به جهان خرم از آنم

شاد باشیم  و دیگران را شاد کنیم (2)

دو گل

برای مطالعه مقاله قبل اینجا را کلیک کنید

در مبحث قبل به بررسی موضوع  شادی پرداختیم و قسمت هایی از مصاحبه  با آقای دکتر گلزاری را راجع به همین مطلب ارائه دادیم. در این قسمت بخش های دیگری از مصاحبه و میز گرد را ادامه میدهیم .

شما هم نیازهای انسان را طبقه بندی می‏کنید و برای آن درجات متفاوت در نظر می‏گیرید و هم به تفاوت و درجات مختلف شادی و نشاطی که پس از ارضای این نیازها به شخص دست می‏دهد قائلید؟

- بله، دقیقاً همین طور است. ببینید ـ همان طور که اشاره کردید ـ هم نیازهای انسان و هم شادی ناشی از ارضای آن مراتبی دارد. هر مرحله از نیازهای واقعی انسان که پاسخ مناسب گرفت، به شادی همان مرحله منتهی می‏شود و همزمان با آن نیازهای دیگر انسان بیدار می‏شوند و به دنبال پاسخ درخور می‏گردند. در سطوح بالاتر نیازهای انسانی، ما به جایی خواهیم رسید که غیر از دوست داشتن انسان‏ها و در نظر گرفتن غیر و خدمت به غیر چیز دیگری نمی‏خواهیم و پاسخ به این خواست و نیاز، شادی خاصی برای ما به ارمغان می‏آورد. این سطح شادی خیلی بالاتر از سطح شادی‏های اولیه انسان است. این که سعدی می‏گوید:

                  من از بینوایی نیم روی زرد                           غم بینوایان رخم زرد کرد

این نوع شادی، شادی سطح بالاتری است که ما باید به آن برسیم.

* به نظر شما، آیا این نوع شادی‏های مراحل بالا برای همه افراد قابل حصول است؟ یا این که برای رسیدن به آن باید مراحل خاصی را پشت سر گذاشت؟

- بله، یقیناً برای رسیدن به شادی‏های بالاتر باید قابلیت‏های خاص در شخص به وجود آمده باشد؛ برای مثال کسی که هنوز با خودش مشکل دارد و مسائل ابتدایی زندگی برایش حل نشده است، هیچ گاه نمی‏تواند دیگران را دوست داشته باشد و غم بینوایان را بخورد. کسی که هنوز با قیافه خود، قد و قامت خود، جنسیت خود مسأله دارد نمی‏تواند نیازهای مراحل بالاتر را درک کند تا پس از ارضای آن‏ها به شادی خاص آن مرحله دست یابد. تنها پس از طی مراحل ابتدایی می‏توان به حدّی رسید که به همه اجزای عالم هستی علاقه داشت و به آن عشق ورزید و صادقانه این شعر را زمزمه کرد که:

         به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست                           عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

این نشاط و خرمی محصول یک جهان بینی وسیعی است که در پرتو آن می‏توان به همه مخلوقات خدا عشق ورزید.

 یک آدم ناراضی از جسم و جنسیت و روان خود که در ارتباطات اجتماعی‏اش با همه درگیری و ناسازگاری دارد، نمی‏تواند به جهان هستی عشق بورزد. روی این حساب، معتقدم دانشجویان ما - اگر می‏خواهند شادی‏های عمیق و پایدار و متعالی داشته باشند - باید با یک برنامه ریزی دقیق به نیازهای اساسی روح و جسمشان بپردازند و همه‏اش زندانی طبقه‏های پایین نیازهایشان نباشند. اگر طبقه اوّل نیاز انسان جست‏وجوگر تعالی رفع شود، راهی برای ورود به طبقه دوّم جلویش باز می‏شود.

 

* بحثی که این روزها برای جوان‏ها مطرح است این است که آیا با موسیقی و برنامه های شاد هم می‏توان به شادی دست پیدا کرد؟ این سؤال گاهی اوقات حالت انتقادی هم به خود می‏گیرد و این گونه عنوان می‏شود که تفکر رایج دینی و اجتماعی جلوی شادی‏های جوانان را گرفته است. نظر شما در این باره چیست؟

- ببینید درست است که این مسائل، نمادی از شادی است؛ ولی من می‏خواهم بگویم شادی‏ها دو دسته‏اند: شادی‏های گذرا و شادی‏های پایدار؛ به عبارت دیگر، شادی‏ها یک زمانی سازنده‏اند و یک زمانی مخرب. در بینش اسلامی و در روان‏شناسی، این بحث مطرح است که شادی وقتی سازنده و پایدار است که با اختیار و خود آگاهی و هدف عالی همراه باشد؛ اما اعتیاد به برخی چیزها مثل مواد مخدر یا موسیقی یا... حالتی را برای انسان پیش می‏آورد که انسان مسائل اطرافش را فراموش می‏کند. چه بسیار انسان‏هایی که برای فرار از واقعیت‏های زندگی به این امور پناه می‏برند. مولانا تعبیر زیبایی در مورد علت کار این افراد دارد و می‏گوید:

                               تا دمی از هوشیاری وا رهند                  ننگِ خمر و زمر بر خود می‏نهند

به هر حال، به نظر من، اگر تفریح و شادی ما گریز از خودی به بی خودی باشد، آن را نمی‏توان شادی پایدار و واقعی دانست. نشاط ناپایداری است که دقایقی چند دوام نخواهد داشت. نشاطی است که فقط چهره شخص را می‏پوشاند. خنده‏ای است که از گریه غم انگیزتر است.

نکته دیگر این که این شادی‏های گذرا مثل داروهای نیروزا هستند. یک آدم ناتوان وقتی می‏بیند با تکیه بر توان خود در مسابقه به جایی نمی‏رسد، دوپینگ می‏کند. این مواد نیروزا آثار جسمی بدی در شخص ایجاد می‏کنند. سوم این که استفاده از مواد نیروزا پس از کشف شدن آبروی آدم را هم می‏برند. استفاده از ابزارهای نادرست کسب شادی نیز دقیقاً مثل استفاده از داروهای نیروزا است که سرانجام به غم و افسردگی منتهی می‏شود.

* شاید بتوان ناپایداری این قبیل شادی‏ها را پذیرفت و اصولاً خیلی از لذات و شادی‏هایی که ما در زندگی از آن بهره‏مند شده‏ایم و می‏شویم، ناپایدار هستند. اما دلیل شما برای این که این شادی‏ها کاذب هستند چیست؟ آیا این مقولات را نمی‏توان پاسخی به یک نیاز انسانی قلمداد کرد و لذت ناشی از ارضای آن را حقیقی دانست؟

- ببینید من در طول دوران زندگی علمی و کاری خود جوان‏های بسیاری را دیده‏ام که پس از لحظه‏های غافل کننده شادی‏های نوع کاذب، زانوی غم بغل گرفته‏اند، گریه کرده‏اند و در موارد حاد، دست به خودکشی زده‏اند. دلیل آن هم به نظر من این است که چنین افرادی وقتی به خود آمده‏اند و آن غوغا را تمام شده یافتند، باز خودشان را با همه ضعف‏ها و واقعیّت‏های تلخ زندگی که به نحوی قصد فرار از آن را داشته‏اند، رو به رو دیده‏اند.

 

* خوب این جا این سؤال پیش خواهد آمد که چگونه می‏توان نیازهای حقیقی را تشخیص داد تا در پرتو آن به تمیز میان شادی‏های واقعی و شادی‏های کاذب دست پیدا کرد؟

- تعبیر زیبایی در قرآن راجع دنیا و آخرت وجود دارد که می‏تواند سؤال شما را جواب دهد. قرآن تفاوت آخرت را با دنیا این گونه بیان می‏دارد که «و الاخرة خیر و ابقی»؛ یعنی آخرت دو خصوصیت دارد که دنیا از آن بی بهره است: در آخرت هم خیر است و هم تداوم. بر همین اساس، شما می‏توانید امور دنیایی را از امور آخرتی تشخیص بدهید. شادی ناشی از مواد مخدر، و... که نه خیری در آن است و نه تداومی دارد، بر اساس فلسفه الهی از مقولات دنیوی هستند. همان طور که از این تعبیر زیبای قرآنی پیدا است، دنیا در این جا به معنای هر چیزی است که ما را از خدا غافل بدارد و به امور غیر مفید و زود گذر بکشاند. در این میان، کار دین آن است که ما را از ظواهر دنیا و لذت‏های آنی‏اش جدا کند و به امور متعالی و پایدار فراخواند. بر این اساس، هر عملی که این اختیار و آگاهی را که وجه ممیزه انسان از حیوان است افزایش دهد، برای یک انسان سالم و در جست‏وجوی تکامل مفید و مطلوب خواهد بود و متقابلاً هر عاملی که جلوی این اختیار و آگاهی را بگیرد، عامل منفی قلمداد خواهد شد. روی این حساب، راه برخورد با واقعیت‏های زندگی پناه آوردن به چنین عوامل ظاهراً نشاط آور نیست. دانشجویی که به خاطر بی‏برنامه‏گی‏اش دچار شکست تحصیلی شده، اگر انسان سالم و واقع بینی باشد، نباید دچار ناامیدی شود و توانایی‏هایش را فراموش کند و به چیزهایی پناه ببرد که حقیقتاً از حل مسائل او ناتوانند. او باید بفهمد علت شکستش چه بوده و در صدد برخورد منطقی با آن باشد.

*به نظر می‏رسد، بحث به جای خوبی رسیده است. یکی از عوامل مهمی که نشاط و شادی جوانان دانشجو را با تهدید روبه‏رو می‏کند، مشکلاتی است که دانشجویان متناسب با سنین جوانی و صفت دانشجویی خود با آن روبه‏رو می‏شوند. خوب است راهکاری برای برخورد با این مشکلات پیشنهاد دهید تا دانشجویان با عمل به آن از تأثیرگذاری مشکلات بر شادی و نشاط خود جلوگیری کنند.

- به نظر من،

بهترین راه برای برخورد با مشکلات و حل آن این است که جوان دانشجوی ما مسائل و مشکلات زندگی دوران جوانی یا دانشجویی خودش را به چیزهای غیر قابل کنترل مستند نکند.

 خیلی از دانشجویان را دیده‏ام که برای مثال استعداد کم، شانس و حتی قسمت و خواست خدا را در تحلیل مشکلات زندگی خود وارد می‏کنند. به نظر من، این افراد با چنین استدلال‏هایی نمی‏خواهند بپذیرند که شکست خورده‏اند و علت اصلی شکستشان هم خودشان بوده‏اند. به عقیده من، ندیدن و انکار ضعف‏ها آدم را بیش از پیش دچار ضعف می‏کند.

روشی را من غالباً برای برخورد با مشکلات جوانان پیش می‏گیرم این است که اول از شخص می‏خواهم مشکلاتش را یادداشت کند. بعد به او می‏گویم کدام یک از این مشکلات غیر قابل تغییرند؛ برای مثال، این که پدر یا مادر کسی فوت کرده، عاملی غیر قابل تغییر است و من باید آن را بپذیرم و راضی باشم و با استدلال‏هایی آن را برای خودم حل کنم؛ برای مثال اگر پدرم فوت کرده، باید قبول کنم این ضربه مهمی در زندگی به من زده است؛ اما باید از خدا بخواهم او را رحمت کند؛ کلّ شی‏ء هالک الّا وجهه.مثال دیگری برایتان بزنم. شاید باورتان نشود که عده قابل توجهی از دانشجویان دختر ما از جنسیت خودشان راضی نیستند. آدم اگر از جنسیت خودش راضی نباشد، نمی‏تواند شادی و نشاط داشته باشد. چنین مسائلی در اختیار خود انسان نیست.

اما یک سری مشکلات قابل حل است، البته برخی در دراز مدت و برخی در کوتاه مدت. من سعی می‏کنم به جوانان بیاموزم که باید با عزم قاطع به مصاف این مشکلات و عوامل قابل حل رفت. همین اندازه که شخص دریابد بسیاری از مسائل قابل حل است و کنترل آن‏ها در اختیار خود او است، موجب شادی‏اش می‏شود. وقتی شما مسائل پیش رویتان را مرتب کردید، خواهید دید که حل آن‏ها بسیار ساده‏تر از آن چیزی است که در اول تصور می‏کردید. بخشی از این مسائل به دست دیگران قابل حل است که می‏توان آن ها را با یک تماس و رابطه صمیمانه مرتفع کرد. پس آن بخش از مشکلات که حل آن‏ها در کوتاه مدت ممکن است و خود انسان می‏تواند از پس آن برآید، می‏گوییم بلند شو برو آن‏ها را انجام بده. این که بنشینی و غصه بخوری کار حل نمی‏شود. بیش‏تر وقت‏ها دانشجویان 70 درصد انرژی خود را صرف چیزی می‏کنند که غیر قابل حل است. در این صورت، دیگر انرژی‏ای نمی‏ماند که صرف مسائل قابل حل کنیم.

حضرت علی (ع) می‏فرماید: مشکلات تو دو دسته‏اند یا قابل حل هستند یا غیر قابل حل. اگر غیر قابل حل هستند، صبر کن و اجر صبر را خدا به تو می‏دهد و این صبر بر قضای الهی است. اگر قابل حل هستند، یک لحظه از دنبال راه حل رفتن دوری و غفلت نکن. در مشکلات قابل حل نباید بگوییم راضی‏ام به رضای خدا.  

منبع: طوبی، پژوهشکده تحقیقات اسلامی


دسته ها :
جمعه هفدهم 8 1387
X