برای مطالعه مقاله قبل اینجا را کلیک کنید
در مبحث قبل به بررسی موضوع شادی پرداختیم و قسمت هایی از مصاحبه با آقای دکتر گلزاری را راجع به همین مطلب ارائه دادیم. در این قسمت بخش های دیگری از مصاحبه و میز گرد را ادامه میدهیم .
* شما هم نیازهای انسان را طبقه بندی میکنید و برای آن درجات متفاوت در نظر میگیرید و هم به تفاوت و درجات مختلف شادی و نشاطی که پس از ارضای این نیازها به شخص دست میدهد قائلید؟
- بله، دقیقاً همین طور است. ببینید ـ همان طور که اشاره کردید ـ هم نیازهای انسان و هم شادی ناشی از ارضای آن مراتبی دارد. هر مرحله از نیازهای واقعی انسان که پاسخ مناسب گرفت، به شادی همان مرحله منتهی میشود و همزمان با آن نیازهای دیگر انسان بیدار میشوند و به دنبال پاسخ درخور میگردند. در سطوح بالاتر نیازهای انسانی، ما به جایی خواهیم رسید که غیر از دوست داشتن انسانها و در نظر گرفتن غیر و خدمت به غیر چیز دیگری نمیخواهیم و پاسخ به این خواست و نیاز، شادی خاصی برای ما به ارمغان میآورد. این سطح شادی خیلی بالاتر از سطح شادیهای اولیه انسان است. این که سعدی میگوید:
من از بینوایی نیم روی زرد غم بینوایان رخم زرد کرد
این نوع شادی، شادی سطح بالاتری است که ما باید به آن برسیم.
* به نظر شما، آیا این نوع شادیهای مراحل بالا برای همه افراد قابل حصول است؟ یا این که برای رسیدن به آن باید مراحل خاصی را پشت سر گذاشت؟
- بله، یقیناً برای رسیدن به شادیهای بالاتر باید قابلیتهای خاص در شخص به وجود آمده باشد؛ برای مثال کسی که هنوز با خودش مشکل دارد و مسائل ابتدایی زندگی برایش حل نشده است، هیچ گاه نمیتواند دیگران را دوست داشته باشد و غم بینوایان را بخورد. کسی که هنوز با قیافه خود، قد و قامت خود، جنسیت خود مسأله دارد نمیتواند نیازهای مراحل بالاتر را درک کند تا پس از ارضای آنها به شادی خاص آن مرحله دست یابد. تنها پس از طی مراحل ابتدایی میتوان به حدّی رسید که به همه اجزای عالم هستی علاقه داشت و به آن عشق ورزید و صادقانه این شعر را زمزمه کرد که:
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
یک آدم ناراضی از جسم و جنسیت و روان خود که در ارتباطات اجتماعیاش با همه درگیری و ناسازگاری دارد، نمیتواند به جهان هستی عشق بورزد. روی این حساب، معتقدم دانشجویان ما - اگر میخواهند شادیهای عمیق و پایدار و متعالی داشته باشند - باید با یک برنامه ریزی دقیق به نیازهای اساسی روح و جسمشان بپردازند و همهاش زندانی طبقههای پایین نیازهایشان نباشند. اگر طبقه اوّل نیاز انسان جستوجوگر تعالی رفع شود، راهی برای ورود به طبقه دوّم جلویش باز میشود.
* بحثی که این روزها برای جوانها مطرح است این است که آیا با موسیقی و برنامه های شاد هم میتوان به شادی دست پیدا کرد؟ این سؤال گاهی اوقات حالت انتقادی هم به خود میگیرد و این گونه عنوان میشود که تفکر رایج دینی و اجتماعی جلوی شادیهای جوانان را گرفته است. نظر شما در این باره چیست؟
- ببینید درست است که این مسائل، نمادی از شادی است؛ ولی من میخواهم بگویم شادیها دو دستهاند: شادیهای گذرا و شادیهای پایدار؛ به عبارت دیگر، شادیها یک زمانی سازندهاند و یک زمانی مخرب. در بینش اسلامی و در روانشناسی، این بحث مطرح است که شادی وقتی سازنده و پایدار است که با اختیار و خود آگاهی و هدف عالی همراه باشد؛ اما اعتیاد به برخی چیزها مثل مواد مخدر یا موسیقی یا... حالتی را برای انسان پیش میآورد که انسان مسائل اطرافش را فراموش میکند. چه بسیار انسانهایی که برای فرار از واقعیتهای زندگی به این امور پناه میبرند. مولانا تعبیر زیبایی در مورد علت کار این افراد دارد و میگوید:
تا دمی از هوشیاری وا رهند ننگِ خمر و زمر بر خود مینهند
به هر حال، به نظر من، اگر تفریح و شادی ما گریز از خودی به بی خودی باشد، آن را نمیتوان شادی پایدار و واقعی دانست. نشاط ناپایداری است که دقایقی چند دوام نخواهد داشت. نشاطی است که فقط چهره شخص را میپوشاند. خندهای است که از گریه غم انگیزتر است.
نکته دیگر این که این شادیهای گذرا مثل داروهای نیروزا هستند. یک آدم ناتوان وقتی میبیند با تکیه بر توان خود در مسابقه به جایی نمیرسد، دوپینگ میکند. این مواد نیروزا آثار جسمی بدی در شخص ایجاد میکنند. سوم این که استفاده از مواد نیروزا پس از کشف شدن آبروی آدم را هم میبرند. استفاده از ابزارهای نادرست کسب شادی نیز دقیقاً مثل استفاده از داروهای نیروزا است که سرانجام به غم و افسردگی منتهی میشود.
* شاید بتوان ناپایداری این قبیل شادیها را پذیرفت و اصولاً خیلی از لذات و شادیهایی که ما در زندگی از آن بهرهمند شدهایم و میشویم، ناپایدار هستند. اما دلیل شما برای این که این شادیها کاذب هستند چیست؟ آیا این مقولات را نمیتوان پاسخی به یک نیاز انسانی قلمداد کرد و لذت ناشی از ارضای آن را حقیقی دانست؟
- ببینید من در طول دوران زندگی علمی و کاری خود جوانهای بسیاری را دیدهام که پس از لحظههای غافل کننده شادیهای نوع کاذب، زانوی غم بغل گرفتهاند، گریه کردهاند و در موارد حاد، دست به خودکشی زدهاند. دلیل آن هم به نظر من این است که چنین افرادی وقتی به خود آمدهاند و آن غوغا را تمام شده یافتند، باز خودشان را با همه ضعفها و واقعیّتهای تلخ زندگی که به نحوی قصد فرار از آن را داشتهاند، رو به رو دیدهاند.
* خوب این جا این سؤال پیش خواهد آمد که چگونه میتوان نیازهای حقیقی را تشخیص داد تا در پرتو آن به تمیز میان شادیهای واقعی و شادیهای کاذب دست پیدا کرد؟
- تعبیر زیبایی در قرآن راجع دنیا و آخرت وجود دارد که میتواند سؤال شما را جواب دهد. قرآن تفاوت آخرت را با دنیا این گونه بیان میدارد که «و الاخرة خیر و ابقی»؛ یعنی آخرت دو خصوصیت دارد که دنیا از آن بی بهره است: در آخرت هم خیر است و هم تداوم. بر همین اساس، شما میتوانید امور دنیایی را از امور آخرتی تشخیص بدهید. شادی ناشی از مواد مخدر، و... که نه خیری در آن است و نه تداومی دارد، بر اساس فلسفه الهی از مقولات دنیوی هستند. همان طور که از این تعبیر زیبای قرآنی پیدا است، دنیا در این جا به معنای هر چیزی است که ما را از خدا غافل بدارد و به امور غیر مفید و زود گذر بکشاند. در این میان، کار دین آن است که ما را از ظواهر دنیا و لذتهای آنیاش جدا کند و به امور متعالی و پایدار فراخواند. بر این اساس، هر عملی که این اختیار و آگاهی را که وجه ممیزه انسان از حیوان است افزایش دهد، برای یک انسان سالم و در جستوجوی تکامل مفید و مطلوب خواهد بود و متقابلاً هر عاملی که جلوی این اختیار و آگاهی را بگیرد، عامل منفی قلمداد خواهد شد. روی این حساب، راه برخورد با واقعیتهای زندگی پناه آوردن به چنین عوامل ظاهراً نشاط آور نیست. دانشجویی که به خاطر بیبرنامهگیاش دچار شکست تحصیلی شده، اگر انسان سالم و واقع بینی باشد، نباید دچار ناامیدی شود و تواناییهایش را فراموش کند و به چیزهایی پناه ببرد که حقیقتاً از حل مسائل او ناتوانند. او باید بفهمد علت شکستش چه بوده و در صدد برخورد منطقی با آن باشد.
*به نظر میرسد، بحث به جای خوبی رسیده است. یکی از عوامل مهمی که نشاط و شادی جوانان دانشجو را با تهدید روبهرو میکند، مشکلاتی است که دانشجویان متناسب با سنین جوانی و صفت دانشجویی خود با آن روبهرو میشوند. خوب است راهکاری برای برخورد با این مشکلات پیشنهاد دهید تا دانشجویان با عمل به آن از تأثیرگذاری مشکلات بر شادی و نشاط خود جلوگیری کنند.
- به نظر من،
خیلی از دانشجویان را دیدهام که برای مثال استعداد کم، شانس و حتی قسمت و خواست خدا را در تحلیل مشکلات زندگی خود وارد میکنند. به نظر من، این افراد با چنین استدلالهایی نمیخواهند بپذیرند که شکست خوردهاند و علت اصلی شکستشان هم خودشان بودهاند. به عقیده من، ندیدن و انکار ضعفها آدم را بیش از پیش دچار ضعف میکند.
روشی را من غالباً برای برخورد با مشکلات جوانان پیش میگیرم این است که اول از شخص میخواهم مشکلاتش را یادداشت کند. بعد به او میگویم کدام یک از این مشکلات غیر قابل تغییرند؛ برای مثال، این که پدر یا مادر کسی فوت کرده، عاملی غیر قابل تغییر است و من باید آن را بپذیرم و راضی باشم و با استدلالهایی آن را برای خودم حل کنم؛ برای مثال اگر پدرم فوت کرده، باید قبول کنم این ضربه مهمی در زندگی به من زده است؛ اما باید از خدا بخواهم او را رحمت کند؛ کلّ شیء هالک الّا وجهه.مثال دیگری برایتان بزنم. شاید باورتان نشود که عده قابل توجهی از دانشجویان دختر ما از جنسیت خودشان راضی نیستند. آدم اگر از جنسیت خودش راضی نباشد، نمیتواند شادی و نشاط داشته باشد. چنین مسائلی در اختیار خود انسان نیست.
اما یک سری مشکلات قابل حل است، البته برخی در دراز مدت و برخی در کوتاه مدت. من سعی میکنم به جوانان بیاموزم که باید با عزم قاطع به مصاف این مشکلات و عوامل قابل حل رفت. همین اندازه که شخص دریابد بسیاری از مسائل قابل حل است و کنترل آنها در اختیار خود او است، موجب شادیاش میشود. وقتی شما مسائل پیش رویتان را مرتب کردید، خواهید دید که حل آنها بسیار سادهتر از آن چیزی است که در اول تصور میکردید. بخشی از این مسائل به دست دیگران قابل حل است که میتوان آن ها را با یک تماس و رابطه صمیمانه مرتفع کرد. پس آن بخش از مشکلات که حل آنها در کوتاه مدت ممکن است و خود انسان میتواند از پس آن برآید، میگوییم بلند شو برو آنها را انجام بده. این که بنشینی و غصه بخوری کار حل نمیشود. بیشتر وقتها دانشجویان 70 درصد انرژی خود را صرف چیزی میکنند که غیر قابل حل است. در این صورت، دیگر انرژیای نمیماند که صرف مسائل قابل حل کنیم.
منبع: طوبی، پژوهشکده تحقیقات اسلامی