در طول سالهاى دیکتاتورى شاه، علائم بسیارى از نارضایتى را مىتوان به وضوح در این ماءمن به اصطلاح با ثبات (ایران) در منطقه پرآشوب خاورمیانه مشاهده کرد. علائم نارضایتى بسیار زیاد شدند و نتیجه این نارضایتیها انقلاب اسلامى بود. اولین دلیل این نارضایتى را باید در تئورى سیاسى اسلام جستجو کرد که در آن رژیم شاهنشاهى نامشروع شناخته شده است. از نظر اسلام این موضوع که قدرت پادشاهى از طرف خداوند وضع شده است مردود است. بنابراین وقتى که اعتماد امام خمینى دیگر از شاه از بین رفت و علماء به عدم کفایتشاه راى دادند، دیگر حکومت او مشروعیتى نداشت. نفوذ پیوسته غرب باعث تسریع روند جدایى بین روحانیت و شاه شد. عدم کفایتشاه براى تامین و استمرار اسلام در راه هدایت و راهنمایى امور جامعه و سیاست کشور آهنگ نهضت اسلامى را سریعتر کرد. اتحاد روزافزون دستگاه سلطنت و غرب علاوه بر این که اجازه ادامه سلطنت غیرقانونى شاه را ممکن ساخته بود او را نیز در نقض مستمر اصول اسلامى گستاختر کرده بود و همچنین عاملى بود که شاه به عنوان مزدور بیگانه شناخته شود. زیرا امکان تسلط هر چه بیشتر آنان را براى استثمار منابع ایران فراهم کرده بود. شاه دستگاه سلطنتى سنتى را تبدیل به یک رژیم دیکتاتورى مدرن کرد و از آن به عنوان وسیله سرکوب سود جست. تلاشهاى او در راستاى گسترش یک فرهنگ ناسیونالیستى قوى (پان ایرانیسم) حاوى طرحهایى براى دامن زدن به گسترش احساس تنفر نسبتبه اعراب، طرد میراث اسلامى و همچنین شامل تلاش براى محدود کردن ورود لغات عربى به زبان فارسى بود. البته به رغم این تلاشها مردم ایران از اسلام و فروع آن به طور مؤثر و مستمر دفاع مىکردند و به آن وفادار بودند. اشتیاق ایرانیان براى تشکیل حکومت اسلامى بر اساس خواستخدا، آنها را مهیاى نفى سلطه و شهادت کرده بود. شعار «هر روز عاشوراست و هر مکان کربلاست» ناشى از تراوش ذهنیت مردم ایران است. به عبارت دیگر هر کجا که مسلمانى وجود داشته باشد، آنجا جبههاى است که در آن حق و باطل به مبارزه با یکدیگر برمىخیزند. هر روز زندگى یک مسلمان روز نبردى است که در آن یا پیروزى و یا شهادت نصیب او مىشود. این میل به پیروزى یا شهادت ایرانیان را مهیا کرده بود تا یک ربع قرن با قتل و سرکوب دست و پنجه نرم کنند. وسیله شاه براى کنترل و به وحشت انداختن مردم از افعال و افکار ضد سلطنتى ظلم بىحد و شکنجه بود و به موازات آن به استثمار وسیع منابع مردم ایران پرداخته بود.
صنعت کشاورزى از بین رفته بود و این خود عاملى بود که روستاها را از معیتخالى مىکرد و روستائیان مجبور بودند براى پیدا کردن کار به شهرهاى بزرگ کوچ کنند. فقر و تهیدستى تودههاى عمومى مردم در تضاد کامل با رفاه و کامیابى طبقه اعیان طرفدار سلطنتبود.
طبقه ملاکین سابق تبدیل به دلالان ارضى شهرها شده بودند و به صادرات و واردات کالا مىپرداختند و بدین گونه با توجه به زبان و اصطلاح مالى سود آنها از این تغییر بیشتر از زیان آنها بود.
اما در مورد داعیههاى طرفدارى از حقوق زنان باید گفت که این داعیه بیشتر اقدامى براى موجه جلوه دادن رژیم در چشم کشورهاى خارجى بود تا اینکه اهداف داخلى را دنبال کند.
مشاوران خارجى شاه که از دیدگاه متعصب غرب نسبتبه سنت اسلامى حجاب کاملا آگاه بودند به او توصیه کرده بودند که داعیه طرفدارى از حقوق زنان یک راهکار عالى براى روشنفکر و خیراندیش جلوهدادن شاه است. اما زنان ایرانى نه تنها زیر سلطه اقدامات دیکته شده به شاه براى کشف حجاب نرفتند بلکه با تحمل توهین، شکنجه، زندان و شهادت در راه مبارزه با رژیم گامهاى جدى و استوار برداشتند. از این رو مطبوعات آمریکا و انگلیس آشکارا مردم ایران را محافظهکار نامیدند و با ارتجاعى خواندن مسلمانان، آنها را متهم کردند که به علت مخالفتبا اصلاحات ارضى شاه و رغبت آنها به پس گرفتن زمینهاى اوقاف و همچنین تمایل آنها به پوشش سراسرى زنان به مبارزه با شاه برخاستهاند. به علاوه این شرایط، فساد در تمام سطوح رخنه کرده بود و باعثشده بود تا عدهاى به اکتساب و جمعآورى ثروتهاى هنگفتبپردازند. در واقع رژیم با فروش ارزشهاى معنوى اسلام به غرب در ازاى آن حمایت از سلطنت و حکومت را از غرب مىطلبید. این شرایط مستعد بودند که انقلاب را به وجود بیاورند. خواسته ملت ایران در اصل اسلام بود و متمرکز به حصول ثوابهاى اخروى و کاملا در تضاد با ارزشهاى جارى در دنیا که اکتساب منافع مادى و قدرت است. خواسته مردم نشاءت گرفته از فرهنگى بود که خاستگاه آن اسلام بود. از این رو ایرانیان این مفهوم را که پیشرفت را به هر قیمتى باید به دست آورد پس زدند و نیز فلسفه ماکیاولى را که بر طبق آن، هدف وسیله را توجیه مىکند و هردوى این دیدگاهها به وسیله غرب حمایت مىشدند.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، هر آلترناتیوى براى بازگشتبه وضع سابق قابل قبول بود براى مثال طرفداران مصدق و نهضت آزادى که از حمایت آمریکا برخوردار بودند و آمریکا از آنها به عنوان ذخیره در مواقع بحرانى سود مىجست در این شرایط بحرانى به کار گرفته شدند. بعضى از طرفداران مصدق و گروه نهضت آزادى در آمریکا در حال تبلیغ و ترویجخود بودند و امیدوارانه چشم به راه بودند تا روزى فرا برسد که از آنها براى تشکیل دولت موقت و دعوت شود. یک گروه دیگر از طرفداران مصدق در اروپا و به خصوص در انگلستان، فرانسه و آلمان غربى به فعالیت ادامه مىدادند و آنها براى حضور در صحنه سیاست و اذهان به عنوان پژوهش درباره مصدق و سیاستهاى او و نهضت آزادى به فضاسازى ذهنى مىپرداختند. گروه دیگرى از آنها در ایران زندگى مىکردند و با استفاده از نام مصدق گروههاى انشعابى دیگرى را تشکیل داده بودند. به عبارت دیگر گروه نهضت آزادى و طرفداران مصدق به عنوان یک آلترناتیو مطرح بودند و از طرف آمریکا ماموریتیافته بودند تا موقتا قدرت را به دستبگیرند و مقدمات بازگشتشاه و تثبیت مجدد او را فراهم کنند. اما تبلیغات و سخنان آنها براى مردم ایران بىاعتبار بود و مؤثر واقع نشد. علت امر این بود که مردم در آرزوى تشکیل یک حکومتبر اساس قوانین اسلامى بودند. امام خمینى با توجه به شرایط موجود در بدو امر در این مورد فرمودند: اساس و پایه این انقلاب اسلام است و مردم خواهان تشکیل جمهورى اسلامى هستند. امام خمینى بعد تاکید کردند که گروههاى سیاسى که داعیه چیزى غیر از حکومت اسلامى را داشته باشند باید حساب خود را از قاطبه مردم جدا کنند. اما کسانى که مىخواهند در این انقلاب شرکت کنند باید خواسته خود را با ملت هماهنگ کنند و اسم و عنوان حزب خود را کنار بگذارند و به توده مردم ملحق شوند. علاقه امام خمینى به رهبرى نهضت اسلامى کاملا متفاوت از حب ریاست و رهبرى در انقلابهاى دیگر بود. براى اینکه مراد دیگر رهبران از حکمرانى کسب قدرت بود. انقلاب اسلامى ایران فصل کهنه حکومت چند هزارساله شاهان را بست و گشایشگر فصلى نوین با ویژگیهاى مختص به خود در خاورمیانه بود. این نهضت نام انقلاب اسلامى را کسب کرد و استانداردها و معیارهاى جدیدى را به جهان ارائه نمود.