آن کشور از بام سفارت آمریکا با هلی کوپتر از ویتنام گریخت.
مرحله تثبیت، در روند جنگ تمام عیار، مرحله تحقق «ثبات» است. با ایجاد ثبات، جنگ، تمام شده ارزیابی می شود. آمریکا و انگلیس برای تثبیت در عراق، بایستی تثبیت سیاسی، تثبیت اقتصادی، تثبیت روانی (احساس ثبات و آرامش در مردم عراق و همسایگان این کشور)، ثبات نظامی (ممانعت از پیدایش جنگ چریکی و جنگ داخلی _ تنش های قومی - مذهبی، جدایی طلبی و ...)، و ... را محقق سازند.
مرحله تثبیت در عراق دور از ذهن است: آمریکا غیر از ویتنام، فلسطین را پیش رو دارد. فلسطین ۶۰ سال قبل اشغال شده است، اما هنوز «تصرف» و «تثبیت» نشده است، حتی اگر اسراییل در شهر «تل حبیب» دولت «تل آویو» را ایجاد کرده باشد.
با گذشت ۱۱۱۱ روز از جنگ تمام عیار برای اشغال عراق ۶۶۶۶ عملیات چریکی - به طور متوسط هر روز ۶ عملیات چریکی - در خاک عراق در برابر چشمان قوی ترین و پیچیده ترین ارتش های مدرن از ۳۰ کشور مانند آمریکا، انگلیس، استرالیا، ژاپن، کره جنوبی، اوکراین، ایتالیا، اسپانیا و ... صورت گرفته است.
ارزش این حجم از عملیات چریکی در عراق با مدت و میزان
مشابه در ویتنام به هیچ وجه قابل مقایسه نیست، زیرا ویتنام کشوری جنگلی
است و چریک که محتاج دو اصل تاکتیکی «استتار» و «اختفا» است، به سادگی در
جنگل مخفی و استتار شده و کمین می زند و می گریزد. اما در عراق که بیابانی
و کویری است، مسأله استتار و اختفا بسیار دشوار است. در چنین شرایطی، که
زمین از نظر تاکتیکی مناسب نیست و دشمن را نیز مجموعه ای از قوی ترین ارتش
های جهان تشکیل می دهند، بیش از ۶۰۰۰ عملیات چریکی طرح ریزی و اجرا می شود
- که تنها ۶۰۰ مورد آن انهدام خطوط نفتی بوده است - بیانگر آسیب پذیری
گسترده غربی های اشغالگر است. کشور آمریکا خود اذعان نموده است که تا کنون
۲۵۰۰ نفر نیروی نظامی این کشور در عراق کشته و بیش از ده برابر - یعنی
۲۵۰۰۰ نفر- مجروح و معلول شده اند.
رقم کشته های آمریکا در عراق(یک بیستم) کشته های این کشور در ویتنام است.
آمریکا تا روزی که از ویتنام گریخت، بیش از ۵۰۰۰۰ نفر از سربازانش در آن
کشور کشته شده بودند.
لذا، گشودن جبهه ای دیگر، یا شعله ور ساختن منطقه جنوب غرب آسیا، با درس
هایی که از عراق، فلسطین و لبنان گرفته شده است، چیزی جز «حماقت
استراتژیک» نیست. البته این از یکی از امامان معصوم (ع) روایت شده است که:
خدا دشمنان ما را از «احمق» ها آفریده است.
گام ۲۱- احتمال «وتوی قطعنامه اقدام نظامی» علیه ایران.
گام ۲۲- احتمال «صدور قطعنامه برای اقدام نظامی» علیه ایران. چنین قطعنامه ای نیز می تواند واجد چهار وجه کلی باشد، که به تفکیک در گام های بعدی بیان می شود.
گام ۲۳- احتمال «بمباران نقطه ای DGZ ها برای تخریب تاسیسات هسته ای ایران» Designated Ground Zero . در حوزه امکان سنجی، میان صدور مجوز از سوی شورای امنیت برای بمباران نقطه ای تاسیسات هسته ای ایران، با اقدام یک جانبه آمریکا در این زمینه، تفاوت در اقدام و متقابلاً تفاوت در واکنش ایران زیاد است. تجربه تاریخ معاصر آمریکا ثابت کرده است که اگر واشنگتن بداند در انجام عملی، موفق است، خود را وابسته و محدود به نظر شورای امنیت و همچنین تلقی های افکار عمومی نمی کند. در این میان آنچه برای غرب در هاله ای از ابهام است، چگونگی، حجم و شدت واکنش ایران به چنین تعرضی است.
گام ۲۴- احتمال وقوع «جنگ سایبرنتیک» Cybernetic War برای فلج سیستمی ایران. این احتمال ضعیف ارزیابی می شود، زیرا سیستم ها در ایران یکپارچه نیستند. اساساً ایران فاقد سوپر سیستم منسجم سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و اجتماعی است؛ و در نتیجه شاید رزم Combat سایبرنتیک موضوعیت داشته باشد، اما جنگ سایبرنتیک هرگز. با رزم سایبرنتیک نیز نمی توان کشوری چون ایران را فلج نمود. با وجود ساختار جزیره ای سیستم های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، و دفاعی در ایران، امکان فلج سیستمی متصور نیست.
برای اشغال ایران» از سوی آمریکا. هر چند که آمریکا «نیت» این اقدام را در سر دارد، اما «امکان» آن برای دشمن فراهم نیست.
گام ۲۶- احتمال وقوع «جنگ تمام عیار Total War داخلی- خارجی برای تجزیه
ایران» از سوی آمریکا. آرزوی آمریکا و انگلیس در حوزه بالکانیزاسیون
ایران، در این بند نهفته است، اما «امکان» آن برای آنان مهیا نیست.
توجه به این نکته ضروری است که گام های بر شمرده شده احتمالات، بدون
احتساب «جهش» احتمالی دشمن است. چه اینکه با در نظر داشتن جهش در
احتمالات، حریف در جهش خود از هر «گام» که آغاز کند، ویژگی ها، امتیازات و
همچنین مشکلات گام های قبلی را نیز دارا خواهد بود. نکته دیگر اینکه غرب
«امکاناتی» دارد که «احتمالات» علیه ایران، مبتنی بر آن «امکانات» است.
«احتمالات» علیه ایران، با «امکانات» ایران خنثی می شود: مردم و مسئولان
جمهوری اسلامی می توانند این نکته را مورد توجه قرار دهند که «امکانات
نامتقارن» هستند که «احتمالات نامتقارن، مبتنی بر امکانات نامتقارن دشمن»
را خنثی می کنند.
مدیریت بحران
روند مدیریت بحران - برابر جدول شماره (۳) - در سه فاز سیاسی، اقتصادی و نظامی، در چهار گام عادی، تنش، تشنج و بحران ارزیابی می شود.
الف- روند وخامت تهدید سیاسی آمریکا:
۱- مرحله عادی سیاسی، در گام های ۰ و ۱ و ۲ احتمالات.
۲- مرحله تنش سیاسی، در گام های ۳ و ۴ احتمالات.
۳-مرحله ی تشنج سیاسی، در گام های ۵ و ۶ احتمالات.
۴- مرحله بحران سیاسی، در گام ۷ احتمالات.
ب- روند وخامت تهدید اقتصادی، در حوزه تحریم نفتی:
۵- مرحله عادی نفتی، در گام های ۸ و ۹ احتمالات.
۶- مرحله تنش نفتی، در گام ۱۰ احتمالات.
۷- مرحله تشنج نفتی، در گام ۱۱ احتمالات.
۸- مرحله بحران نفتی، در گام ۱۲ احتمالات.
ج- روند وخامت تهدید اقتصادی، در حوزه تحریم تجاری:
۹- مرحله عادی تجاری، در گام های ۱۳ و ۱۴ احتمالات.
۱۰- مرحله تنش تجاری، در گام ۱۵ احتمالات.
۱۱- مرحله تشنج تجاری، در گام های ۱۶ و ۱۷ احتمالات.
۱۲- مرحله بحران تجاری، در گام ۱۸ و ۱۹ احتمالات.
د- روند وخامت تهدید نظامی:
۱۳- مرحله عادی نظامی، در گام های ۲۰ و ۲۱ احتمالات.
۱۴- مرحله تنش نظامی، در گام ۲۲ احتمالات.
۱۵- مرحله تشنج نظامی، در گام ۲۳ احتمالات.
۱۶- مرحله بحران نظامی، در گام های ۲۴ و ۲۵ و ۲۶ احتمالات.
تشدید وضعیت
هر کشمکش میان دو یا چند طرف درگیر، به طور اجتناب ناپذیر، با نوسان بین
«تشدید» و «تخفیف» وضعیت روبروست. همچنین یک کشمکش می تواند، از وضعیت
«آنی» تا وضعیت «فرسایشی» در نوسان باشد: تشدید آنی و تخفیف آنی - تشدید
فرسایشی و تخفیف فرسایشی. روند تشدید، با تبیین و تنظیم «آستانه تحمل» هر
یک از طرفین سنجیده می شود.
تشدید و تخفیف هر یک خود به دو بخش افقی و عمودی تفکیک می شوند.
تشدید افقی
روند تشدید افقی، در تنظیم ظرفیت و تحمل افقی، در دامنه یابی و گسترش
کشمکش به منابع پنج گانه قدرت - فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی،
از قدرت نرم به قدرت سخت است.
در کشمکش میان ایران و آمریکا بر سر دستیابی ایران به تکنولوژی هسته ای، تشدید افقی، سه مرحله دارد (بدون احتساب تشدید جهشی):
۱- تشدید حقوقی، سیاسی - (داخلی و خارجی).
۲- تشدید اقتصادی - (نفتی و تجاری).
۳- تشدید نظامی - متعارف و غیر متعارف ( شیمیایی، میکربی و هسته ای).
تشدید عمودی
روند تشدید عمودی، در تنظیم ظرفیت و تحمل عمودی، در ارتقاء از منازعه نرم
به سخت، و در سخت از متعارف به نامتعارف است. این کشمکش می تواند در سه
حوزه سیاسی، اقتصادی و نظامی، به صورت عمودی تشدید شود. تشدید عمودی این
کشمکش، در چهار سطح و وضعیت امکان پذیر است: در وضعیت عادی - وضعیت تنش-
وضعیت تشنج- و وضعیت بحران. نردبان تشدید عمودی بر وضعیت های چهار گانه
مزبور است.
تشدید یا تخفیف کشمکش به شرایط و وضعیت صحنه بستگی دارد و اختیار و تصمیم
گیری در مورد آن به ابتکار عمل مدیر استراتژیک صحنه بر می گردد. لذا نمی
توان حکم پیشینی برای صحنه صادر کرد، مانند اینکه «اصل بر کنترل تشدید و
در نتیجه، تخفیف کشمکش است. یک مدیر استراتژیک بحران، همان اندازه که به
تخفیف کشمکش اهتمام می ورزد، باید شجاعت اندیشیدن به تشدید آن را نیز
داشته باشد؛ چه اینکه تشدید و تخفیف دو روی یک سکه اند: سکه منافع کشور و
سکه بقاء.نکته اساسی در تنظیم آستانه تحمل این است که بایستی خطوط قرمز
تشدید افقی و همچنین تشدید عمودی را معین و بر سر آن، در میان مجموعه های
حکومت و مردم اجماع حاصل کرد
ب- دکترین های عملیاتی صحنه
در زمستان ۱۳۸۰ جورج بوش سه کشور کره شمالی، ایران و عراق را «محور شرارت» لقب
داد. تاکنون که «پنجاه» ماه از آن زمان می گذرد، آمریکا پنج دکترین عملیاتی علیه
جمهوری اسلامی اتخاذ نموده است _ یعنی به طور متوسط هر «ده» ماه یک
دکترین.
اهمیت مسأله زمانی هویدا می شود که بدانیم آمریکا در مواجهه با شوروی در
طول جنگ سرد، از سال ۱۹۴۵ تا ،۱۹۹۰ به مدت ۴۵ سال، تنها سه دکترین عملیاتی اخذ
نمود: دکترین تلافی بزرگ Massive Retaliation، دکترین واکنش قابل انعطاف Flexible
Response و دکترین انهدام قطعی (ضد نیرو، یا انهدام حتمی متقابل) Mutual Assured
Distribution (MAD).یعنی به طور متوسط، هر ۱۵ سال یک دکترین.
۱- دکترین هویج و چماق Carrot and Stick : با طرح محور شرارت از سوی رئیس جمهور آمریکا، دکترین هویج و چماق، همزمان علیه عراق و ایران مطرح شد. مبتنی بر این دکترین، کشور هدف، همچون اسب «وحشی» است که باید «رام» شود. به هنگام گرسنگی اسب وحشی در بند، او را تطمیع نموده و به او «هویج» می دهند. اما با هربار که آن اسب، بخشی از هویج را می خورد، یک ضربه شلاق یا چماق بر سر او فرود می آید. تکرار این روند تطمیع با هویج و تهدید با چماق، تا زمان «رام» شدن آن اسب ادامه می یابد: تا زمانی که «زین» را بر پشت خود بپذیرد و «سواری» بدهد. این دکترین در مورد عراق صدام حسین در کمتر از چهارده ماه به نتیجه نشست، اما در مورد ایران مؤثر واقع نشد: چماق در دست آمریکا و اسرائیل و هویج در کف اتحادیه اروپا خشکید.
۲- دکترین پلیس خوب، پلیس بد:Good Cop Bad Cop با شکست دکترین هویج و چماق،
رویکرد غرب تلطیف شد و لعاب قانون به خود گرفت: یک قانون جهانی وجود دارد که ضابط
آن «واحد پلیس جهانی» است که اتفاقاً همه اعضای آن کشورهای غربی هستند.
این
«کلانتری» جهانی، دو نوع پلیس دارد؛ پلیس خوب و پلیس بد. انگلیس، فرانسه و آلمان،
به عنوان پلیس های خوب، در سر «گردنه» گذرگاه جهانی، جلوی اتومبیل ایران را گرفته و
تقاضای نامشروع «تعلیق» بدون مدت تحقیقات و فعالیت های تکنولوژیک هسته ای ایران را
ارائه نمودند. هشدار آنها این بود: توصیه ما این است که به خواسته های ما تن دهید،
در غیر این صورت دو پلیس بد _ آمریکا و اسرائیل _ تا لحظاتی دیگر آژیرکشان سر می
رسند و این «خواسته ها» را به زور به شما تحمیل می کنند. البته شکست این دکترین نیز
قابل پیش بینی بود.
۳- دکترین مکانیسم ماشه:Trigger Mechanism -با شکست نمایش پلیس خوب، پلیس بد، چهار کشور معارض یعنی آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان، خط قرمزی را تعیین نموده و مبتنی بر آن «مکانیسم ماشه» را تعریف کردند: اگر به خواسته های ما تن ندهید، به طور اتوماتیک «ماشه» اسلحه ضابطین قانون جهانی چکانده شده و پرونده شما به شورای امنیت رفته و ... . این دکترین نیز، در ابتدای پائیز ۱۳۸۳ به شکست انجامید.
۴- دکترین شوک و بهتShock & Awe : -در پائیز ،۱۳۸۳ آمریکا، انگلیس، فرانسه و
آلمان، به دکترین قدیمی شوک و بهت علیه ایران روی آوردند: وقتی به یک موجود زنده
شوک _ به ویژه شوک روانی _ وارد شود، آن موجود، دوره ای از بهت را سپری خواهد نمود.
هرقدر شوک قوی تر، طبیعتاً دوره بهت طولانی تر خواهد بود. بخش اول این دکترین را
چگونگی وارد آوردن شوک دربرمی گیرد. آمریکا و هم پیمانانش، به شوک از درون ایران،
بیش از شوک از بیرون تمایل نشان دادند.
به طور مشخص، در بحث شوک از درون، دو
گزینه را مورد نظر داشتند: شوک انقلابی، ناشی از یک اغتشاش گسترده در سطح کشور
ایران، و دیگری شوک دموکراتیک، ناشی از تحقق یک انقلاب مخملین، مانند آنچه در
گرجستان و اوکراین رخ داد. گزینه اغتشاش گسترده داخلی محتمل و قریب الوقوع نبود،
اما از آنجا که تا انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری ایران چند ماه بیشتر نمانده بود،
فرض سران کاخ سفید بر تحقق «انقلاب صورتی» در روزهای انتخابات مزبور بود. تبلیغات
گسترده و فضاسازی برای کشاندن مردم ایران به خیابان ها، توأم با تحصن و تحریم
انتخابات، خط مشی غرب بود.
سرمایه گذاری بر شبکه های NGO داخلی مبتنی بر الگوی عمل «جورج سوروس» در اکراین، غرب را به این باور رسانده بود که انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری، تبدیل به یک «شوک» برای ایران می شود. اما این برآورد غرب به شکست انجامید و در واقع روند و نتیجه انتخابات و بی اعتنایی مردم ایران به تبلیغات غرب، نوعی «شوک» برای آمریکا محسوب گردید.
بخش دوم این دکترین را ارزیابی ابعاد «بهت» پس از شوک و برآورد دوره ماندگاری آن
بهت و چگونگی بهره برداری بهینه از آن، دربرمی گیرد.
از آنجا که آمریکا، موفق به
وارد آوردن شوک _ از درون یا بیرون _ به ایران نشد، لذا «بهتی» پدید نیامد که
بتواند از آن بهره برداری کند. سرنوشت محتوم این دکترین نیز شکست بود.
۵- دکترین قورباغه آب پز Frog Doctrine: -نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ایران در سوم تیرماه ۱۳۸۴ نه تنها شکست دکترین شوک و بهت_ به ویژه در تحقق انقلاب صورتی_ را در پی داشت، بلکه با روی کار آمدن دولت نهم، رویکرد اقتدارگرا از سوی ایران، جایگزین رویکرد انفعالی پیشین شد: ایران، چیکن استراتژی Chicken Strategy را پذیرفت.
این اولین بار بود که آمریکا متوجه احاطه حریف، به قواعد بازی های دو و چندطرفه استراتژیک گردید: در مقابل دکترین های توهین آمیز و مبتنی بر نگاه از بالا _ هویج و چماق، پلیس خوب و بد، مکانیسم ماشه، شوک و بهت_ اکنون آمریکا خود را با حریف در «توازن استراتژی ها- نه توازن استراتژیکی-» می دید، زیرا «چیکن استراتژی» یک دکترین از موضع «هم طرازی» است که در آن هیچ یک از طرفین نمی تواند نگاه از بالا داشته باشد.
این روند، آمریکا و متحدین اروپایی اش را مجبور به اتخاذ دکترین کلاسیک «قورباغه
آب پز» در ابتدای بهمن ماه ۱۳۸۴ در مورد ایران نمود.
مبتنی بر این استراتژی،
همان گونه که فرانسویان، قورباغه را زنده در درون دیگ آب سرد قرار داده و سپس آن را
روی اجاق نهاده و به طور زنده آن را «آب پز» می کنند، فرض کشورهای «محور خباثت» این
است که باید محیط جهانی را چون آب درون دیگ، به نقطه جوش رساند تا ایران به مرور در
آن آب پز شود. باز هم یک استراتژی تحقیرآمیز دیگر. اما آیا این دکترین، می تواند
چیکن استراتژی را خنثی کند!؟
شکست پنج دکترین آمریکا، در پنجاه ماه، تنها یک
پیام دارد: بی ثباتی در تصمیم سازی و تصمیم گیری آمریکایی ها، به دلیل روند پرشتاب
ابطال استراتژی های آنان.
تهدید شناسی
تهدید آمریکا و هم پیمانانش علیه جمهوری اسلامی ایران، به سه بخش تهدید نرم، نیمه سخت و سخت تفکیک می شود.
۱- تهدید نرم:
تهدید در هر بعد و شکل، یک هدف اساسی را دنبال می کند؛ «تحمیل
اراده بر حریف» . خواسته بنیادی در تحمیل اراده بر حریف، انجام رفتار مطلوب و مورد
نظر کشور تهدیدکننده است. اگر قرار است بر «رفتار» حریف تاثیرگذاری شود، بهترین
راه، تاثیرگذاری بر «افکار» اوست. تهدید نرم، دو «پیکارگاه» دارد، یکی قلب و دیگری
مغز. تصرف «قلب ها و مغزها» و تصرف دل ها و ذهن ها هدف منازعات نرم Conflict Soft
است.
یک بخش تاثیرگذاری بر افکار از طریق «باورسازی» و «الگوپردازی» است و بخش دیگر آن را «باورسوزی» تشکیل می دهد. در منازعه نرم آمریکا با ایران _ که برخوردی فرهنگی، روانی، رسانه ای است _ در سال های اخیر، باورسوزی، باورسازی و الگوپردازی همزمان اجرا می شود. آمریکا برای «تحمیل اراده خود بر ایران» چهار مسأله را به ترتیب دنبال می کند: بر هم زدن انسجام روانی، تعادل روانی، ثبات روانی و بقاء روانی کشور ایران.
یک قهرمان سنگین وزن ورزش کشتی یا مشت زنی یا وزنه برداری، در مواجهه تن به تن و فیزیکی، به سادگی از پای درنمی آید. اما اگر به همین فرد، به طور ناگهانی خبر ناگواری داده شود _ فرضاً خبر مرگ مادر وی- ممکن است دچار شوک روانی شده و به زانو درآید. در واقع همین فرد که از توانمندی جسمی مطلوبی برخوردار است، در اثر شنیدن خبر یک واقعه غیرمنتظره، «انسجام روانی» خود را از دست داده، «تعادل روانی» وی بر هم خورده و نقش زمین می شود. در ادامه، می توان انتظار بر هم خوردن «ثبات روانی» او، یا حتی نفی «بقاء روانی» وی، با یک شوک روانی و سکته را داشت.
الف- در مرحله اول، آمریکا، برهم زدن انسجام روانی سیاسی، تعادل روانی سیاسی،
ثبات روانی سیاسی و بقاء روانی سیاسی ایرانیان را دنبال می کند.
ب- در مرحله
دوم، آمریکا، برهم زدن انسجام روانی اقتصادی، تعادل روانی اقتصادی، ثبات روانی
اقتصادی و بقاء روانی اقتصادی ایرانیان را پی گیری می کند.
پ- در مرحله سوم،
آمریکا، برهم زدن انسجام روانی نظامی، تعادل روانی نظامی، ثبات روانی نظامی و بقاء
روانی نظامی ایرانیان را تعقیب می نماید.
اختصاص ۷۵ میلیون دلار از سوی دولت آمریکا در ماه های اخیر، به حوزه دیپلماسی عمومی و عملیات روانی برای تشدید منازعه نرم علیه جمهوری اسلامی در راستای تحقق مراحل سه گانه بالا و با هدف تصرف قلب ها و مغزها، از طریق رسانه ها، صورت گرفته است.
۲- تهدید نیمه سخت:
ت- در مرحله چهارم، آمریکا، منازعه نیمه سخت Semi-Hard
Conflict سیاسی را با محاصره سیاسی ایران، از طریق اعمال نفوذ بر مجامع جهانی مانند
آژانس جهانی انرژی اتمی و شورای امنیت دنبال می نماید.
ث- در مرحله پنجم،
آمریکا، منازعه نیمه سخت اقتصادی را با محاصره اقتصادی ایران، از طریق اعمال فشار
بر کشورها، اتحادیه ها و مجامع جهانی تعقیب می کند.
۳- تهدید سخت:
ج- در مرحله ششم، آمریکا، منازعه سخت Hard Conflict نظامی را
با محاصره نظامی ایران، از طریق اشغال عراق و افغانستان و حضور در سایر کشورهای
همسایه ایران پی گیری می نماید. آمریکا، امروز برای ایران یک دشمن همسایه است، نه
یک حریف «فراقاره ای
در چند صفحه ای تصمیم دارم قسمت هایی از سخنرانی های دکتر عباسی را درباره ی رویکردهای استراتژیک آمریکا در منطقه خاورمیانه بنویسم
بخش اول
تردد در این مسیر فقط حق من است
حوزه استراتژی و دکترین فقط سیاسی نیست و مجموعه ای گسترده از حوزه های سیاسی و اقتصادی و نظامی و فرهنگی و اجتماعی را در بر می گیرد؛ اما از آنجا که روزنامه صفحه ای مستقل برای مباحث استراتژیک ندارد، مقاله را در صفحه سیاسی درج می کند.این مجموعه مباحث حاصل تازه ترین دیدگاه های دکتر حسن عباسی است که بسیاری از خوانندگان با دیدگاه های ایشان آشنایند. همشهری ضمن درج این دیدگاه از اظهار نظر و دیدگاه های تازه صاحب نظران استقبال می کند.
تئوری بازی ها، یک روش عمومی در تصمیم سازی های استراتژیکی و تاکتیکی است که مدل های گوناگونی دارد.
در این نوشتار- که متن ویرایش شده کنفرانسی است که اخیراً در تالار وحدت دانشگاه تبریز ایراد گردید- سعی شده است با استفاده از یکی از ساده ترین مدل ها در تئوری بازی ها، برای آشنایی عموم مخاطبان با چگونگی روند علمی تصمیم سازی، مبتنی بر بررسی احتمالات، مسئله کشمکش میان آمریکا با ایران بر سر بهره مندی از انرژی هسته ای مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد و البته برای آسان سازی فهم آن، تلاش شده است که از ابعاد پیچیده و فنی آن- به ویژه از به کاربردن مفاهیم تخصصی- حتی الامکان صرفنظر و پرهیز شود. در جهان پرآشوب امروز که روند تحولات، شتاب گسترده ای یافته است، بهره مندی از عنصر تصمیم سازی در ابعاد حرفه ای آن، مهمترین گزینه برای بقاء یک امت - کشور است.
امید اینکه طرح روش های تصمیم سازی در طرح ریزی استراتژیک در سطح جامعه، موجب آشنایی هر چه بیشتر عموم با این روش ها گردد.
امکان و احتمال
در تئوری بازی ها، مبتنی بر بررسی احتمالات، اساسی ترین مسئله، بررسی امکانات است: اگر موضوعی «امکان» داشت، پس «احتمال» هم خواهد داشت؛ تا چیزی امکان نداشته باشد، احتمال وقوع آن غیرممکن است. آنجا که سیاست، عرصه ممکنات است، استراتژی عرصه تنظیم احتمالات مبتنی بر ممکنات خواهد بود.
رکن اساسی در بررسی احتمالات اقدام از سوی طرفین منازعه، «بلوف سنجی» است. بلوف سنجی، از طریق «امکان سنجی» ارزیابی می شود.بلوف های تکنیکی، تاکتیکی یا استراتژیکی، به سه دسته تقسیم می شوند:
۱- بلوف سفید: اینکه فرد مشخصی (فرضاً جورج) مدعی است که می تواند یکصد متر روی ریل راه آهن قدم بزند بدون اینکه بیفتد. در اینجا هم مدعی (جورج) مشخص است، هم مدعای او امکان پذیر. پس هر دو بخش مسئله شفاف است.
۲- بلوف خاکستری: اینکه فرد مشخصی (فرضاً همان آقای جورج) مدعی است که می تواند روی آب راه برود بدون اینکه غرق شود. در اینجا، مدعی (جورج) مشخص است، اما مدعای او (راه رفتن روی آب) امکان پذیر نمی نماید. لذا یک بخش مسئله مبهم است.
۳- بلوف سیاه: اینکه گفته شود فرد نامشخصی، مدعی است که می تواند روی آب راه برود بدون اینکه غرق شود. در اینجا، هم مدعی و هم مدعا، هر دو مبهم هستند.
در سیاست استراتژیک، یکی از مهم ترین مسائل، تشخیص صحت و سقم بلوف خاکستری است؛ زیرا بسیاری از ادعاها در صحنه جهانی، از این جنس هستند. اگر تشخیص صحت بلوف ها، به دقت صورت نگیرد، تصمیم متقابل در برابر آنها، قطعاً تصمیمی انفعالی و فاجعه زا خواهد بود.
پس «بلوف سنجی» مبتنی بر «احتمال سنجی» و «احتمال سنجی» مبتنی بر «امکان سنجی» است.
ساده ترین روش امکان سنجی در یک منازعه سیاسی، فرهنگی، اقتصادی یا نظامی، تهیه «ترتیب نیرو» و «ترکیب نیرو» است.
«ترتیب نیرو» ، تنظیم و برآورد توانمندی و استعداد نرم افزاری و سخت افزاری حریف در ۶ حوزه نیروی انسانی، تجهیزات، تأسیسات، منابع مالی، منابع زمانی و استراتژی و تاکتیک اتخاذ شده است.
همچون مدیر یک تیم فوتبال که در هنگام مسابقه، با توجه به آرایش و توانمندی تیم حریف در زمین بازی، تیم خود را آرایش می دهد، یک مدیر استراتژیک یا تاکتیکی نیز پس از «ترتیب نیرو» ی حریف، به «ترکیب نیرو» ی جبهه خود می پردازد.
«ترکیب نیرو» ، تنظیم و برآورد توانمندی و استعداد نرم افزاری و سخت افزاری خود، در ۶ حوزه نیروی انسانی، تجهیزات، تأسیسات، منابع مالی، منابع زمانی و استراتژی و تاکتیک اتخاذ شده، نسبت به «ترتیب نیرو» ی حریف است.
هرگاه «ترتیب نیرو» ی حریف، به روز، تنظیم و برآورد شد و سپس «ترکیب نیرو» ی خودی، در نسبت با آن به روز، تنظیم گردید، آنگاه «امکان سنجی» ممکن خواهد بود. پس از این مرحله، بلوف سنجی و سنجش احتمالات، امکان پذیر است.
غلو و بلوف
در تنظیم «ترتیب نیرو» ی حریف، توجه به روانشناسی استراتژیست ها و سیاستمداران
کشور حریف ضروری است.
برای مثال، استراتژیست های آمریکایی، به دلیل تفوق سیاسی،
اقتصادی و نظامی کشورشان، همواره از موضع بالا برخورد کرده و تکبر ویژه آنگلوساکسنی
خود را به نمایش می گذارند. به زعم آنها، بازی «پوکر» تبلور تفوق آمریکایی در صحنه
است و چون ذات «پوکر» بر بلوف است، همواره استراتژیست های آمریکایی در کنار
سیاستمداران و اصحاب رسانه های آن کشور، مثلثی را شکل می دهند که قلب آن را
«اغراق» ، «غلو» و «بلوف» رقم می زند.
نکته اساسی این است که اگر رژیم آمریکا بداند در اقدام به کاری به طور نسبی موفق خواهد بود، برای عملی ساختن آن، لحظه ای درنگ نخواهد کرد؛ مثال کشور عراق، مهم ترین گواه این مسئله است؛ آنگاه که زمان اقدام علیه عراق رسید، مسئله ای به نام شورای امنیت برای آمریکا و انگلیس و سایر اعضای محور «آنگلوزاینیست رژیمز» Anglo-Zionist Regimes موضوعیت نداشت.
اصرار گسترده آمریکا برای پرونده سازی علیه ایران و کشاندن آن به شورای امنیت، سه مسئله را به ذهن متبادر می سازد:
- با این اصرار، آمریکا مسئله مواجهه خود با ایران را در سطح افکار عمومی جهانی با هدف «عادی سازی» و تخلیه هیجانات، تعمیم می بخشد.
- این اصرار، حکایت از محدودیت های آمریکا در مواجهه با ایران دارد. در واقع، این کشور به جای برخورد عملی از جنس تهدید سخت، در فضاسازی تهدید نرم باقی مانده است.
- یا اینکه هدف آمریکا از این اصرار با توجه به محدودیت های آن در مواجهه با ایران - تدارک یک ائتلاف جهانی است . وجه مشترک هر سه مسئله، اغراق در موضوع به نیت تأمین عقب نشینی و «وادادن» ایران است.
یک درد بدون درمان: بهانه
در تبیین خط مشی Gate-way تهدید رژیم آمریکا علیه ایران، مبتنی بر تئوری بازی
ها، «بهانه شناسی» یک اصل اساسی است.
یک استراتژیست برای «کیش» و «مات» حریف،
در صحنه بازی، ابتدا به دنبال تبیین یک «بهانه» رفته و با تبلیغات گسترده، موضوع
«بهانه» را «مسئله» حریف می کند.
آمریکا طی سال های گذشته چهار موضوع را مورد «بهانه» قرار داده و با عظیم ترین و حجیم ترین تبلیغات گسترده در طول تاریخ تبلیغات مدرن، آنها را به مسئله ایران و جهان تبدیل کرده است:
۱- بهانه تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هسته ای. با توجه به اینکه جمهوری اسلامی بارها اعلام نموده است که فقط با نیت اهداف اقتصادی به دنبال دستیابی به انرژی هسته ای است، اما آمریکا و سایر اعضای محور رژیم های آنگلوصهیون، همچنان بر طبل این بهانه می کوبند و به سختی تلاش می کنند تا بهانه خود را به کرسی بنشانند.
آمریکا، تنها کشور استفاده کننده از سلاح هسته ای در جهان(به ترتیب، ابتدا پرتاب
بمب هیدروژنی در هیروشیما و ناکازاکی ژاپن در جنگ دوم جهانی و بهره گیری از بمب های
حاوی اورانیوم ضعیف شده در مناقشه کوزوو در بالکان و به کاربردن سلاح های نوترونی
در تورابورای افغانستان در سال ۱۳۸۰ و در نزدیکی فرودگاه بغداد در ۱۳۸۲) است.
بنا به گفته محمد البرادعی- دبیر کل آژانس انرژی اتمی که به دلیل ایفای نقش
ویژه در اطاله روند پرونده سازی هسته ای برای ایران، از سوی نهادهای صهیونیستی،
جایزه ویژه صلح را دریافت نمود- در جهان ۲۷۰۰۰ کلاهک اتمی وجود دارد. در شرایطی
جهان آنگلوساکسن، ایران را به تلاش برای دستیابی به سلاح هسته ای متهم می کند که
بیش از نیمی از کل کلاهک های هسته ای جهان - یعنی ۱۵۰۰۰ کلاهک - تنها در اختیار
کشورهای محور آنگلوصهیون است.
۲- بهانه حمایت ایران از تروریسم. این بهانه نیز در شرایطی مطرح می شود که جهان آنگلوصهیون در دو قرن اخیر، منشأ پیدایش و گسترش انواع تروریسم مدرن است؛ منشأ و عامل سایکوتروریسم Psycho-Terrorism، تکنوتروریسم Techno-Terrorism، مدیاتروریسم Media-Terrorism، اکوتروریسم Eco-Terrorism، اکانوتروریسم Econo-Terrorism، نارکوتروریسم Narco-Terrorism، بیوتروریسم Bio-Terrorism، ایدئوتروریسم Idea-Terrorism و ...
۳- بهانه نقض حقوق بشر از سوی ایران. باید توجه داشت که آمریکا- مجری طرح گوانتانامو، ابوغریب در عراق ، شکنجه گاه های هوایی بین قاره ای و ... - این اتهام را مبنای بهانه قرار داده است.
۴- بهانه فقدان دموکراسی در ایران. این بهانه نیز از سوی کشوری چون آمریکا مطرح
می شود که از سه زاویه قابل تأمل است:
الف- آمریکا خود یکی از غیردموکراتیک ترین
کشورهای جهان است. در طول بیش از ۱۵۰ سال گذشته، در این کشور تنها از دو حزب، دو
نفر انتخاب و در یک سیستم رفراندوم بسیار ضعیف و ناعادلانه، درنهایت یکی از آنها
وارد کاخ سفید می شود.
ب- بیش از ۹۰ درصد کشورهای دوست و هم پیمان آمریکا در
جهان را حکومت های دیکتاتوری سلطنتی یا جمهوری های کودتایی سرهنگان و ژنرال ها
تشکیل می دهند.
ج- در سال های اخیر، در هر نقطه از جهان که با استفاده از قواعد
نسبی دموکراسی، رأی مردم برتافته شده است، نتیجه برای آمریکا، غیرقابل تصور و فاجعه
بار بوده است. به سادگی می توان دموکراسی گریزی آمریکا در برنتافتن و مخالفت با
نتیجه انتخابات عمده سال ۱۳۸۴ در کشورهای ایران، بولیوی، عراق، فلسطین و ... را
مشاهده نمود.
در تئوری بازی ها، نسبت به «بهانه شناسی» ، برای طرح ریزی استراتژیک، در شرایط
تنوع بهانه ها از سوی حریف، توجه به دو نکته ضروری است:
- ابتدا اینکه به هیچ
وجه نباید به بهانه جویی حریف تن داد: هر نوع «اعتمادسازی» نسبت به بهانه جویی
حریف، نتایج فاجعه بار استراتژیکی را در برخواهد داشت.
- و دیگر اینکه اگر به بهانه اول تن در داده شد، اما حریف به مقاصد مورد نظر از بهانه جویی هایش نرسید، قطعاً و یقیناً به سراغ موارد بعدی در فهرست بهانه ها خواهد رفت.
البته ممکن است این تلقی وجود داشته باشد که در بازی با بهانه های حریف، می
توان «زمان» را با «اعتمادسازی» خرید. باید توجه داشت که این تلقی در ابعاد تاکتیکی
شاید مؤثر باشد، اما در بعد استراتژیکی و در میان مدت و درازمدت، همان نتایج فاجعه
بار مترتب بر بحث اعتمادسازی را در پی خواهد داشت.
آمریکا در طول ماه های پس از
اشغال عراق و آشکارشدن ماهیت گرداب چریکی آن کشور، اقدام به فرافکنی نمود و
همسایگان عراق ـ به ویژه ایران و سوریه ـ را به دخالت در امور داخلی عراق اشغالی
متهم کرد.
اخیراً با تعمیق گرداب عراق برای کشورهای محور آنگلوصهیون، آمریکا طرح روانی فرافکنی مزبور برای زمینه سازی «بهانه» تازه ای علیه جمهوری اسلامی در سطح افکار عمومی جهان را به صورت سازمان یافته پی گیری می کند.
پس از اعلام کاندولیزا رایس مبنی بر مجاز بودن زلمای خلیل زاد ـ سفیر آمریکا و حاکم واقعی عراق اشغالی _ برای مذاکره با همتای ایرانی خود در مورد مسائل داخلی عراق و دعوت رسمی برخی مقامات عراقی از ایران و برخورد اولیه ضعیف مقامات ایرانی با این توطئه، زمینه تبلیغات گسترده آمریکا برای فضاسازی در این خصوص فراهم آمد.
آینده این طرح روانی را می توان اینگونه پیش بینی کرد: در ماه ها و سال های آینده، آمریکا در عراق بیش از پیش ناکام خواهد ماند، آنگاه با استمرار فضاسازی روانی خود مبنی بر رغبت برای مذاکره بر سر رفع مشکلات امنیتی عراق و عدم همکاری و مذاکره از سوی ایران، این القاء روانی برای جهانیان پیش می آید که واقعاً ایران در امور داخلی عراق دخالت می کند و مانع از تحقق آرامش و ثبات در عراق می گردد.
پس از تحقق این «القاء» روانی، آنگاه موضوع این «القاء» و اتهام، تبدیل به «بهانه» ای خواهد شد که ایران برای خلاصی از آن بایستی همین روند طاقت فرسای رهایی از «اتهام» تلاش برای دستیابی به سلاح هسته ای را طی کند؛ همین روندی که حاصل «اعتمادسازی» بی مورد ایران، نسبت به اتهام بی اساسی بود که این پذیرش «اصل» اعتمادسازی از سوی ایران، در سطح افکار عمومی، القاء مظنون و مشکوک و غیر قابل اعتماد بودن ایران را در پی داشت.
در شرایطی که عامل بی ثباتی روز افزون عراق، حضور نیروهای اشغالگر آنگلوصهیون
است، جمهوری اسلامی ایران، هیچ موضوع قابل مذاکره ای با آمریکایی ها در خصوص عراق
ندارد؛ کشورهای آنگلوصهیون باید به اشغال عراق، افغانستان و فلسطین خاتمه دهند؛ این
موضوعی مذاکره پذیر نیست.
در نتیجه، هر نوع پذیرش مذاکره با آمریکا در مورد
مسائل داخلی عراق، در آینده دروازه بهانه پنجم را علیه ایران خواهد گشود؛ بهانه
مداخله در امور داخلی عراق و ممانعت از تحقق ثبات و آرامش در آن کشور.
*
استراتژیست های آمریکایی، به دلیل تفوق سیاسی، اقتصادی و نظامی کشورشان، همواره از
موضع بالا برخورد کرده و تکبر ویژه آنگلوساکسنی خود را به نمایش می گذارند
*
همواره استراتژیست های آمریکایی در کنار سیاستمداران و اصحاب رسانه های آن کشور،
مثلثی را شکل می دهند که قلب آن را «اغراق» ، «غلو» و «بلوف» رقم می زند.
دکترین های تهدید
الف- دکترین های استراتژیکی صحنه۱- دکترین دومینو: مبتنی بر قاعده بازی مهره ها، طراحان استراتژی های جناح محافظه کاران واشنگتن در انستیتو امریکن اینترپرایز American Enterprise Institute، معتقد بوده و هستند که با اشغال افغانستان و عراق، سایر کشورهای منطقه- به ویژه ایران و سوریه- فرو ریخته و به دامن غرب در می غلتند. محاصره ۳۶۰ درجه ای جغرافیایی، نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایران از سوی آمریکا، برای تحقق این دکترین صورت گرفته است.
۲- دکترین ایگنوتوس: هنری کسینجر- طراح این دکترین- براین باور است که همچون
دریاهای آزاد که در مالکیت هیچ کشوری نیست، نفت نیز نباید در مالکیت کشورهای به
خصوصی باشد. در این دکترین، تسلط بر کشورهای دارنده منابع نفت و گاز و مهار انرژی
های فسیلی در جهان از طریق اعمال کنترل توسط آمریکا، تنها راه بقاء «تمدن نفتی» و
کاپیتالیستی غرب محسوب می شود.
۳- رفرم در خاورمیانه بزرگ: خاورمیانه، مفهوم
غلطی است که حدود ۱۱۰ سال پیش توسط آدمیرال آلفرد ماهان مطرح شد و محدوده جنوب غرب
آسیا و شمال شرق آفریقا را در بر می گرفت اما با تعبیر «خاورمیانه بزرگ» از سوی
بوش پسر، این مفهوم در واقع کل جهان اسلام را در بر می گیرد.
کلمه رفرم Reform - که در جهان اسلام به غلط، «اصلاحات» ترجمه می شود - نیز گمراه کننده است. «اصلاح» ، واژه ای قرآنی در برابر مفهوم «افساد» است. صالح و فاسد، مصلح و مفسد ، مصلحت و مفسدت و اصلاحات و افسادات مفاهیمی هستند که نسبتی با «رفرم» ندارند. در واقع، رفرم، اعم از اصلاح و افساد است.
اشتباه معادل گیری اصلاحات به جای رفرم، در جای دیگری با واژه هم خانواده
اصلاحات یعنی «صلح» نیز تکرار می شود.
صلح در برابر جنگ نیست و اساساً تعبیر
«جنگ و صلح» غلط رایجی است که معادل «War & Peace» گرفته شده است.
در صورتی که نه صلح معادل با Peace است و نه اصلاحات با رفرم برابر است. صلح روبه روی فساد، اصلاح روبه روی افساد و جنگ - حرب یا War - به عنوان طیفی از مواجهه و منازعه، در برابر «سازواری» - سِلم یا Peace - مطرح است.
هیأت حاکمه جمهوری خواه کاخ سفید واشنگتن، نسبت به آنچه رفرم در خاورمیانه
نامیده می شود، به دو جریان در صحنه سیاست استراتژیک آمریکا تفکیک می گردد:
-
جریان رادیکال: این جریان که از نومحافظه کاران تشکیل می شود، معتقد است می توان
در جوامع اسلامی تغییر بنیادی ایجاد نمود. فرمول جریان رادیکال برای جهان اسلام این
است؛ باید فرم کهنه، دفرمه شده و فرم جدید محقق گردد.
Old Form ? Deform ? New Form
استراتژی تحقق فرمول پیشنهادی این جریان، استفاده از پتانسیل اختلافات قومی و مذهبی جهان اسلام برای تخلیه و تعدیل انرژی مقاومت در برابر تغییر و رفرم مورد نظر است. با برهم زدن نظم و فرم سابق، هرج و مرج ایجاد می شود. این هرج و مرج به تضعیف نیروهای منطقه می انجامد و در نتیجه، شرایط برای تحقق نظم و فرم مورد نظر آمریکا فراهم می شود.
- جریان واقع گرا: این جریان، گروه کیسینجر و ژنرال برنت اسکوکرافت Brant Sco
Craft- مشاور امنیت ملی بوش پدر- و هوادارانشان در حزب جمهوری خواه را در بر می
گیرد. این گروه معتقدند که نمی توان کشورها و جوامع اسلامی را تغییر داد و تنها می
توان آنها را «دموکرات تر» نمود.
انتقاد این جریان به روش «صادرات دموکراسی» و
«دموکراسی های صادراتی» متوجه بی ثباتی در جهان اسلام است. برنت اسکوکرافت می
گوید: ثبات موجود و نسبی در کشورهای اسلامی را که حاصل «فرم» موجود آنهاست نباید
دست کم گرفت، زیرا ارزش ثبات موجود زمانی مشخص می شود که این ثبات، نفی شده و با
پدیدارشدن بی ثباتی در منطقه جنوب غرب آسیا، هزینه ایجاد مجدد آن برآورد شود. گروه
واقع گرایان حزب جمهوری خواه معتقدند نومحافظه کاران در این خصوص جوان هستند و
دشواری های پیدایش نظم و «فرم» موجود در جهان اسلام را نمی دانند. فرمول این جریان
برای جهان اسلام این است؛ فرم کهنه، رفرم گردد.
Old Form ? reform
با وجود همراهی برژینسکی- استراتژیست ارشد حزب دموکرات- با گروه واقع گرایان
جمهوری خواه در مسئله رفرم مورد نظر غرب در جهان اسلام، آنچه مهم است اینکه اختیار
اقدام در دست جریان رادیکال- یعنی نومحافظه کاران کاخ سفید- است.
واژه های فرم
Form (شکل، رخ و ریخت) ، رفرم Reform (شکیل، ریخت مندسازی مجدد) و دفرم یا دفرمه
Deform (بی ریخت) در نسبت با مفهوم خاورمیانه بزرگ، اینگونه چینش می شوند که
آمریکا، شکل و رخ خاورمیانه بزرگ را با معیارهای خود، شکیل و ریخت مند می خواهد؛
حتی اگر از منظر دیگران، به ویژه ساکنان خاورمیانه بزرگ !! بی ریخت و دفرمه به نظر
آید.
دکترین آمریکایی ریخت مند سازی _ رفرم - در خاورمیانه بزرگ، ۵ محور عمده دارد:
۱-۳) محور DDR: غیرنظامی سازی افراد مسلح در جنبش های انقلابی جهان اسلام
Disarmament، بی نیازی به بسیج مندی آنها Demobilization، و بازگشت آنها به زندگی
اجتماعی عادی Reintegration. هرچند محور DDR، خنثی سازی نیروهای چریکی و عناصر
«منازعات کم شدت» را به عنوان «تروریست» در منازعه! جهانی با تروریسم مطمع نظر
دارد، اما گام دیگر آن که نادیده گرفته می شود، خلع سلاح ارتش های کلاسیک کشورهای
بزرگ در سطح جهان اسلام است: برای نمونه، هیچ گاه ارتش عراق یا افغانستان، در آینده
تشکیلات نظامی گسترده و مستقل و تجهیزات نظامی سنگین مانند موشک بالستیک، بمب افکن
های سنگین، ناوهای تهاجمی و ... نخواهند داشت.
رفرم در خاورمیانه - بخوانید جهان
اسلام - در حوزه DDR، به این معناست که پس از اتمام پروژه رفرم، در سطح جهان اسلام
هیچ ارتش کلاسیک مقتدر و هیچ جنبش چریکی عمده ای وجود نخواهد داشت. هدف اصلی پروژه
DDR، جنبش هایی چون حزب اللّه لبنان ، جهاد اسلامی فلسطین ، حماس و ...
است.
۲-۳) محور دموکراتیزاسیون Democratization کشورهای اسلامی: با این فرض که
عصر دیکتاتورهای طرفدار غرب که بازمانده عصر کلنیالیسم Colonialism و استعمار نو
هستند به سر آمده است، برای جلوگیری از طغیان مردم در این کشورها، آمریکا پیش دستی
نموده و سعی دارد این بار مهره های خود را از طریق رفراندوم و با رأی مردم هر کشور،
به آنها تحمیل نماید. طبیعی است که هر انتخاباتی که چهره مورد نظر غرب را بر صدر
ننشاند، مورد تأیید آنها نیست.
در واقع، آن چه آمریکا آن را دموکراتیزاسیون می
خواند، چیزی نیست جز «پورنوکراتیزاسیون» یا «نفسانیات سالاری» در کشورهای منطقه
خاورمیانه.
اما در این مدت، هر کجا، روند دموکراتیزاسیون به طور نسبی و به شکل
طبیعی جلو رفته است، نتایج برای غرب غیرقابل باور و غیرقابل پذیرش بوده
است.
۳-۳) محور لیبرالیزاسیون Liberalization در کشورهای اسلامی: لیبرالیزاسیون
به معنی «اباحی گرسازی» کشورهای مسلمان و تعدیل و نفی شریعت اسلام در این جوامع،
محور سوم رفرم محسوب می شود. لیبرالیسم در کشورهای عربی به غلط به «حرّیت» و در
ایران نیز با معنای مجعول «آزادی» معرفی می شود.
۴-۳) محور حقوق بشرمندی Human
Rights کشورهای اسلامی: آمریکا با این پیش فرض که در جهان اسلام، «خدامحور» است و
حق انسان در نسبت با خدا تعریف می شود، تلاش گسترده ای را آغاز کرده است که مدل
غربی بشرمحوری Humanism را جایگزین نموده وحق انسان را، «خودبنیاد» و «طبیعی»
بنمایاند، نه در ارتباط با عالم قدسی. در این فرض، بشر یک سره حق است و نه تنها هیچ
تکلیفی بر عهده او نیست، بلکه حق منشأ و خالق بشر یعنی خدا نیز ندیده انگاشته می
شود.
برای شناخت رفرم در خاورمیانه بزرگ، در محور حقوق بشرمندی جهان اسلام،
مطالعه زندان ابوغریب عراق، به عنوان نمونه آزمایشگاهی طراحان و مجریان اعلامیه
جهانی حقوق بشر و مانیفست رفرم در این حوزه ضروری به نظر می رسد.
۵-۳) محور
جامعه سازی مدنی: آمریکا ارزش های ساختاری غرب را در قالب یک بسته فرهنگی، اجتماعی
و سیاسی، تحت عنوان جامعه مدنی Civil Society به جهان اسلام تحمیل می کند. رفرم در
خاورمیانه بزرگ در حوزه جامعه سازی مدنی، از طریق ایجاد و گسترش NGO و جایگزینی آن
با نهادهای غیردولتی سنتی در جوامع اسلامی از یک سو و ایجاد سازمان دولتی مربوطه-
مانند وزارت جامعه مدنی در عراق- از سوی دیگر دنبال می شود.
۱- دکترین میخ و چکش:
جان آرکوئیلا John Arquilla
استراتژیست ارشد در دانشگاه جنگ نیروی دریایی آمریکا، امپراتوری آمریکا را این گونه
تعریف می کند: امپراتوری، یعنی حق مالکیت بر منابع مادی و معنوی بیرون از خاک و
مرزهای آمریکا در سطح کل کره زمین، بدون هیچ محدودیت و هیچ مسئولیت. آرکوئیلا، جهت
حرکت این امپراتوری را تبیین می کند: «وقتی شما چکش در دست دارید، همه چیز را میخ
می بینید» . از درون این تلقی، هژمونی می جوشد و هرگونه واکنش به این هژمونی،
«تروریسم» ارزیابی می شود. در واقع، جنگ با تروریسم، جنگ با نیروهای مقاومتی است که
این نظام امپراتوری را برنمی تابند. شاید صحیح تر باشد که گفته شود تکبر ویژه
«آنگلو صهیونی» ، هر چیز برجسته را میخ می بیند و لاجرم برای سرکوب آن در جست وجوی
چکش برمی آید.
۲- دکترین گالیور ششم: جیمز بلک ول James Blackwell تلقی گالیوری نومحافظه کاران آمریکا را که شاگردان لئواشتراوس Leo Strauss - فیلسوف یهودی که عمیقاً شیفته داستان گالیور بود- هستند را این گونه تبیین می کند: خاورمیانه همان «لی لی پوت» است که از میان ۶ گالیور آن _ مصر، عربستان، ترکیه، عراق، ایران و اسرائیل _ ۵ کشور اول باید تجزیه و قطعه قطعه شوند و تنها گالیور ششم - رژیم صهیونیستی - بماند و لی لی پوت خاورمیانه را سرپرستی کند
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…
دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …
دلم برای کسی تنگ است ه با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…
دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…
دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…
دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …
دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…
دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…
دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…
دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…
دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…
دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…
دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…
دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…
دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…
دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگی هایم است…
دلم برای کسی تنگ است
سلام
چون من از بچه های اصفهان هستم و از علاقه ی شدید مردم این استان به زیارتگاه ها اطلاع دارم تصمیم گرفتم که لیستی از این اماکن متبرکه یعنی امامزاده های استان اصفهان را در اختیار شما کاربران به خصوص هم استانی های عزیزم قرار بدهم.
من در زمینه وبلاگ نویسی خیلی تخصص ندارم ولی امیدوارم با کمک شما دوستان عزیز من هم یک وبلاگ نویس شوم